«ایکس – شبهه»: این همان سؤال «عقل یا احساس» است که اکنون در این قالب مطرح شده است. و در واقع سؤال این است که چه ما را پیرو ایشان میگرداند، تفکر در مورد اندیشههای امام یا محبت و عزاداری برای ایشان؟
قبل از هر نکته دقت داشته باشید که اخیراً مجموعهی سایتهای شبههافکن فرافکنی بسیاری در ایجاد تردید و شبهه نسبت به مقولهی «محبت» دارند و نتیجهی همهی مباحث آنان نیز به رد عزاداری برای مصیبتهای سید الشهداء ابا عبدالله الحسین علیهالسلام میرسد. چرا که میدانند تا وقتی این عشق و محبت به ایشان و این عزاداریهای هست، شیعهی حسینی(ع) نیز خواهد بود و پایداری در مقابل دشمن تا شهادت نیز ادامه خواهد داشت.
بدیهی است که «تفکر» امام حسین علیهالسلام با علت «زخم»های تأمل و تفکر برانگیزش هیچ فرقی ندارد، وگرنه ایشان نیز به میدان نرفته و در گوشهای به تفکر و ارائهی تئوری میپرداختند.
تفکر امام حسین (ع) معرفةالله، یعنی شناخت خداوند به عنوان تنها معبود و رب (صاحباختیار) و بندگی او که تنها راه رشد و سعادت است از یک سو و دشمن شناسی و مقابلهی با دشمن از سوی دیگر است. یعنی عمل به «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها» (البقره، 256). تفکر ایشان همان نفی طاغوتها و ربالنوعها و عمل به «لا إله» است تا «إلاّ الله» در وجود و جامعه محقق گردد. لذا با توجه تضاد اندیشهی طاغوتی و ربالنوعی و مقابله و دشمنی آنها، عاشورا نیز به پا میگردد.
از سوی دیگر باید دقت شود که انسان هم «عقل» دارد و «عشق». برخی از امور را با عقل میشناسد و برخی دیگر را با عشق. اما در نهایت و در مقام عمل به سوی چیزی یا کسی یا راهی میرود که آن را دوست دارد. محبوب وی است و به آن عشق میورزد. و دشمن نیز به خوبی میداند که نقش «عشق و محبت» در عمل بیشتر از نقش عقل است. «البته منظور عقل فلسفی نیست، بلکه همین عقل محاسبهگری است که مد نظر سؤالات مربوطه است».
الف - عقل همهی نفسپرستان گواهی میدهد که نفس نباید «إله» و معبود باشد و انسان بندگی آن را نماید، اما چون نفس و خواستههای نفسانی را بیشتر دوست دارند، به سوی بندگی نفس میروند و مطیع اوامر آن میشوند و به همین دلیل راه قلب و سایر ابزار شناختشان نیز مسدود میگردد.
«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» (الجاثیه، 23)
ترجمه: آيا ديدهاى آن كس را كه هواى نفسش را [همچون] خداى خود گرفت و خداوند او را با وجود آگاهىاش، بىراه گذارد، بر گوش و دل او مهر نهاد و بر چشمش پرده كشيد، پس چه كسى پس از خداوند او را هدايت مىكند؟! آيا پند نمىگيريد؟
ب – خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید همهی کسانی که کافر و مشرک شدهاند، علتاش این است به غیر از من چه چیز دیگری را معبود و محبوب خود قرار دادند و به آن عشق ورزیدند، مانند عشق ورزیدن به الله. اما مؤمنین هیچ چیزی را به اندازهی خدا دوست ندارند و هر چه را دوست دارند نیز در مسیر و محبت به الله است. و نفرمود علتش این است که به لحاظ عقلی یا فکری معبود واقعی را نشناختند. چنان ابلیس نیز خداوند را میشناخت و خوب هم تفکر میکرد. اما محبوبش نفسش بود.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعَذابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و بعضى از مردم هستند كه غير خدا را همتاى او گيرند و آنها را دوست مىدارند چنان كه خدا را بايد دوست داشته باشند و آنان كه ايمان آوردند دوستىشان به خدا شديدتر است و اگر آن كسان كه ستم كردند عذاب [روز قيامت] را ببينند دريابند كه همه نيرو از آن خداست و اين كه خدا سخت شكنجه است.
ج – خیلیها خدا را میشناسند، پیامبر اکرم (ص) را میشناسند، اهل بیت (ع) و قرآن و اسلام را میشناسند و چه بسا در این مورد تفکر هم مینمایند، حتی کنفرانس داده، سخنرانی کرده، منبر رفته یا دست به قلم نیز میشوند، اما در این راه قدمی بر نمیدارند، چرا که محبت و عشقی در آنان وجود ندارد و انسان به سوی محبوبش میرود و نه به سوی معقولش. لذا در همان اوایل انقلاب که کتاب «توحید» بنیصدر و «اخلاق» علی تهرانی سر و صدای بسیاری به پا کرده بود و کتابهایی از این قبیل نیز از ناحیهی کسانی که به راست و چپ یا به سوی نفس اماره متمایل بودند زیاد منتشر میشد، حضرت امام خمینی (ره) جهت بیداری اذهان عمومی بدین مضمون فرمودند: «چه بسا کسانی کتاب توحید مینویسند، خوب هم مینویسند، اما موحد نیستند و کسانی کتاب اخلاق مینویسند، خوب هم مینویسند، اما متخلق نیستند».
د – لذا شاهدیم که امام حسین (ع) نفرمود: که من برای تفکرها و اندیشههای بررسی کننده ابعاد حرکتم کشته میشوم، بلکه فرمود: «انا القتیل العبرات»، یعنی من کشتهی گریههای هستم. چرا که گریه فقط کار «محب» و «عاشق» است و فقط عاشق است که در راه معشوق و به سوی او میرود.
البته در انتها لازم به ذکر است که «عقل» اگر «عقل» باشد و نه به قول امام صادق علیهالسلام «شیطنت و ادای عقل»، فرقی با عشق ندارد و یا دست کم دو بال پرواز به سوی یک مقصد خواهند بود. یکی با نورافشانی معرفت و شناخت راه را روشن میکند و دیگری با جذبهاش عامل حرکت شده و مجذوب را میکشاند. و انسان به هر دو بال نیاز دارد و با یک بال نمیتواند پرواز کند.
- تعداد بازدید : 2945
- 31 شهریور 1390
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی