درحدیث داریم که حضرت علی علیه السلام میفرماید: تا خداوند را نبینم عبادتش نمیکنم. حالا وظیفه ما چیست، ما که خدارا نمیبینم؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: بیتردید ایشان بیان، پاسخ، برهان و استدلالی نیاوردهاند که فقط برای خودشان حجّیت داشته باشد و برای دیگران، قابل فهم، درک و تجربه نباشد. پس این برهان برای همگان حجیّت دارد، چرا که همگان چنیناند [هر چند که افق و ژرفای دیدهها متفاوت است].
هیچ کس تا خدا را نشناسد و نبیند، او را اطاعت و بندگی نمیکند؛ و هر کسی، هر کس یا هر چیزی را که «إله و معبودِ» خود ببیند، همان را بندگی و اطاعت میکند. خواه خدای حقیقی باشد، یا خدای چوبی و گِلی، یا خدای فرعونی یا هوای نفس خودش باشد.
پس، وظیفه و تکلیف ما این است که چشم بصیرت باز کنیم و خدا را ببینیم. نمیشود چشم را بست و پرسید: «کو؟ کجاست؟ پس چرا من نمیبینم؟» باید پردهها و حجابها را کنار بزنیم و نگذاریم که پردهها، غبارها و زنگارها، مانع از دیدن نور شود.
الف - اگر جملات را نصفه نخوانیم و به ادامهی این بیان نورانی دقت کنیم، دقیقاً به همین مطلب اشاره و تصریح نمودهاند. ذعلب از ایشان پرسید: شما که اهل تعقل، تفکر و علم هستید، چگونه خدای ناپیدا و نادیده را بندگی (عبادت) میکنید؟ ایشان فرمودند:
«ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ. فَقالَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ! کَیْفَ رَاَیْتَهُ؟ قالَ: وَیْلَکَ یا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الأبصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ» (اصول کافی، ج 1، ص 245 – توحید، صدوق[ره]، ص 109)
ترجمه: من پروردگاری را که نبینم، نمیپرستم. عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! او را چگونه دیدی؟ فرمود: ای ذعلب! وای بر تو! دیدههای ظاهر او را نتواند دید، ولی دیدههای دل به وسیله حقایق ایمان او را مشاهده میکنند.
ب – بدیهی است که خداوند متعال، جایی قرار نگرفته یا مخفی نشده است که ما برویم او را پیدا کنیم و با چشم سَر ببینیم. چشم سَر، مادهای را میبیند که نوری بر او تابیده باشد و به چشم منعکس گردد و اگر کسی کور باشد، آن را هم نمیبیند. اما چشم عقل، چشم قلب و چشم بصیرت، حقیقت اشیای مادی را میبیند، حقایق غیر مادی را نیز میبیند و حتی خدا را میبیند.
*- اگر یک تابلوی نقاشی را ببینید، نقاش را (دست کم) در این هنرش دیدهاید – اگر کتابی علمی بخوانید، نویسندهاش را اگر چه قرنها پیش از دنیا رفته باشد، (دست کم) در ظهور این علمش دیدهاید – اگر ساختمانی را ببینید، هر چند متعلق به هزاران سال پیش باشد، مهندس، معمار، کارگران و مالکش را دیدهاید ... . پس چطور انسان عالَم هستی، حتی در محدودهی عالم ماده را ببیند، اما خالق، ربّ، مدیر، مدبر، ناظم و مالک آن را نبیند؟!
*- مگر میشود که انسان خودش را ببیند، اما خالق خود را نبیند؟ اگر کسی فقط سر انگشتان مادی خود را بنگرد نیز، خالق و علم و حکمت و قدرت واسعهاش را میبیند و از شگفتی به "وله حیرت" میافتد، سپس خودش میشود «مألوه» و خالقش میشود «إلهِ» او.
*- محبتِ محبوبی که برای اظهار و ابراز محبتش به شما جملهای میگوید، یا خدمتی میکند، یا نیازی از شما را مرتفع مینماید، یا شاخه گلی هدیه میدهد ...، را چگونه میبینید و متوجه میشوید که او هست و به شما نظر دارد و نظرش هم از روی محبتش میباشد؟! در شاخهی گل که چیزی نیست، گیاهی است که هر کجا میروید. پس با چشم دل و چشم بصیرت میبینید و میفهمید. لذا نه در وجود آن محبوب تردید میکنید و نه در محبتش شکی به دل راه میدهید.
قاعدهی دیدن:
هر دیدنی، قواعدی دارد و از اصلیترین و شاید اولین اصل این است که ابتدا "مشهود" خودش را نشان میدهد، بعد "شاهد" به تناسب آن ظهور از یک سو و به تناسب وسعت و قوت دید خود از سوی دیگر، او (آن) را میبیند.
زمین و آسمان و هر چه در آنها هست، اگر ابتدا ظهور و بروزی نداشته باشند که قابل رؤیت و شناسایی نمیگردند. زمین به دور خود میچرخد، بالتبع آفتاب از خورشید تابان بالا میآید، سپس ما خورشید، آفتاب، روشنایی و روز را میبینیم. حال یکی فقط میفهمد که روز شد و دیگر شب نیست، دیگری گرما را نیز میفهمد، دیگری اهل علم است و انرژی خورشیدی یا جاذبه را نیز میفهمد. و میزان شناخت و دیدن، بستگی به علم و بصیرت دارد.
خداوند متعال نیز ابتدا خود را در وجود خود انسان و در عالم هستی (اعم از ماده و غیر ماده) نشان میدهد، و سپس میفرماید که چشمت را نبند، باز کن و ببین و آن چه دیدی را انکار و تکذیب مکن. بدان و ببین که او همیشه به تو علم دارد، به احوالت آگاه است، در محضر او هستی و خوب میداند که ندیدی، یا چشمت را بستی، یا دیدی و انکار کردی، یا اصلاً نخواستی ببینی، یا دیدی و ایمان آوردی؟
«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (فصلت، 53)
ترجمه: به زودى نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حقّ است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟
افقها:
حال این وظیفه و تکلیف ماست که برای رشد و تعالی و تقرب خودمان، سر از لاک بیرون بیاوریم، از جای برخیزیم، قیام کنیم و به افقهای گوناگون نظر بیاندازیم و ببینیم که آیا جایی را خالی از او میبینیم؟ و اگر خوب دقت کنیم، درک خواهیم که اصلاً جز او نمینبینیم.
افقها، فقط شرق و غرب زمین، یا ستارگان و کهکشانهای دور و نزدیک نیستند؛ به فرمودهی امیرالمؤمنین علیه السلام، انسان خودش یک جسم کوچک نیست، بلکه عالَم در او پیچیده شده است. از این رو فرمودهاند: «مَن عَرَف نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبّه».
افق عقل، افق حکمت، افق علم، افق قلب و معرفت و عرفان، افق عشق و محبت، افق کمالات گوناگون و ...، کجا خدا دیده نمیشود و کجا جز خدا دیده میشود؟! همه نشانه اوست، اسم اوست، آیه اوست و تجلی اوست. لذا خودش نه تنها نفرمود که ندیده عبادت کن، بلکه فرمود که چشم بصیرت را باز کن و ببین و سپس عبادت کن:
«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِيرٌ» (الملک، 3 و 4)
ترجمه: همان كه هفت آسمان را طبقههايى (روى هم) آفريد، هرگز در آفرينش خداى رحمان (از نظر زيبايى، استوارى و اتقان صنع) تفاوت و ناهمگونى نمىبينى، پس بار ديگر بنگر آيا (در خلق اشيا) هيچ خلل و شكاف (و خلاف حكمت) مىبينى * سپس بار ديگر (به جهان هستى) نگاه كن كه چشم (دلت) خوار و وامانده (از درك نقص و خللى در خلقت) به سوى تو بازمىگردد.
علم:
مطلق "علم" دانایی است. آن چه به چشم سَر دیده میشود را بسیاری از حیوانات دیگر نیز میبینند و چه بسا دقیقتر هم میبینند، آن دسته از حیوانات که چشم ندارند و یا قدرت بینایی ضعیفی دارند نیز با بو و یا امواج (فرکانسها)، دقیق میبینند، اما نکته اینجاست که انسان میتواند به آن چه میبیند علم پیدا کند. و "علم" خودش دیدن است.
علم وقتی حاصل شد و پیشرفت کرد، به "علم الیقین" میرسد و آن قدر جلو میرود که برایش "عین الیقین" میشود.
پس اگر کسی برای دانستن تلاش نکرد، مقصر خود اوست، نه این که علم وجود نداشت، یا در دسترس نبود. از این رو امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام میفرماید:
«مَنْ عَبَدَ اللّهَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَفَرَ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُ»
ترجمه: هر کس بدون آگاهی و معرفت خدا را عبادت کند، از جایی که خود نمیداند سر از کفر در میآورد. (اعلام الدین، ص 96).
مگر انواع بتپرستیها، فرعون پرستیها، هوای نفس پرستیها، نظریه پرستیها و ...، همه از جهل و نادانی نشأت نمیگیرند؟! حتی چه بسیاری از مسلمانان که به خاطر جهلشان، درست مانند کفار، به جای رجوع به عقل، فطرت و علم، به سنن آباء و اجدادشان تأسی کردند و به نژاد و قوم و قبیله گرویدند و خوارج و سلفی و تکفیری و داعشی شدند و باب العلم (امیرالمؤمنین علیه السلام) و معادن علم (ائمه اطهار علیهم السلام) و اهل علم (مؤمنین و علما) را کشتند!
«أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» (یونس، 55)
ترجمه: بدانيد، كه در حقيقت آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ خداست. بدانيد، كه در حقيقت وعده خدا حقّ است ولى بيشتر آنان نمىدانند.
مثال بازدید از نمایشگاه:
سالانه یک نمایشگاه بزرگ بینالمللی در تهران و انواع اقسام نمایشگاهها در ایران و بسیاری از کشورهای جهان برگزار میگردد و میلیونها نفر از آنها بازدید میکنند.
حال به وضع بازدید کنندگان نگاه کنید. قشر کثیری، هیچ علمی نسبت به آن چه در نمایشگاه عرضه شده ندارند، هیچ ذوق و هنر و بصیرتی هم در صنعت آنها ندارند، از اقتصاد، تجارت، تولید، صادرات و واردات، صنعت و تکنولوژی نیز هیچ نمیدانند؛ لذا صرفاً برای تفریح میروند و گاه کودکان خود را نیز میبرند تا در آن محیط بازی کنند! گاهی اگر از یک بازدید کننده که دو یا سه روز تمام از صبح تا عصر را وقت گذاشته، بپرسید: چه چیزی توجهت را جلب کرد؟ میگوید: فلان دکهی ساندویچ فروشی!
عالم هستی، نمایشگاه بزرگ خداوند سبحان است. همه در این نمایشگاه سیر میکنند، همگان هم خودشان "شاهد" هستند و هم در محضرند و "مشهود" حق میباشند. اما عدهی زیادی فقط بازی میکنند! لذا هم خود را فراموش میکنند و عالم هستی را فراموش میکنند، هم خدا را فراموش میکنند و هم معاد و میقات و روز دیدار را فراموش میکنند؛ و اگر به آنان در این نمایشگاه بگویی "خدا"، میگویند: کجا بود؟ کجا هست؟ ما که ندیدیم؟ آری، اینها فقط اهل بازی هستند و بازی یعنی غفلت.
«وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَّ يُؤْخَذْ مِنْهَا أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ» (الأنعام، 70)
ترجمه: و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا آنان را فريفته است، رها كن و [مردم را] به وسيله اين [قرآن] اندرز ده مبادا كسى به [كيفر] آنچه كسب كرده به هلاكت افتد، در حالى كه براى او در برابر خدا يارى و شفاعتگرى نباشد و اگر [براى رهايى خود] هر گونه فديهاى دهد، از او پذيرفته نگردد. اينانند كه به [سزاى] آنچه كسب كردهاند به هلاكت افتادهاند، و به [كيفر] آنكه كفر مىورزيدند، شرابى از آب جوشان و عذابى پر درد خواهند داشت.
نتیجه:
پس باید چشم باز کنیم و ببینیم و به آن چه میبینیم علم یابیم و آن چه را دیدیم و شناختیم، کتمان، انکار یا فراموش نکنیم و بدانیم که اگر نبینیم و فراموش کنیم و عمر را در این نمایشگاه بزرگ هستی، به بازی بگذرانیم، دیده نخواهیم شد و مورد توجه و یاد قرار نخواهیم گرفت.
«الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ» (الأعراف، 51)
ترجمه: همانان كه دين خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنيا مغرورشان كرد. پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند، و آيات ما را انكار مىكردند، ما [هم] امروز آنان را از ياد مىبريم. (در قیامت مورد لطف، مرحمت، مغفرت، کرم، جود و بخشش قرار نخواهند گرفت).
- تعداد بازدید : 7545
- 1 مرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید