ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: همانطور که در مباحث پیشین توضیح داده شد، ابتدا باید رابطه روح با بدن دنیوی یا همین جسم را دانست.
بدن یا جسم، عنصری کاملاً مادی است و روح نیز عنصری کاملاً غیر مادی است، لذا در آفرینش بدن، سخن از "خلق" است که تدریج به آن راه دارد، مثلاً از نطفه به علقه، از علقه به مضغه و ..، اما در آفرینش روح، سخن از "امر" است، یعنی خلقتی که تدریجی نیست، بلکه از سنخ "يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ" میباشد.
خطای برخی در این است که گمان میکنند روح در داخل بدن است، و به همین دلیل به هنگام مرگ، به خطا میگویند: "روح از بدنش خارج شد". در صورتی که اگر روح قرار باشد داخل بدن باشد، اولاً دیگر مجرد نیست و ثانیاً باید مکان و فضایی به خود اختصاص دهد که اینها همه صفات عناصر مادی میباشند.
الف - روح محیط به بدن است و به شدت به بدن خویش تعلق دارد و اغلب امورش را در عالم ماده، با همین وسایل، ابزار و امکانات تعبیه شدن در بدن انجام میدهد، خواه آن کار، تغذیه و رسیدگی به همین بدن باشد تا از بین نرود (مثل خوردن و نوشیدن) و خواه یک کار روحانی و معنوی باشد، مثل نماز، روزه یا سایر عبادات که در هر حال توسط بدن انجام میپذیرد.
به هنگام مرگ، ابزار "بدن" از حقیقت وجودی انسان که همان "روح" اوست گرفته میشود، چرا که به عالمی وارد میشود که از سنخ این عالم مادی نیست، پس این بدن مادی و عناصر مادی نیز برای او کارآیی ندارند. بیشترین عذاب مرگ نیز به همین قطع تعلق است و فراق متعلق است. انسان در جدا شدن از تعلق یا متعلق خود ناراحت میشود و حتی زجر و عذاب میکشد، لذا کسانی که خود را متعلق به خدا میدانند و تعلقشان به اوست و نه به عالم فانی، عذاب مرگ نمیکشند.
ب - پس از مرگ، حیات ادامه دارد، اما جسد عنصری و مادی، در خاک مدفون شده است، و چه بسا جسد در آب غرق شده باشد و یا در یک آتشسوزی کاملاً سوخته باشد و یا در رسوم بودایی و ... به مشتی خاکستر مبدل شده باشد. اما حیات ادامه دارد.
بدیهی است که روح چون مجرد است، در هر عالمی که وارد میشود، به جسم و بدنی مطابق به آن عالم احتیاج دارد، لذا به محظ مرگ، هم چنان که از عالم ماده جدا شده و وارد عالم برزخ میشود، از جسد مادی نیز جدا شده و به جسدی برزخی که منطبق با همین جسد دنیوی اوست، منتهی عناصر مادی ندارد، تعلق میگیرد. به قول آیت الله جوادی آملی، انسان با مرگ نمیپوسد، بلکه پوست میانداز و یا پوسته عوض میکند (مضمون).
ج - پس، بازگشت روح به بدن، به این معنا نیست که روح انسان در قبر دوباره به همین جسد عنصری او بر میگردد، چون اگر برگردد که مثل دوران حیاتش در دنیا، به یک انسان زنده مبدل میشود، تنفس، غذا و آب عنصری لازم دارد و باید سلولسازی کند ... و چنان چه بیان شد، شاید نحوهی مرگ او به گونهای باشد که دیگر جسدی نداشته باشد.
پس، سؤال و جواب و فشار قبر و تداوم حیات در بهشت یا جهنم برزخی، همه متوجه این روح با جسم یا بدن برزخی اوست، هر چند که ممکن است در احوالاتی، فشارهای وارده بر بدن دنیوی مدفون شده، مثل پوسیدن، خرد شدن استخوانها و یا طعمه جانواران شدن، به او منتقل شود. یعنی جسم و بدن برزخی او، این فشارها و عذابها را کاملاً درک کند. به عنوان: چنان چه انسان وقتی به خواب میرود، هر چند در بستری نرم و آرام خوابیده است، اما اگر در عالم رؤیای خود با درد و ناراحتی مواجه شود، آن را درک میکند، گویی زنده است و به بدن مادی و عنصری او ضربه وارد شده است.
بدیهی است که جسد فرد مؤمن در زیر خاک، لذتی ندارد که لذت به او منتقل گردد. بلکه همه لذایذ و دردها متوجه آن روح و بدن برزخی اوست.
این است اجمال بازگشت روح به بدن، پس از مرگ. نه این که دوباره روح به همین بدن عنصری برگردد و او دوباره زنده شود (حتی برای لحظاتی). بدیهی است که همین تصور خطا، سبب شده که برخی معتقد به بازگشت مجدد به عالم دنیا و یا تناسخ شوند.
کلمات کلیدی:
گوناگون معاد