درباره ضرورت نبوت؟ خداوند عقل را به عنوان نبی درونی انسان قرارداد، در نتیجه نیازی به پیامبر نیست چون عقل و حس و الهام هر چه را فهمیدند مجزی هستند. (طلبه)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
آیا تا به حال کسی گفته است: ما چون عقل داریم، نیازی به معلم، استاد، کتاب، مربی، الگو و راهنما نداریم؟! یا فقط در مقابل «دین و نبوت» چنین میگویند؟!
بدیهی است که موضوع «وحی و نبوت»، پس از شناخت و اعتقاد به توحید مطرح است و اگر برای کسی وجود خداوند متعال به اثبات نرسیده باشد، بحث با او در مورد فرستادهی آن خدا معنا و مفهومی ندارد و بیمورد است. پس، بحث ما پیرامون «ضرورت نبوت»، بر پایه شناخت خدا و «توحید» استوار است.
خداوند متعال نعمتها و توانمندیهای بسیاری به انسان عطا نموده است، ولی انسان از کجا فهمید که در میان این همه توان، «عقل» نبی درونی است؟ آیا همین معنا را از نبی بیرونی فرا نگرفته است؟
صرف نظر از مباحث حِکَمی (فلسفی) – که البته لازم است – در خصوص «عقل» و نیز تقسیم آن به «عقل نظری» و «عقل عملی» و نقش، جایگاه و کاربرد هر یک، نکات ذیل ایفاد میگردد:
الف – خداوند متعال «عقل» را برای شناخت حقایق عالم هستی عنایت نموده است و نه برای تکذیب آنها. لذا با «عقل»، حقایقی چون توحید (مبدأ شناسی)، معاد (هدف شناسی) و دین (صراط شناسی)، و بالتبع آنها اصول دیگری چون «نبوت، عدل و امامت» اثبات میگردد و نه نفی آنها. لذا نمیشود با «لفظ عقل»، «حقیقت وحی» را نفی و تکذیب نمود و اگر کسی به بهانهی عقل، وحی و نبوت را تکذیب کند، مغلوب نفس شده است و ربطی به عقل ندارد.
ب – اگر انسان با قوهی عقل خود مبدأ و معاد شناس شد و فهمید که به سوی هدف رهسپار است، با همین عقل میفهمد که ناگزیر از نقشه راه «صراط شناسی» و نیز وقوف به «چه باید کردها و چه نباید کردها» میباشد. که این دیگر کار عقل نیست، بلکه کار «علم» است و بشر نمیتواند با تلاش خود به همه حقایق عالم پیدا کند و یا قرونی گمراه بماند تا با عصای علم به حقیقتی برسد. پس عقل به تنهایی کارساز نمیباشد.
ج – در کنکاش جهت یافتن پاسخ این سؤال که «وحی – نبوت و پیامبر برای چه؟»، خوب است نگاهی هر چند سطحی به دلایل ارائه شده در قرآن کریم داشته باشیم و سپس توجه کنیم که آیا با اکتفای به عقل خود (یا حتی عقل جمعی)، میتوانیم از نبی (دین) بینیاز باشیم:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» (آلعمران، 164)
ترجمه: به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
نشانه شناسی:
بدیهی است که آغاز هر مطالعه و کشف علمی، با «نشانه شناسی» است. عالَم همه نشانه (اسم، آیه) است و هر نشانهای غیر خود را نشانه میدهد. لذا هر ظاهری، نشان از «غیبی» دارد. آن غیب که آشکار (معلوم) شد، خودش ظاهری است که نشان از غیب دیگری دارد ...؛ از این رو فرمود مؤمنین کسانی هستند که به غیب ایمان دارند. حال آیا بشر میتواند با اکتفای به عقل به تمامی این نشانهها اشراف علمی پیدا نماید و با شناخت، نقش، تعامل و آثارشان در یک دیگر راه را بشناسد و قانونگزاری نماید؟
پس فرمود: انبیا را فرستادم تا نشانهها را و سمت و سویشان را برای بشر بخوانند. «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ»
تزکیه:
همین «عقل» به خاطر توجه وافر انسان به نفس و نیازهای و تمایلات مادی (حیوانی)، عموماً محجوب میشود و مانند گنجینهای ارزشمند در زیر خروارها خاک مدفون و پنهان میگردد. لذا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند: خداوند رسولانش را فرستاد تا گنجینههای عقل بشر را برایشان آشکار سازند: «وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُول» (نهج البلاغه، خطبه 1).
نه تنها توجه به ندا و حجت عقلی، مستلزم و نیازمند به تذکر بیرونی است و این مهم توسط انبیا که نبی بیرونی، بشیر، نذیر و مذکّر (تذکر دهنده) هستند، انجام میپذیرد (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ)، بلکه خارج نمودن گنجینه عقل و نیز مصون نگهداشتن او از حجابهای گوناگون، مستلزم علم به «چه باید و چه نباید کرد»هاست که به آن دین و شریعت گفته میشود.
پس، صِرف برخورداری از عقل کفایت نمیکند، بلکه توجه به عقل، فعال نمودن و رشد عقلی و علم نظری و عملی به اسباب و راههای جلوگیری از آفات و محجوب نمودن آن نیز لازم است که در یک کلمه به آن «تزکیه» اطلاق میگردد. لذا فرمود انبیا، پس از تلاوت (خواندن با فکر و تأمل) آیات و نشانهها، نوع بشر را «تزکیه» میکنند. (وَيُزَكِّيهِمْ).
تعلیم:
بیان شد که «عقل» به تنهایی برای صراطشناسی کفایت نمیکند و «علم» لازم است. به عنوان مثالی ساده: عقل حکم میکند که حفظ سلامتی برای بقا و رشد، لازم و ضروری است و به بالتبع آن حکم میکند که انسان نباید چیزی را بخورد یا بنوشد که سلامتی او را به مخاطره بیاندازد. حال اگر انسان تشنه بود و یک ظرف (مثل لیوان)، پر از مایه بیرنگی چون آب مقابل او بود، به صرف اتکای به عقل، چگونه میتواند تشخیص دهد که آیا آن مایه را باید بنوشد یا خیر؟ آیا غیر از این است که در اینجا «علم» لازم است. یعنی باید بداند که آیا آن آب است یا اسید؟ تازه است یا مانده؟ مال حلال است یا حرام؟ اگر حلال نوشید چه میشود و اگر حرام نوشید چه تأثیری بر روح، روان، جسم، اخلاق و ساختار او دارد و خلاصه آن که مفید است یا مضر؟
حال میگویند: بشر در علم پیشرفت کرده یا میکند! خُب سؤال اینجاست که چقدر پیشرفت کرده یا میکند؟ هنوز خودش برای خودش «موجود ناشناخته» است؛ هنوز میگوید: ناشناختههای اقیانوسها کمتر از ناشناختههای فضا نمیباشد! پس، آیا انسان میتواند همه اجزای عالم و ترکیبات و تأثیرات آنها در یک دیگر و در نهایت در وجود خود را با عصای علم کشف کند و سپس حکم دهد که این ظرف مایه را باید بنوشد یا نباید بنوشد؟ از کجا میتواند بفهمد که خوردن مال حرام چه آثاری دارد و در نهایت چه بازتابی دارد؟ به فرض که با عقل بفهمد خوردن مال حرام کار خوب و مجازی نیست، اما از کجا میفهمد که نتیجهاش چیست؟ آیا فقط یک درجه در تکامل وجودی عقب میماند، یا آن که حمیم و زقومی است که به شکم میریزد؟
پس این علوم با عقل کشف نمیشوند. اینها اخبار (نبأ) لازم دارند و آن که میداند باید بفرماید (وحی). لذا فرمود خداوند حکیم و منّان، انبیا را فرستاد تا به آنها عِلم کتاب و نیز حکمت را بیاموزد. (وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)
عقل و علم:
دقت شود که در معارف اسلامی نیز تأکید شده است که «عقل» در مقابل «جهل» قرار دارد و نقیض آن است و نه «علم». لذا ممکن است کسی عقل داشته باشد، ولی علم زیادی نداشته باشد و یا علم زیادی داشته باشد، اما عقل نداشته باشد. اگر انسان عاقل نبود، حتماً جاهل است؛ هر چند که ممکن است جاهلی علم نیز داشته باشد و عالم باشد. مثل بسیاری از دانشمندان امروزی که علمشان در راه نابودی بشر به کار گرفته میشود، چون عقل ندارند و تابع نفس هستند.
یک خاطره:
بنیصدر در ضد تبلیغ علیه شهید رجایی (ره)، بسیار شعار میداد که او دارای مدرک دکترا است اما رجایی به این سطح علمی دانشگاهی نرسیده است. هیاهو بالا گرفت، تا آن که یک روز حضرت امام خمینی (ره) پاسخ وی را بدین مضمون داد: «بسیاری علم دارند، ولی عقل ندارند – رجایی مرد عاقلی است». به تعبیری یعنی: شما (بنیصدر) مدرک علمی دکترا دارید، اما عقل ندارید.
نیازمندی به الگو:
مفاهیم و مُدرکات عقلی (نظری یا عملی) و هم چنین یافتههای علمی (طبیعی و غیر طبیعی)، هیچ یک برای بشری که ناچار است راهی بس طولانی را درست بپیماید تا به هدفی جاوید برسد، الگو، رهبر و امام نمیباشند؛ و حال آن که بشر برای پیمودن هر راهی، نیازمند به راهنماست و برای خود الگویی از نوع خود میخواهد که راه بلدِ آن راه باشد. از این روست که در این عالَم هیچ انسانی پیدا نمیشود که برای رسیدن به هر هدفی، کسی یا چیزی و حتی حیوانی را الگوی خود نکرده باشد و یا به تعبیری دیگر، انسان بی امام یافت نمیشود. خواه الگو و امامش انسان باشد یا حیوان، خواه حق باشد یا باطل. پس این یک نیاز فطری است. لذا در کلام وحی تصریح نمود که در آخرت هر کسی را با امامش محشور میکنم: «یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ - (به ياد آر) روزى كه هر گروهى از مردم را با پيشواى خود (كه از وى پيروى داشتهاند) بخوانیم» (الإسراء، 71)
خداوند متعال به انسانی که به او عقل داده، فهمانده است که تو نیازمند به الگویی برتر هستی؛ کسی که از نوع خودت باشد، اما تکامل یافته. پس فقط این انسان کامل و انسان برتر است که میتواند و لیاقت دارد و باید که در هر امری الگو و راهنمای تو قرار گیرد، تا ضمن آن که «نشانه»ها را برایت تلاوت میکند، تو را با چه باید کردها و چه نباید کردها (شریعت) تزکیه کند و به تو عِلم حقیقی را بیاموزد و راه بلدِ تو باشد.
خداوند حکیم با برهان عقلی به انسان میفهماند که قطعاً شناخت انسان کامل و برتر، برای تو ممکن نیست. چرا که اشراف علمی نداری. با رأی تو و یا دیگران و یا جمیع آرا (دموکراسی) نیز فرد منتخب، کامل و برتر نمیگردد، لذا فقط من هستم که باید او را برگزیده (مصطفی) و به تو بشناسانم. لذا از یک سو او را با دلایل عقلی، علوم وحیانی (کتاب) و نیز معجزه میفرستم تا حجت عقلی، نقلی و حسّی بر تو تمام شود و بتوانی با تأسی به او در تمامی امور شخصی و اجتماعیات قیام به قسط کنی؛ و از سوی دیگر، او را بهترین الگو و اسوهی تو قرار میدهم:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...» (الحدید، 25)
ترجمه: به یقین ما پيامبران خود را با دلايل آشكار فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان [تمیز حق و باطل، سنجش و الگو] نازل نموديم تا مردم به عدل و انصاف برخيزند... .
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» (الأحزاب، 21)
ترجمه: قطعاً براى شما در رفتار رسول خدا مايه اقتدا و سرمشق زندگى است براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد (قلبى و عملى) دارد و خدا را بسيار ياد مىكند.
توضیح:
1- یعنی اگر با عقل درک نمودی که خدای حکیم جهان را عبث و بیهوده نیافریده است و حتماً هدفی (معادی) وجود دارد، درک میکنی که او باید خودش مخلوقاتش را به سوی کمالشان هدایت نماید.
2- با عقل و علم خود درک میکنی که این هدایت عامّه، در نظام خلقت هر چیزی و مجموع عالم صورت میگیرد که به آن «هدایت تکوینی» گفته میشود.
3- با همین عقل و علم درک مینمایی که اما من (انسان)، به غیر از عقل و علم، از نشانهی دیگری از معبودم و قدرت مافوقی برخوردار هستم به نام «اختیار» که آن را در «انتخاب» به کار میگیرم. پس نیاز به هدایت مضاعف، قانونمندی (شریعت) و راهنما دارم، که به آن «هدایت تشریعی» گفته میشود.
4- با همین عقل و علم درک میشود که این هدایت «تشریعی» فقط با «وحی و ابلاغ الهی» محقق میگردد. پس ضرورت وجود نبی (مخاطب و دریافت کننده وحی) مسجّل میگردد و تردیدی نیست که آن «نبی»، نه من هستم، نه عقلم، نه الهاماتم و نه حسّم، چرا که به من وحی نمیشود، پس لابد به دیگرانی وحی شده است که به آنها انبیای الهی میگویند.
- تعداد بازدید : 9773
- 1 آبان 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی