بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ و صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ.
سلام دوستان؛
سه واژهی «اخلاق – سیاست - دین» از ابتدای پیدایش جوامع بشری و گامهای نخستین بشر به سوی شناخت و علم، و از همان آغاز تدوین اندیشهها و علوم گوناگون، مورد توجه، بحث و حتی مناقشهی اندیشمندان و اذهان عمومی بوده، هست و خواهد بود.
«اخلاق – سیاست - دین»، مانند علوم تخصصی نیست که بگوییم فقط موضوع مطالعه و اندیشهی دانشمندان و صاحبنظران قرار دارد، بلکه از فرهیختهترین افراد جامعه که پیامبران و دانشمندان هستند تا عوامتری افراد جامعه، با حقیقت این سه واژه ارتباط دارند و بر اساس آن زندگی میکنند.
هر دینی و هر مکتبی، ابتدا باید تعریف و سخن خود را دربارهی این سه واژه، به صراحت بیان دارد و سپس سایر اصول و فروع دین و مکتب خود را بر آن اساس بنیانگذاری نموده و تعریف نماید.
از اینرو، نه تنها خوب، بلکه کاملاً لازم و ضروری است که یک بار با معانی این سه واژهی مهم آشنا شویم، چرا که اکثر اختلافات نیز به خاطر تعاریف متفاوت و گاه متضاد از این سه واژه میباشد.
اخلاق:
اخلاق را چه تعریف بکنند و یا نکنند، در همگان وجود دارد، چرا که مجموعهی صفات و ملکات باطنی هر کسی را "اخلاق او" میگویند. حال اگر به بیان و شرح آن بپردازد، به آن «اخلاق نظری» میگویند و آنگاه که در چارچوب رفتارهای او ظهور و بروز مییابد، به آن «اخلاق عملی» میگویند.
تعاریف علمی گوناگونی از اخلاق ارائه شده است. از اخلاق ارسطویی در سه کتاب اخلاق نیکوماخوسی Nicomachean Ethics، اخلاق کبیر Magna Moralia و اخلاق ائودموسی Eudemean Ethics گرفته، تا اخلاق در اندیشه سایر نظریهپردازان، تا اخلاق در لیبرالیسم و یا اخلاق در جماعتگرایان که سخن جدیدی ندارند، بلکه اندیشمندانی چون مک اینتایر و سندل، با دیدن ضعفهای بنیادین در لیبرالیسم، سعی کردهاند با تزریق اخلاق ارسطویی به آن، به مداوایش بپردازند.
اخلاق در اسلام نیز معنای بسیار ژرفی دارد که در آیات قرآن کریم و احادیث گوناگون تشریح شده و به صورت تئوری، در نظریات فلاسفه و اندیشمندن بزرگی چون ملاصدرا، بوعلی سینا، فارابی و ... در گذشته و تمامی مفسران معاصر بیان شده است.
اما کوتاهترین، بهترین و جامعتری تعریف را از مرحوم آیت الله حائری شیرازی داریم که میفرمود: «اخلاق، یعنی: چگونگی موضعگیری تو در برابر هر چیزی». در مقابل هر چیزی و هر موضوعی، به لحاظ نظری و عملی، چه موضعی داشته باشی، همان میشود اخلاق تو.
به عنوان مثال، به موضعگیریهای متفاوت چند انسان تشنه، در برابر یک لیوان آب گوارا و خنک دقت نمایید: یکی به محض آن که آن را میبیند، فوری مینوشد! دیگری دقت دارد که تمیز و سالم باشد؟ آن یکی دقت دارد که این لیوان آب، مال دیگری نباشد و اگر متعلق به دیگری است، آیا او اجازه میدهد و راضی هست یا خیر؟ آن یکی به زمان نیز توجه دارد که مثلاً ماه مبارک رمضان نباشد و بالاخره دیگری به مکان و محیط نیز توجه دارد، و هرگز مقابل چشم سایر تشنگان و بدون در نظر گرفتن سالخوردگان، زنان و کودکان تشنه، آن آب را نمینوشد ... .
پس، هر کدام از این موضعگیریهای یک انسان تشنه در برابر یک لیوان آب، "اخلاق" اوست.
نسبت به سایر موضوعات خُرد و کلان، فردی و اجتماعی نیز چنین است. به عنوان مثال: دشمن به کشور شما حمله میکند! یکی بی تفاوت است، دیگری فقط ناراحت میشود، دیگری میترسد، دیگری سریع به فروشگاهها میرود تا برای خود آذوقه و مواد شوینده انبار کند ... و دیگری برای دفاع به مقابله و جنگ با دشمن بر میخیزد. این مواضع، همه "اخلاق" است.
این که پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله) فرمود: «من برای کاملکردن اخلاق مبعوث شدهام»، یعنی وظیفهی من این است که بهترین موضعگیریها در برابر هر موضوعی و هر چیزی را به شما آموزش دهم.
سیاست:
برای سیاست نیز تعاریف گوناگونی ارائه شده است. از سیاست در تعریف افلاطون و ارسطو گرفته تا اندیشمندان قرون وسطی و تا نظریه پردازان معاصر.
بسیاری معنای سیاست را فقط در موضوع حکومت و حکومتداری تعریف کردهاند، و حال آن که سیاست یک تعریف عمومی نیز دارد، چرا که همگان سیاست دارند؛ حال چه حاکم باشند و یا در دستگاه حکومتی باشند و چه مردم عادی.
"سیاست" یعنی: «چگونگی تدبیر و برنامهریزی، جهت تحقق و عملی شدن اخلاق».
به عنوان مثال، به همان انسان تشنه و لیوان آب اشاره میکنیم. آن که بدون هیچ ملاحظهای آن را مینوشد، یک سیاست فرصتطلبانه و مبتنی بر جهل و تکبر دارد؛ یک سیاست اومانیستی و ماکیاولی دارد، فقط خودش و لذت و رفاه خودش را میبیند!
دیگری که نگران سالم بودن آب است، تحقیق و مطالعه میکند تا مطمئن شود این آب مانده و میکروب نباشد – دیگری میپرسد: این لیوان آب متعلق به کیست و از اجازه میگیرد که بنوشد – دیگری نگاه میکند که آیا اطراف او، افراد تشنهی دیگری وجود دارند یا خیر؟ این رفتارها، همه "سیاست" است، یعنی همان "تدبیر" برای تحقق مواضع (اخلاق).
سیاست به معنای حکومت و کشورداری نیز همینطور است. یک رژیم حکومتی، اخلاق دارد. یعنی در مقابل مسائلی چون: فرهنگ، اقتصاد، امنیت، مردم، آزادی، روابط بین الملل و ...، مواضعی دارد و سپس تدبیر میکند که چگونه این مواضع خود را عملی نماید، به این میگویند: "سیاست آن حکومت". کار "مجلسها" همین سیاستگذاری است و کار "دولت"ها، اجرای این سیاستها میباشد.
دین:
در مورد دین نیز تعاریف گوناگونی ارائه شده است. برخی آن را در ادیان الهی خلاصه کردهاند – برخی دیگر مکاتب قدیمی مثل هندو یا بودا را نیز به آن اضافه کردهاند. برخی دین را خرافه دانستهاند؛ برخی گفتهاند در هر حال خوب است و فوایدی دارد و برخی دیگر آن را افیون جامعه دانستهاند!
اما معنای "دین" جامعتر از "اخلاق و سیاست" میباشد. دین ابتدا نوعی "جهان بینی" میدهد، کتاب هستی را به گونهای که خود نوشته تعلیم می دهد؛ اول و آخری را برای هستی، جهان و زندگی تعریف میکند و سپس با توجه به آن، اخلاق درست و منطبق با آن دین را تعریف میکند و بر اساس آن اخلاق نیز سیاستهای لازم را تدوین مینماید و "چه باید کردها و چه نباید کردها" را بر همان اساس تدوین مینماید؛ یعنی "حقها" را تعریف میکند و بر آن اساس، "حقوق" را وضع، تصویب و اعلام مینماید.
از اینرو، سه اصل همیشه و همه جا ثابت است و عمومیت دارد:
اصل اول – هیچ کسی در این عالم بیدین نیست و نمیتواند باشد.
اصل دوم – اخلاق و سیاست هر کسی، عین دیانت اوست.
اصل سوم – جدایی دین از سیاست (سکولاریسم)، دروغ است.
بنابراین، همه دین دارند، حال خواه مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو یا بودایی باشند و خواه پیرو "ایسم"های گوناگون باشند و خواه خیال کنند که هیچ دینی ندارند، اما چون هوای نفس آنها إله و معبود آنان است، دینشان همان تعاریف و بایدها و نبایدهای امیال نفسانی خودشان میباشد.
در قرآن کریم تصریح دارد که حتی کفار نیز دین دارند، چنان که پیامبر اسلام (صلوات الله علیه و آله فرمود: «به کفار بگو، «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ - دین شما برای خودتان و دین من برای خودم / الکافرون، 6»
●- پس هر کسی [و هر جامعه یا حکومتی] دینی دارد؛ و بر اساس آن دین، اخلاقی دارد؛ و براساس آن اخلاق، سیاستی دارد که کاملاً منطبق با همان دین اوست.
این همان معنای سخن بزرگانی چون آیت الله کاشانی و امام خمینی (ره) است که فرمودند: «سیاست ما، عین دیانت ماست» و در واقع سیاست هر کسی، عین اخلاق اوست و اخلاق هر کسی عین دیانت اوست.
دین، اخلاق و سیاست الهی:
خداوند متعال میفرماید: چون شما و هر چه هست را من خلق کردم، و فقط من به شما و عالم هستی علم دارم، من مالک مطلق شما و هر چه هست میباشم، من جهان را اداره میکنم، من زنده میکنم و میمیرانم و به سوی من باز میگردید، پس فقط من حق دارم که برایتان دین بفرستم و نزد من نیز هیچ دینی مقبول نیست، جز همان دینی که خودم فرستادهام:
«وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (آل عمران، 85)
ترجمه: و هر كس جز اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق،) آيينى براى خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زيانكاران است.
در نتیجه: هر کسی که دین خدا را اختیار و انتخاب کرد، اخلاقش نیز اخلاق خدایی میشود و اخلاق هر کسی که الهی بود، سیاستش نیز الهی میشود، چرا که سیاست هر کسی، عین دیانت اوست.
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
موضوع یادداشت:
"اخلاق – سیاست – دین"، سه واژهی اصلی در ساختار و بافتار انسان و جامعه
متن (نشانی لینک)
www.x-shobhe.com/shobhe/10437.html
- تعداد بازدید : 1045
- 10 مهر 1401
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت