پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): در هیچ مقولهای، تا درست نیاندیشیم، به هیچ نتیجهی درستی نمیرسیم.
الف - ابتدا باید تفکر نموده و در خود بیاندیشید که آیا اساساً در وجود خداوند سبحان تردید، یا فقط به میزان و مقدار علم او شک دارید؟! یا علمش را نیز قبول دارید، بلکه نسبت به آخرت اعتراض دارید؟!
ب –اگر رسیدید که در وجود او تردید دارید، دیگر سخن از عاقبت انسان و بهشت و جهنم جایگاهی ندارد؛ مگر میشود کسی "اول" را قبول نداشته باشد، سپس در مورد "آخر" آن بیاندیشد و سخن بگوید؟! وجودی را قبول نداشته باشد و در صفاتش چون و چرا کند، یا فاعل را قبول نداشته باشد و در خصوص فعل او معترض باشد؟!
ج – اما، اگر در خود یافتید که در وجودش تردیدی ندارید، بلکه سؤال شما در مورد "میزان علم" اوست، با خود بیاندیشید که وقتی "اگر" میآورید و میگویید: «اگر خدا آنقدر علم دارد؟"؛ نقطه مقابلش چیست و منتظر چه پاسخی هستید؟ مثلاً کسی [العیاذ بالله] بگوید: «نه دیگر، آنقدر هم علم ندارد»؟!
د – حال از خود بپرسید: خدایی که مقدار محدودی (هر چقدر هم زیاد باشد) علم دارد، چگونه خداییست؟! بالاخره نقطه مقابل علم، "نادانی" است و نقطه مقابل کمال، "نقص" است که برابر با نیستی میباشد؛ حال آن خدایی که به برخی از آن چه در عالم خلق او وجود دارد، علم نداشته باشد و در ضمن کمال محض نبوده و به وجودش نقص راه یابد، چگونه خداییست؟!
ﻫ – اگر با توجه به خود، دیدید که نه در وجودش تردید دارید و نه در علم و اسعهاش به تمامی مخلوقاتش، بلکه فقط به معاد او [و آن هم به جهنمش] اعتراض دارید! از خود بپرسید: که آیا انتظار داری خداوند متعال [العیاذ بالله] کار بینتیجه انجام دهد و یا عادل و ظالم را به یک نتیجه برساند؟!
علم خدا و بهشت و جهنم ما:
خداوند سبحان، هر که هست، هست و با چالشهای ذهنی ما، متغیر و کم و زیاد نمیشود، بنابراین مهم این است که ما درست بیاندیشیم، چه دربارهی "او" و چه هر امر دیگری؛ تا ذهن و اندیشهی ما دچار اعوجاج (کجیها)، خلط مبحث، قبول یا رد بر اساس شعارهای احساسی و ... نگردد.
از خود بپرسید: «محک تشخیص میزان علم خدا چیست؟» - «آیا به بهشت و جهنم رفتن ماست»؟!
نقاط مقابل و مخالف را از خود بپرسید، با خود بگویید: من که میگویم: «اگر خداوند آنقدر علم دارد، کار و نتیجه ما را میداند و ...»، اطوار دیگرش چیست؟ مثلاً اگر همه را به بهشت ببرد، معلوم میشود که چقدر علم دارد؟ - اگر اصلاً هیچ کس را به بهشت و جهنم نبرد، معلوم میشود؟ – آیا اگر به "من" یک برات بدهد که هر کاری دلت خواست بکن، تو را به بهشت میبرم، خواهم گفت: «پس به همه چیز علم دارد»، اما اگر فرمود: «بهشت و جهنم تو، بستگی به خودت، اراده و انتخابت و بالتبع اعتقادات و عملکردت دارد»؛ آن وقت من به جای آن که متذکر خودم گردم، میزان علم او را زیر سؤال میبرم و نسبت به حکمت او معترض میشوم که اگر میدانست، پس چرا ... ؟!
لازم است که همیشه رابطی منطقی بین "موضوع و محمول" بر قرار گردد، تا سؤال و تحقیق به پاسخی درست برسد.
علم خدا و عمل ما:
دو سؤال از خود بپرسید:
یک – آیا ایرادی دارد که "علم" به عرصهی ظهور برسد و "معلوم" گردد و از عالم میپرسند که چرا علمت را معلوم کردی؟!
سپس برای درک بهتر و بیشتر، دنبال مصادیقی در خودتان بگردید؛ مثلاً بگویید: آیا اگر دانشمندان علم داشتند که آب چگونه تصفیه میشود، نباید این علم را به عرصهی ظهور برسانند؟! یا اگر من به نتایج اخلاص، ایمان، تقوا و عمل صالح علم یقینی پیدا کردم، دیگر نباید آن را ظاهر و آشکار (معلوم) نمایم؟! سپس خود را متذکر شوید که پس چرا نوبت به خدا که میرسد، معترض میشوم که تو چرا علمت را به منصهی ظهور رسانده و "معلوم" مینمایی؟!
دو – آیا علم نسبت به کاری (فعلی)، انجام دهنده (فاعل) را مجبور میکند که آن را انجام دهد؟! یا اگر فعل "جبری" باشد، صدها و هزاران علت دارد و اگر "اختیاری" باشد نیز هم چنین؟
در این مورد نیز برای درک بهتر و بیشتر، دنبال مصادیقی در خودتان بگردید؛ مثلاً بگویید: اگر دانشمندان هواشناسی علم دارند که فردا در این نقطه از زمین باران میبارد و در آن نقطه آفتاب میتابد و میزان درجه حرارت هر شهری در جهان چه مقدار خواهد بود، آیا علم آنها زمین و آسمان و جوّ را مجبور به این رخدادها نموده است؟!
پس چرا نوبت به خدا که میرسد، میخواهند "علم" او را "علت فاعلی" عملکرد خودشان قلمداد کنند؟! آیا کسی به معلم یا مربیاش میگوید: «چون تو میدانستی من به خاطر تنبلی و بازیگوشی، قبول نمیشوم، مردود شدم!»
راهنمایی و رانندگی:
نظر به این که سفر، جاده، وسایل نقلیه یا همراه، تابلوهای راهنمایی و ...، شباهتی به سفر ما از دنیا به آخرت دارد، میتوان با اشاره به آن مثالی ملموس و مشهود زد.
فرض کنید که وزارت راه، جادهای ضروری بین دو نقطه احداث نموده است و دانشمندان و کارشناسان راهنمایی و رانندگی، با اشراف علمی و تخصصی به تمامی شرایط، تابلوهایی که علامت سرازیری، سربلایی، لغزنده بودن، احتمال ریزش سنگ یا بهمن، پیچ خطرناک، آینه، یکطرفه، دو طرفه، تقاطع و ... در آن نصب کردهاند و البته دفترچه راهنما، مربیان و مراکز اطلاعرسانی و امداد را نیز در اختیار گذاشتهاند و البته نظاره و کنترل نیز میکنند.
حال در دوربین میبینند که یک رانندهی بیمهابا، با خودرویی سبک، بدون بستن کمربند ایمنی، با سرعت فراوان، در حال مشغول بودن به کارهایی غیر از رانندگی (مثل صحبت با گوشی همراه) و ...، در این منطقه ظاهر شد! آنها یقین دارند که این خودرو، در پیچ بعدی واژگون خواهد شد، یا به دره سقوط خواهد کرد؛ چرا که این برآورد "علمی" بر اساس محاسبات میباشد.
حال آیا کسی میگوید که این علم شما، سبب واژگونی یا سقوط گردید؟! یا کسی میگوید: شما که میدانستید برخی بیفرهنگی خواهند نمود، اصلاً چرا جاده درست کردید؟!
جهل و تکبر:
گاهی ممکن است که سؤال یا شبههای که در ذهن پیش میآید، ریشه در میل به دانستن و شناختن (حبّ به علم و معرفت) داشته باشد، اما گاهی ممکن است که ریشه در «جهلی توأم با تکبر» داشته باشد؛ هر چند که صورت بروز آن، به شکل یک سؤال علمی باشد؛ پس باید مراقب این طغیانهای نفس که راه ورود و شناوری شیطان هر کس نیز میباشد بود.
●- خداوند علیم، حکیم و سبحان میفرماید: تو را با قابلیت خلیفه (جانشین و نه جایگزین) من شدن خلق نمودهام – تو را برای رشد و کمال و تقرب آفریدم – برایت محبوبیت و جلال و جبروتی نزد خودم قرار دادهام – و خودم نیز تو را از درون و بیرون هدایت میکنم و برایت حیات طیبة در دنیا و فلاح و سعادت ابدی در آخرت (بهشت) مهیا کردهام، اما تمامی اینها مشروط به این است که تو نیز مرا بشناسی، دوست داشته باشی، هدف غایی قرار دهی و با تبعیت از فرستادگان و مربیان و هادیانم، در صراط مستقیم حرکت کنی و به مقصد برسی و مقرب خود باشی.
●- اما، بندهی سرکش و نافرمان میگوید: من تو را دوست ندارم، بندگی و بهشت تو را نیز دوست ندارم؛ من همین هوای نفس و متاع دنیا را دوست دارم، دلم میخواهد که چنین و چنان کنم ...؛ و سؤال من این است که چرا خلقت و هدایت تو علیمانه و حکیمانه است؟ چرا برای هر چیزی و هر کاری، نتیجه و غایتی معین نمودی و بالاخره آن که "اگر علم داشتی که من سرکشی خواهم کرد و به ارادهی خودم، راه جهنم را پیش خواهم گرفت، اصلاً چرا مرا خلق کردی»؟!
●- خب این دیگر خیلی متکبرانه است! این دیگر سؤال عقلی، علمی و شناختی (معرفتی) نیست، بلکه نوعی عناد (دشمنی) است که برای توجیه نفس، به بهانههای متفاوت، و در صورتهای گوناگون بروز و ظهور مییابد.
●- در اینگونه چالشهای درونی، با خود بگویید که خدایم میفرماید: بندهی من! تو را دوست داشتم که خلق کردهام – تو را دوست داشتم که در تو تجلی نمودهام – رشد و سعادت تو را دوست داشتم که از درون (عقل) و از بیرون [نبی، رسول، کتاب، امام و ...]، راه رشد از گمراهی را نشانت دادهام و هدایتت کردم، تو را دوست داشتم که برایت حیات ابدی و بهشت جاودان خلق نمودم و بهشتم را به تو اختصاص دادهامم ...؛ حال تو پشت کردی و به خاطر متاع اندک دنیایی که آن نیز مخلوق و ملک من است و اگر از آن چیزی به تو برسد، آن را نیز من به تو میدهم، راه عداوت و بغض نسبت به من را پیش گرفتی و میگویی: «چرا تو را خلق کردم که به جهنم بروی»؟! خب به جهنم نرو، به بهشتم بیا.
«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي » (الفجر، 18 تا )
ترجمه: اى نفس مطمئنه (جان آرام گرفته در امنیت ایمان به خدا) * به سوی پروردگارت بازگرد، راضی (در حالی که تو خشنود هستی) و مرضی (محبوب و معبود نیز از تو راضی است و تو را اینگونه میخواست) * پس در ميان بندگان (بندگان مخصوص = مقربین) من درآى * و به بهشت (اختصاصی) خودم وارد شو.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
اگه خدا اونقدر داناست که اول و آخر و عاقبت همه چیزو میدونه، چرا بندهی گناهکار رو خلق میکنه که سرنوشتش جهنم باشه؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8799.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی بهشت و جهنم