علت دشمنی بی پایان غرب با اسلام چیست؟ آیا واقعا غرب از آمدن چهار تا احکام تو سرزمینش می ترسد؟ آیا صنایعش از بین میرود ؟ تمدنش نابود میشود؟ از کجا معلوم توسعه بیشتری در علم و صنعت پیدا نکند؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر دشمنی غرب با اسلام فقط در سرزمینهای غربی بود، این ذهنیت پیش میآمد که از اسلام در سرزمینهای خودش میترسد! اما شاهدیم که نظامات غربی، با اسلام در سرزمینهای اسلامی مقابله میکنند، میجنگد، نسلکشی به راه میاندازد و ...! بنابر این، نگرانی اول نظامات غربی، ورود چندتا احکام اسلامی به سرزمین خودشان نمیباشد، بلکه از اساس با اسلام مخالفند، حال در هر سرزمینی که باشد.
● – نباید واژهی «غرب» را حتی در قالب سؤال، به صورت کلی، مترادف با "دشمن اسلام" القا نمود؛ چرا که میدانیم بسیاری از مردم غرب، از همان ابتدا مسلمان بودند، بسیاری دیگر در طی قرون مسلمان شدند، بسیاری امروزه به اسلام میگروند و آنها که نمیگروند نیز دشمنی خاصی با اسلام ندارند، چنان که این همه ترویج اسلامهراسی نیز در آنها تأثیر چندانی نگذاشته است و همه ساله هزاران نفر در امریکا و اروپا به اسلام میگروند.
بنابر این، مقصود از واژهی "غرب" در تحلیلها، همان "نظامات غربی" میباشند، نه تمامی مردم در اروپا و امریکا.
دشمنیهای اعتقادی و عملی:
اگر چه به دروغ دم از موکراسی، لائیسم، سکولاریسم و یا پلورالیسم دینی و ... میزنند، اما واقعیت این است که تمامی اختلافات و دشمنیها [چه در اسلام با کفر - چه در کفر و شرک با اسلام یا با یک دیگر- و چه میان اشخاص و چه میان جوامع و امتها]؛ ریشه در "اعتقادات" دارد. البته مقصود "اسم"ها و "ایسم"هایی که افراد یا ملتها بر خود میگذارند نمیباشد، بلکه مقصود همان چگونگی "جهانبینی" و باورهایی است که زیرساخت اهداف و منافع در دراز مدت را تعریف و تبیین میکند.
● – تضاد اعتقادات، اهداف و بالتبع منافع، سبب دشمنی و رویارویی عملی میگردد که همیشه و در تمامی عرصهها وجود داشته و خواهد داشت، حال یا به شکل متعارف و همیشگی "جنگ نرم" (تبلیغ، ضدتبلیغ، فرهنگی، اقتصادی، اطلاعاتی و ...) بروز و ظهور دارد و یا گاه به شکل "جنگ سخت" و ترور بروز میکند.
● – با کمی دقت، تأمل و مطالعه، به وضوح آشکار میگردد که هیچ نظامی (و هیچ کسی) بیدین نمیباشد. هر کسی دینی دارد و "سیاست همگان، عین دیانت خودشان است". خواه موحد و مسلمان و خواه کافر و شیطانپرست.
● – بنابر این، در یک دسته بندی کلی، مردم و نظامات، یا یکتاپرست (موحد) هستند و یا شیطانپرست (مشرک)؛ اما هر کدام در ساختار خود، تشکلهایی دارند، خواه در قالب مذاهب گوناگون از یک دین الهی باشد، خواه فراماسون، صهیونیسم، احزاب، ایسمها و ... .
تمام دعواها بر سر ربّ است:
دعواها، از همان ابتدای خلقت بشر و پیدایش جمعیت و بالتبع اقوام و امم، بر سر "خدا" بوده است! البته نه خالقیت خدا، که مشکل چندانی با آن ندارند؛ بالاخره همه میدانند که نه خود خالق خودشان و دیگران و این عالم هستند و نه دیگرانی که چون خودشان مخلوق هستند خالق میباشند:
« أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ » (الطّور، 35 و 36)
ترجمه: یا آنها بی هیچ (از هیچ) آفریده شدهاند، یا خود خالق خویشند؟! * آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! (خیر)، بلکه آنها جویای یقین نیستند!
بلکه، دعواها بر سر "ربوبیت" بوده و هست و ربوبیت، یعنی "صاحب اختیاری در تربیت امور".
● – فرعون قدیم، هیچ گاه ادعا نکرد که من خالق شما هستم، بلکه مدعی ربوبیت شد و گفت: « أَنَا۠ رَبُّكُمُ ٱلْأَعْلَىٰ – من ربّ برتر شما هستم / النازعات، 24» - فرعون قرن گذشته، یعنی انگلیس (پیر استعمار) و یا فرعون این قرن، یعنی امریکای جنایتکار نیز هیچ گاه مدعی خالقیت نگردیدهاند، بلکه میگویند: «ما ابرقدرت، صاحب قدرت و اداره کنندگان جهان هستیم و باید باشیم»!
منافع:
موحدان و به ویژه مسلمانان و بالاخص شیعیان، منافع کوتاه مدت و دراز مدت خود [در دنیا و آخرتِ به هم پیوسته] را در بت شکنی از یک سو و یکتاپرستی از سوی دیگر میبینند؛ یا به تعبیر قرآنی، در « يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ – کفر به طاغوت و ایمان به الله» میبینند، حال خواه طاغوت درون و نفس طغیانگر باشد و خواه طواغیت بیرونی و صاحبان قدرت و سلطه. خواه «إله»های دورغین درون (هوای نفس) باشد، خواه «إله»های دورغین بیرونی، چون گاو، گوساله، مجسمه، یا طاغوت.
اما منافع مشرکان، در گروی به بندگی کشیدن انسانها در تمامی شئون [اعتقادی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، تولیدی و ...] میباشد؛ از این روست که با "توحید، یکتاپرستی و خداپرستی" به شدت مخالفت و دشمنی میکنند.
● – بدیهی است که فرد یا جامعهای که "عباد الله" و "عباد الرّحمن" شد، دیگر عبد (بندهی) مخلوقاتی چون خود و حتی ذلیلتر از خود نمیشود و حاکمیت اشخاص و قوانین نظام سلطه را نمیپذیرد – کفار نیز زیربار بندگی خداوند سبحان و پذیرش ولایت و قوانین او نمیروند؛ و اینجاست که منافع موحدان و مسلمانان، با منافع کفار و مشرکین منافات و تضاد شدید پیدا میکند و سبب دشمنی دو طرف نسبت به یک دیگر میگردد.
نظام سلطه:
دموکراسی، لیبرالیسم، لائیسم، سکولاریسم و ...، همه دروغهای عوامفریبانه هستند.
انسان و جامعه را گریزی از پذیرش "حکومت و سلطه" نیست، حال اگر زیر بار حکومت و پذیرش ولایتِ الله نرفت، حتماً سلطهی شیاطین و طواغیت را گردن مینهد. به قول معروف و تجربهی تاریخی: «کسی که با دست علی علیه السلام بیعت نکرد، حتماً با شصت پای حجاج بیعت خواهد کرد»!
● – خداوند متعال، راه سومی قرار نداده است؛ حرکت از راهی میانی و بین این دو محال است، چنین راهی وجود ندارد. یا توحید و پذیرش "الله جلّ جلاله" است و یا کفر و شرک و پذیرش ولایت و سلطهی طواغیت گوناگون. لذا در دستهبندی کلی میفرماید که مردم، یا حزب الله هستند و یا حزب الشیطان. بدیهی است که این دو همیشه با یک دیگر مخاصمه دارند.
● – خداوند سبحان، از بندگی مخلوقات خود بینیاز است، چرا که خود هستی و کمال محض، خالق، مالک و ربّ العالمین است؛ اما حیات و بقای طواغیت، مستلزم بندگی دیگران میباشد. لذا اگر مردم خود سلطهی شیاطین را نپذیرند و به ولایت و سرپرستی آنها گردن ننهند، آنها هیچ راه تسلطی ندارند. بنابر این سعی دارند که مردمان را به هر شکلی که شده [وعده، تهدید، تطمیع، جنگ سخت، جنگ نرم، تبلیغ، جاذبههای دروغین و ...] به بندگی خود بکشند.
سرمایه و مالکیت:
قارهها، خشکیها و آبهای زمین بسیار وسیع هستند و هر کدام از منابع سرشار طبیعی برخوردار میباشند، اما کلانترین، سرشارترین و غنیترین سرمایهها، از منابع زیرزمینی [مانند نفت و گاز]، یا طلا و سنگهای ارزشی گرفته، تا زمینهای حاصلخیر، تا آبراههای اقتصادی، تا موقعیت جغرافیای طبیعی و جغرافیای سیاسی و ...، در مناطق مسلماننشین (به ویژه آسیای مرکزی و غربی و شمال آفریقا) به مراتب بیشتر است.
چنان که بیان شد (و مشهود همگان است)، نظام سلطه (استکبار و کفر جهانی)، نه به سرمایهها، داراییها و دستآوردهای خود قانع است و نه اهل تعامل عادلانه و مسالمت آمیز با دیگران میباشد؛ بلکه بقا و قوت خود را با مکیدن خون، جان و مال دیگران حفظ میکند! بنابر این دشمنی و جنگ آنها با مسلمانان و بالتبع مسلمانان با آنها، اجتناب ناپذیر میگردد؛ مگر آن که یا مسلمانان تا حدی متحد و قدرتمند شوند که دشمن در خود توان رویارویی با آنها را نبیند و یا مسلمانان خوار، ذلیل، تسلیم و بندگان آنها گردند، که آن وقت دیگر مسلمان نیستند؛ لذا فرمود:
« كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » (البقره، 216)
ترجمه: جنگ (جهاد) در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
علل دشمنی بی پایان غرب با اسلام چیست؟ آیا واقعا غرب از آمدن چهار تا احکام تو سرزمینش میترسد و یا ...؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8254.html
- تعداد بازدید : 2858
- 7 آذر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی جنگ و جهاد علم