در سایتی خواندم: ما صفاتی برای خدا [از جمله یگانگی] قائلیم؛ از کجا معلوم چنین باشد و دلایل اثباتی ما درست باشد؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال نیز اصول و چارچوبهایی دارد که باید بر آنها مبتنی گردد تا منطقی باشد. وگرنه برای نفی و تکذیب و ایجاد شبهه و ... میتوان هر سخن بیمنطقی را در قالب سؤال مطرح نمود. از این رو، در مقابل هر گزارهای، میتوان در یک جمله ساده و کوتاه گفت: «از کجا معلوم؟»
*- اگر غرضی در کار نباشد، «از کجا معلوم» یک سؤال حقّی است که تا در ذهن پدیدار نگردد، جستجویی برای یافتن حقایق و رشد علمی نیز صورت نمیپذیرد؛ اما باید دقت نمود که وقتی پرسیده میشود «از کجا معلوم؟»، لابد پاسخ مستدلی نیز انتظار میرود. اما وقتی در مقابل دلایل متقن نیز بیان گردد «از کجا معلوم که استدلال درست است؟»، معلوم میشود که سؤال کننده به دنبال پاسخ نمیباشد.
*- همه چیز به «عقل» شناخته میشود. عقل از بدیهیات اولیه و اصولی برخوردار است که هر موضوعی را به آن انطباق میدهد و اگر مُنطبق شد، میپذیرد و نقیض را نیز نمیپذیرد.
پس، «از کجا معلوم» در مقابل یک قاعده یا گزارهای که عقل آن را تصدیق میکند، معنا و مفهومی جز جدل غیر منطقی و غیر علمی ندارد. مثل این است که سؤال کنند: از کجا معلوم عالم هستی خالقی دارد؟ و پس از آن که استدلالات عقلی محکم بیان شد، بپرسند: از کجا معلوم استدلال درست باشد؟
وحدانیت خدا:
مبحث وحدانیت خدا، پس از آن مطرح میشود که اصل وجود خدا مورد پذیرش قرار گرفته است و اکنون راجع به یگانگی یا دو گانگی او بحث میشود؛ چرا که معنا ندارد عقلی به وجودی پینبرده باشد و سپس راجع به اسما (نشانهها) یا صفات یا افعالش سؤال کند.
الف – وجود «صرف نظر از خدا و خلق»، یک مقوله مستقل عقلی است. یعنی عقل (حکمت و یا فلسفه)، در مورد «وجود» تحقیق و بررسی میکند و اقسام یا چگونگیهای آن را بیان میشناسد و بیان مینماید.
عقل، وجود را به دو قسم «واجب الوجود» و «ممکن الوجود» تقسیم میکند. «وجود» یا نیازی به پدید آورنده نداشته و ندارد که به آن میگویند «واجب الوجود» و یا نسبتش به بودن یا نبودن مساوی است، لذا برای پیدایش علت میخواهد که به آن میگویند «ممکن الوجود».
پس، واجب الوجود برای پیدایش نیاز به غیر ندارد. نیاز ندارد، یعنی خودش هستی و کمال محض است و در او نقصی وجود ندارد که برای جبرانش نیاز به غیری که آن نقص را ندارد محتاج باشد.
دوئیت، کثرت و هر گونه امکان کاستی یا زیادتی، خود حاکی از «حدّ» و «نقص» است و محدود و ناقص، نمیتواند هستی و کمال محض باشد. پس، کثرت به «واجب الوجود» راه ندارد.
ب – اگر دو یا چند خدا وجود داشته باشد، یعنی دو یا چند «واجب الوجود» وجود دارد! این همان نقیضی است که عقل نمیپذیرد. یعنی نمیتوان گفت: واجب الوجود هم کمال محض است و هم ناقص و محدود است. مضافاً بر این که «دو هستی محض» محال است. اگر دو یا چند خدا وجود داشته باشد، هیچ کدام هستی محض نیستند، مضافاً بر این که دو یا چند عالم هستی باید مشاهده شود که نمیشود.
ج – اگر دو خدا وجود داشته باشند، یا از هر حیث عین هم هستند که آن وقت نمیتواند دوییتی وجود داشته باشد و یا وجه تمایزی بین آنها وجود دارد. بدیهی است که وقتی کثرتی متصور شده یا به شمارش در میآید، معلوم است که وجه تمایز دارند. تعدد و تکثر مستلزم تفاوت و تمایز است، اگر هیچ گونه تمایز و تفاوتی در کار نباشد، تعدد و تکثر متصور نیست. مضافاً بر این که «کثرت» مستلزم ترکیت است و مرکب دست کم به اجزای خود نیازمند و محتاج میباشد که اینها همه صفات و نشانههای «ممکن الوجود» میباشد.
د – اگر دو خدا وجود داشته باشد، بیتردید هر کدام اراده و مشیّتی دارند که باید محقق گردد، لذا ارتباط، خالبقیت و ربوبیت آنها مبتنی بر سه فرض است:
فرض اول: یکی بر دیگری غالب است و مانع از تحقق اراده و مشیّت او میشود. پس آن دیگری (مغلوب) خدا نیست، چرا که کمال محض مغلوب غیر نمیشود.
فرض دوم: هیچ کدام نمیتوانند بر دیگری غالب آیند و مانع از تحقق اراده و مشیّت او گردند. پس هیچ کدام واجب الوجود و خدا نیستند. چرا که ضعف و ناتوانی که دلیل بر نقص و نیستی است و این از صفات «ممکن الوجود» است، به هر دو راه یافته است.
فرض سوم: هر دو میتوانند بر یک دیگر غالب آیند، در نهایت گاهی یکی غالب میشود و گاه دیگری. در این صورت نیز هیچ کدام واجب الوجود و خدا نیستند، چرا که در هر حال مغلوب شدن به هر دو راه یافته است، مضافاً بر این که تزاحم و درگیری دو خدا و کار هر کدام برای تحقق اراده و مشیت خودشان و تلاش هر کدام برای جلوگیری از تحقق ارادهی دیگری، نتیجهای جز تباهی عالم هستی و نابودی ندارد. لذا فرمود:
«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» (الأنبیاء، 22)
ترجمه: اگر [در زمين و آسمان] غير از خداى يگانه خدای (یا خدایان) ديگرى مىبود، قطعاً زمين و آسمان تباه مىشد. پس منزّه است خدا- صاحب عرش- از آنچه وصف مىكنند.
امیرالمؤمنین، امام علی علیه اسلام، در نامه به امام حسن مجتبی علیهالسلام:
«بدان ای فرزند اگر برای پروردگار تو شریکی می بود پیامبرانی از طرف او می آمدند و آثار قدرت و سلطنت او را میدیدی و افعال و صفات او را می شناختی، ولی او خدای یگانه است همانطور که خود را توصیف کرده است، جهان از آنِ اوست و کسی معارض او نیست و او آفرینندهی همه چیز است» (نهجالبلاغه، نامه 31)
حکیم ابوعلی سینا:
چگونه بیان ها برای اثبات وجود خداوند و یگانگی و بری بودن او از نقصها به چیزی جز تأمل در حقیقت هستی، احتیاج ندارد و نیازمند به اعتبار و لحاظ خلق و فعل خداوند نمیباشد هر چند كه فعل و خلق خداوند نیز دلیل بر وجود او بوده و از این طریق نیز میتوان به اثبات ذات واجب پرداخت و امّا آن را كه از نظر مستقیم به وجود حاصل میآید، مطمئنتر و بهتر است. ما چون وجود را از آن جهت كه وجود است در نظر میگیریم بر وجود او گواهی میدهیم... قرآن كریم میفرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[ سوره فصلت، 53]؛ - آیات خود را در آفاق و نفسهایشان به زودی نشان میدهیم تا برای آنها روشن شود كه تنها او حق است - و البتّه این شیوه از آگاهی نسبت به حق تعالی مخصوص به قومی است (اشاره به روش و برهان صدیقین) و سپس قرآن كریم میفرماید: «أَوَلَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»[سوره فصلت، 53] - آیا خود پروردگار تو، كه بر همه امور گواه و یا در همه اشیاء مشهود است كفایت نمیكند؟
این گونه حكم مختص به صدیقین است كه با نظر به خداوند بر او گواه میگیرند و با نظر به غیر بر او استدلال نمیكنند.
شهید آیتالله مطهری (ره):
اگر دو خدا یا بیشتر میبود، الزاماً دو اراده و دو مشیت و یا بیشتر دخالت داشت و همة آن مشیت ها به نسبت واحد در کارها مؤثر میبود و هر موجودی که میبایست موجود شود باید در آن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو کانون منتسب باشد و باز هر یک از آن دو موجود نیز به نوبة خود دو موجود باشند و در نتیجه هیچ موجودی پدید نیاید و جهان نیست و نابود باشد این است که قرآن کریم می گوید:«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»، اگر خدایان متعدد و غیر از ذات احدیت وجود می داشت آسمان و زمین تباه شده بودند. (مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، چاپ ششم 1372، ج2، ص 31).
- تعداد بازدید : 2016
- 21 فروردین 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید