ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: بدون خدا کسی به وجود نمیآید که بخواهد زندگی نیز بنماید. مثل این است که معلول و پدیده پس از به وجود آمدن، بپرسند: ما چه نیازی به علت یا پدیده داریم، حالا که دیگر پدید آمده و هستیم؟ در حالی که رابطه معلول با علت خویش، پدیده با پدیدآورنده خویش و مخلوق با خالق خویش، رابطهای هستی و هستیبخش بوده و مستمر است، بدون لحظهای انقطاع.
پس شاید بتوان پرسید: ما چه نیازی به پرستش آن خالق و معبود داریم، ولی نمیتوانیم بپرسیم: چه نیازی به وجودش داریم؟! وجود هر علتی، قبل از معلول خود است و وجود هر پدید آورندهای، قبل از وجود پدیده است. پس، ما [و هر آن چه در جهان هستی مییابد] چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم، خالق و پدید آورنده داریم.
الف – معبود: اما در مورد ضرورت پرستش آن معبود نیز دقت شود که «پرستش» نماز و روزه نیست، چه بسا بتپرستان و گوسالهپرستانی باشند که برای معبود خود نماز و روزهای به شکل ما نداشته باشند، ولی در هر حال پرستش دارند. بلکه پرستش یعنی «هدف قرار دادن» - یعنی: «وابستگی» - یعنی «شدت تعلق» - یعنی کمال را در رضایت او دیدن. لذا مؤمن در پی کسب رضای الهی است و بندهی شهوت در پی ارضای غریزه جنسی است و آن را کمال میپندارد. (فرویدیسم).
انسان از آن جهت که خود کمال محض نیست، فقیر و نیازمند است و این نیاز همیشه به «غیر» میباشد، لذا از یک سو فطرتاً درک «فقر» مینماید و از سوی دیگر فطرتاً «وابستگی، تعلق، نیاز و عشق به همان غیر» را درک میکند، غیری که او دیگر فقیر و نیازمند نباشد.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر، 15)
ترجمه: اى مردم! شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بىنياز و ستوده است.
هیچ کس بیمعبودی که پرستشش کند، نیست:
از این رو، احدی در عالم پیدا نشده و نخواهد شد که هیچ معبودی نداشته باشد، به هیچ چیزی وابستگی نداشته باشد، به هیچ چیزی تعلق نداشته باشد و هر کس یا چیزی را بندگی نکند. این بندگی یا پرستش، ذاتی و فطری و در خلقت آدمی سرشته شده است. پس انسان «عبد و مألوه» است و طرف مورد پرستش «معبود و إله» نامیده میشود. خواه معبود و إله او حق باشد و یا کاذب و ناحق.
هیچ کس بی ولایت نیست:
آن کسی یا چیزی که انسان او را معبود و إله خود میگیرد و در پناه او قرار میگیرد و او را حاکم بر تمامی اهداف و بالتبع قوای خود قرار میدهد و تلاش میکند تا از حیطهی سلطه و رضایت او خارج نگردد، میشود «ولیّ» یا همان «صاحب ولایت» انسان. لذا چون انسانِ غیر عبد، غیر مألوه و غیر پرستندهای وجود ندارد، انسان بیولایت نیز وجود ندارد. منتهی یا ولایت «الله جلّ جلاله» را گردن مینهد و یا غیر او را که «طاغوت»، یعنی: طغیان کرده و خارج شده از مسیر، را گردن مینهد. از این رو فرمود:
«اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 257)
ترجمه: خداوند دوست و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنها را از تاريكىها (ى جهل و كفر و فسق) به سوى نور (علم و ايمان و تقوا) بيرون مىبرد، و كسانى كه كفر ورزيدند سرپرستان آنها طغيانگرانند كه آنها را از نور (هدايت) به سوى تاريكىها (ى گمراهى) بيرون مىبرند. آنها اهل آتشند كه در آنجا جاودانند.
پس، نه انسان بیخدا وجود دارد، نه انسان غیر پرستنده وجود دارد و نه انسان بیولایت. منتهی تفاوت در این است که انسان کدامین را به خدایی و اولوهیت و ولایت گرفته است. لذا «میتوانیم بدون پرستش زندگی کنیم» نیز برای همگان منتفی است.
ب – دین/ انسان بیدین نیز وجود ندارد:
و اما «دین» شامل دو بخش نظری «اعتقادی» و نیز عملی «بایدها و نبایدها» که به آن «شریعت» گفته میشود میباشد.
در بخش نظری که بیان شد انسان بیخدا، بیهدف، بیمعبود و بیپرستش وجود ندارد و همین امر دال بر آن است که «انسان بیدین نیز وجود ندارد»، چرا که هر کس برای رسیدن به هدف، به معشوق، به معبود و به اوج کمال خویش، راه و رسمی را برگزیده و بر قوانینی در شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی پایبند شده است که همان «دین» اوست، حال خواه دین حق باشد یا دین باطل. کفّار نیز دین دارند. لذا فرمود:
به کفار بگو: شما معبود من را بندگی نخواهید کرد و همین طور من معبود شما را بندگی نخواهم کرد، پس دین شما برای خودتان و دین من برای خودم:
«وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ» (الکافرون – تمام سوره)
ترجمه: و نه هرگز من پرستنده آنم كه شما مىپرستيد * و نه هرگز شما پرستنده آن هستيد كه من مىپرستم * دين شما از آن خودتان، و دين من از آن من.
نتایج حاصله از بحث:
*- انسان إلهگرا (مألوه) آفریده شده است، پس، احدی نیست که الهی نداشته باشد، خواه إله حق و خواه إلهههای باطل، هر چند که هوای نفس خودش را إله خویش گرفته باشد. (أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ)
*- انسان عبد (بنده) آفریده شده است، پس احدی نیست که بندگی و عبادت نکند، خواه بندگی معبود حقیقی را بنماید و خواه بندگی دیگران را بنماید.
*- انسان ولایتپذیر آفریده شده است، پس انسان بیولایت نداریم، حال یا ولایت الهی را گردن نهاده است و یا ولایت طواغیت را بر خود مستولی کرده است.
*- انسان از آن جهت که هدفدار و پرستنده و بنده است، دیندار میباشد، پس احدی یافت نمیشود که دین نداشته باشد، حال یا دین حق الهی را برگزیده است یا دین باطل و کفر را انتخاب کرده و پیروی میکند.
***- در نتیجه، شعار «ما میتوانیم بدون پرستش و بدون دین زندگی کنیم»، دروغ بزرگی است که به ما القا میکنند تا معبودهای خویش را معبود ما و دین خویش را دین ما قرار دهند.
کلمات کلیدی:
اعتقادی