نهج البلاغه – نامه 31
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّ اَحَداً لَمْ يُنْبِئْ عَنِ اللّهِ كَما اَنْبَاَ عَنْهُ الرَّسُولُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، لَمْ آلُكَ نَصيحَةً،
پسرم! آگاه باش احدى از وجود خداوند چنانکه پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ خبر داده، خبر نداده است [نصحیت، راهنمایی نیکو و رشد دهنده ننموده است]،
فَارْضَ بِهِ رائِداً، وَ اِلَى النَّجاةِ قائِداً،
پس به پیشوایى آن حضرت راضى باش، و براى رسیدن به منزل نجات رهبریش را بپذیر،
فَاِنّى وَ اِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِى النَّظَرِ لِنَفْسِكَ ـ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ ـ مَـبْلَغَ نَـظَرى لَكَ .
پس به درستی که من از نصیحت به تو کوتاهى نکردم، و تو در اندیشهات نسبت به صلاح خود هرچند بکوشى، به میزان اندیشهاى که من در باره تو دارم نخواهى رسید.
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ، اَنَّهُ لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لاَتَتْكَ رُسُلُهُ،
و بدان پسرم [معلومت باد] که اگر براى پروردگارت شریکى بود، پیامبران آن شریک به سویت مىآمدند،
وَ لَرَاَيْتَ آثارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطانِهِ، وَ لَعَرَفْتَ اَفْعالَهُ وَ صِفاتِهِ،
و آثار مُلک و سلطنت او را دیده، و به افعال و صفاتش آشنا مى شدى،
وَلكِنَّهُ اِلهٌ واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفْسَهُ، لايُضادُّهُ فى مُلْكِهِ اَحَدٌ، وَ لايَزُولُ اَبَداً، وَ لَمْ يَزَلْ،
اما او خدایى یگانه است همان گونه که خود را وصف نموده، کسى در حکمرانیش با او ضدیّت نمىکند، هرگز از بین نمىرود،
اَوَّلٌ قَبْلَ الاَشْياءِ بِلا اَوَّلِيَّة، وَ آخِرٌ بَعْدَ الاَشْياءِ بِلا نِهايَة،
[همیشه وجود داشته]، اوّل است پیش از همه اشیاء و او را اولیّتى نیست، و آخر است بعد از همه اشیاء، و او را نهایتى نمىباشد،
عَظُمَ عَنْ اَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِاِحاطَةِ قَلْب اَوْ بَصَر.
بزرگتر از آن است که ربوبیّتش به احاطه دل و دیده در آید.
فَاِذا عَرَفْتَ ذلِكَ فَافْعَلْ كَما يَنْبَغى لِمِثْلِكَ اَنْ يَفْعَلَهُ فى صِغَرِ خَطَرِهِ، وَ قِلَّةِ مَقْدُرَتِهِ،
چون به این حقیقت آگاه شدى، در بندگى بکوش چنانکه شایسته مانند توست، کسی که جایگاهش [در برابر او] کوچک، و قدرت [اندازههایش] بسیار کم است.
وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ، وَ عَظيمِ حاجَتِهِ اِلى رَبِّهِ،
و عجز (ناتوانیاش) بسیار، و نیازش به پروردگارش بسیار بزرگ است.
فى طَلَبِ طاعَتِهِ، وَالْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ،
و در طلب طاعت، و ترس از عقوبت، و بیمناکى از خشمش شدیداً، به پروردگار خود نیازمند است،
فَاِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ اِلاّ بِحَسَن، وَ لَمْ يَنْهَكَ اِلاّ عَنْ قَبيح.
به درستی که او جز به خوبى تو را فرمان نداده، و جز از زشتى بازنداشته است.
يا بُنَىَّ، اِنّى قَدْ اَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيا وَ حالِها وَ زَوالِها وَ انْتِقالِها،
پسرم! تو را از دنیا و وضع آن و از بین رفتن و دست به دست شدنش آگاه کردم،
وَ اَنْبَأْتُكَ عَنِ الاْخِرَةِ وَ ما اُعِدَّ لِأَهْلِها فيها،
و از آخرت و آنچه براى اهلش در آنجا آماده شده خبر دادم،
وَ ضَرَبْتُ لَكَ فيهِمَا الأمْثالَ لِتَعْتَبِرَ بِها وَ تَحْذُوَ عَلَيْها.
و براى تو در رابطه با هر دو جهان مثلها زدم تا به آنها پندگیرى و بر اصول آن گام بردارى.
اِنَّما مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيا كَمَثَلِ قَوْم سَفْر نَبا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَديبٌ فَاَمُّوا مَنْزِلاً خَصيباً وَ جَناباً مَريعاً،
همانا داستان آنان که دنیا را آزمودهاند، داستان مسافرانى است که درجایى خراب و همراه با قحطى وتنگى منزل گرفتهاند وعزم رفتن به منطقهاى پرنعمت و لذت و محلّى سرسبز و خرم نمودهاند،
فَاحْتَمَلُوا وَعْثاءَ الطَّريقِ، وَ فِراقَ الصَّديقِ، وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ، وَ جُشُوبَةَ الْمَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دارِهِمْ، وَ مَنْزِلَ قَرارِهِمْ،
رنج راه، و فراق یار، و سختى سفر، و ناگوارى طعام را تحمل کرده، تا به خانه فراخ، و منزلگاه امنشان درآیند (در جایگاه ابدی خود قرار گیرند)،
فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَىْء مِنْ ذلِكَ اَلَماً، وَ لايَرَوْنَ نَفَقَةً فيهِ مَغْرَماً،
بنابراین از آن همه سختىها دردى نمىچشند، و خرج این سفر را خسارت نمىبینند،
وَ لا شَىْءَ اَحَبُّ اِلَيْهِمْ مِمّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَ اَدْناهُمْ مِنْ مَحَلِّهِمْ.
و چیزى نزد آنان از آنچه وجودشان را به منزل همیشگى و جاویدشان نزدیک کند محبوبتر نیست.
وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِها كَمَثَلِ قَوْم كانُوا بِمَنْزِل خَصيب فَنَبا بِهِمْ اِلى مَنْزِل جَديب،
ومثل مردمى که مغرور به دنیاشدند، مثل مسافرانى است که درمنزلى آباد و پرنعمت بودند و ازآنجا به سوى محلى خشک وخرابوبى آبوگیاه بارسفربندند،
فَلَيْسَ شَىْءٌ اَكْرَهَ اِلَيْهِمْ وَ لا اَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفارَقَةِ ما كانُوا فيهِ اِلى ما يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ، وَ يَصيرُونَ اِلَيْهِ.
پس چیزى نزدآنان ناخوشایندتر وسخت تر از جدایى از آنچه درآن بودند و رسیدن به جایى که به جانب آن روى مىآورند و بدان جا مىرسند نیست.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه توحید پدر