اگر کسی به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد، چه مشکلی دارد؛ آیا دینش ناقص است؟ کمی توضیح دهید. + صوت (10:09 دقیقه)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
قبول نداشتن یک شخص به عنوان «ولی فقیه» یک مقوله است، اما اعتقاد نداشتن به اصل «ولایت فقیه» یک مقولۀ دیگری میباشد.
وقتی «ولایت فقیه» مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، باید به دو اصل «ولایت» و «فقه و فقاهت» توجه نمود و وقتی با «دین و دینداری» سنجیده میشوند، باید دانست که «دین» چیست و یعنی چه؟ مگر میشود کسی نداند که مقصود از «دین - ولایت و فقه» چیست و سپس نقش اعتقاد یا عدم اعتقاد به «ولایت فقیه» را در کمال یا نقص دین بداند؟!
دین
به جهانبینی و مجموعۀ اعتقادات و باورهای یک شخص «دین» گفته میشود، خواه دینش إلهی و بر حق [اسلام] باشد، یا دینش بشری، من درآوردی، و باطل باشد.
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ- در حقیقت دین نزد خداوند اسلام است» (آل عمران، 19) - این بیان، یعنی: مردم میتوانند ادیان گوناگونی برگزینند، اما بازگشت نزد اوست و او فقط دینی را که خودش وضع و ابلاغ نموده میپذیرد؛ طبق آن هدایت میکند و طبق آن محاکمه میکند و به نتیجه کیفر یا پاداش میرساند؛ چنان که فرمود:
- و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق) آيينی برای خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت، از زيانكاران است.
ولایت
واژۀ «ولایت»، یعنی «سرپرستی» و آن نیز همچون «دین»، اختصاصی به اسلام و اهل عصمت علیهم السلام و ... ندارد و چه بسا برخی (یا بسیاری از مردم جهان)، «ولایت طاغوت» را گردن نهند! مانند پذیرش سرپرستی نظامات سلطه، به رهبری امریکای جنایتکار؛ چنان که در قرآن مجید، به هر دو ولایت اشاره نموده است:
- خداوند، ولی (دوست و سرپرست) كسانی است كه ايمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بيرون میبرد. (اما) كسانی كه كافر شدند، اوليای آنها طاغوتها هستند، كه آنها را از نور، به سوی ظلمتها بيرون میبرند، آنها اهل آتشاند و هميشه در آن خواهند ماند.
در امر ولایت، باید به چند اصل توجه نمود:
1- از اصل «ولایت و ولایتپذیری»، مانند پرستش معبود، تبعیت از یک امام (حق یا باطل) و ... هیچ گریزی نیست، چرا که این اصول در فطرتها نهادینه شده و عقل به آن حکم میدهد؛ اما به انسان در انتخاب إله، معبود، دین و «ولیّ امر»، اختیار داده شده است. لذا اگر کسی ولایت حق را نپذیرد، حتماً به ولایت باطل گردن مینهد و راه سوم یا حد وسطی وجود ندارد.
2-ولایت، جریان دارد و در مجاری خود، تجلی مینماید؛ چنان که به پدر و مادر، «ولیّ فرزند» گفته میشود و یا میگوییم: «اولیای مدرسه، اولیای شهر و ...». ولایت الهی، در جریان خود، به اولیایش میآموزد که چگونه رفتار کنند، چنان که ولایت طاغوت نیز به اولیای خود میآموزد که چگونه رفتار کنند و هر کدام در هر موقعیت و مرتبهای، جریان و تجلی «ولیّ امر» بالاتر میباشند.
●- ولایت رسول الله صلوات الله علیه و آله، همان جریان و تجلی «ولایت الله» میباشد - ولایت اهل عصمت علیهم السلام، همان جریان و تجلی «ولایت رسول الله ص» میباشد و «ولایت فقیه»، همان جریان، تجلی ولایت الله و تداوم، ولایت رسول الله و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین میباشد. لذا اگر یکی این سلسله را قطع کرد و یک نمود آن را قبول ننمود، باید در چگونگی شناخت، اعتقاد و ایمانش نسبت به بقیه [یا همان چگونگی دینشناسی و دینداریش] نیز تجدید نظر نماید!
ولایت فقه اسلامی
«فقه»، یعنی: شرع، یا همان احکام، حقوق و قوانین که در فرهنگ اسلامی و حوزوی ما به آن «فقه» گفته میشود.
اما، نکته این است که «فقه» نیز اختصاصی به اسلام یا تشیع ندارد، بلکه هر دین، مذهب، آیین و مکتبی، برای خودش ارزشها و ضدارزشها -و- بایدها و نبایدهای منطبق با جهانبینی خود (فقهی) را دارد. به عنوان مثال: در دین و شریعت اسلام عزیز، ربا و قمار، زنا و شرابخواری حرام است، اما در دین و نظام سرمایهداری، نه تنها ممنوع نیست، بلکه ترویج هم میشود.
بنابراین، یک مسلمان، ابتدا «ولایت فقه اسلامی» را گردن مینهند و بر این باور است که احکام اسلامی بر من ولایت دارند، نه احکام صادره از سوی دیگران یا هوای نفس خودم!
ولایت فقیه
«فقیه»، به کسی میگویند که در معارف و فقه اسلامی به اجتهاد رسیده است و خودش نیز در ایمان، تقوا، اخلاق و کسب سایر فضایل، کوشیده است.
مسلمان، یا باید خودش مجتهد و فقیه شود و یا در فقه، از یک فقیهِ لایق و واجد شرایط تبعیت نماید. بنابراین «ولایت فقیه»، امر تازهای نیست، بلکه مسلمانان همیشه تابع فقیه اعلم بودهاند؛ حتی اهل سنّت نیز پیرو فقه یکی از چهار مذهب [چهار فقیه] میباشند.
اما، وقتی در کشور و جامعهای «حکومت اسلامی» استقرار مییابد، نه تنها دامنۀ امکان اجرای احکام الهی [مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، تعاملات و ...] گستردهتر میشود، بلکه آن حکومت و جامعه، نیاز به رهبری و مدیریتی دارد که نسبت به فقه اسلامی فقیه باشد و نسبت به شرایط روز خبیر باشد، و نسبت به دوست و دشمن و تحرکات و چه بایدکردها، بصیر باشد و حکمیانه رهبری نماید.
از اینرو، از بین «فقها»، یکی که بیشتر واجد شرایط است، به عنوان «ولیّ فقیه»، برگزیده و منصوب میگردد و بار این مسئولیت خطیر، بر دوش وی گذاشته میشود.
اعتقادات نداشتن به ولیّ فقیه
بنابراین، کسی که نسبت به اصل «ولایت فقیه»، شناخت، باور و اعتقادی ندارد، نه تنها اساساً نسبت به دین، اسلام و امر ولایت که جاری میباشد، شناخت و باور لازم را ندارد، بلکه یقیناً ولایت فِقهی غیر از اسلام را پذیرفته است و ولایت فقیهی دیگر را گردن نهاده است! حال خواه خودش بداند یا نداند - عمدی باشد یا از روی غفلت و نادانی - غرض سوء هم داشته باشد، یا نداشته باشد.
مهم:
هر کسی، در همان مجموعهای قرار میگیرد که از «ولیّ امری» تبعیت میکنند و از آنها محسوب خواهد شد:
- ای كسانی كه ايمان آوردهايد! يهود و نصاری را سرپرست (دوست و تكيه گاه خود) قرار ندهيد، آنها سرپرستان (دوستان و تكيهگاه) يكديگرند و كسانی از شما که سرپرستی آنها را گردن نهند (به آنها تكيه كنند)، [خودشان نیز] از آنها هستند؛ خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمیكند.
چنان که هر کس ولایت الهی و جریان آن در ولایت رسول خدا، ولایت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، ولایت اسلام و فقه اسلامی، ولایت فقیه را بپذیرد و تبعیت نماید، از آنها خواهد بود.
مشارکت و همافزایی -لطفاً این پرسش و پاسخ را در راستای «جهاد تبیین»، برای دوستان به اشتراک گذارید؛ متشکر.