ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: این دستهبندی بر چه اساسی صورت گرفته است؟ از کجا دانسته شد که علم به واجبات (احکام)، فرض است ولی دانستن قصص انبیا علیهم السلام فضل است؟!
اگر منظور از علم به واجبات این است که مثلاً هر مسلمانی بداند باید نماز بخواند و روزه بگیرد و حج برود و چگونه؟ خب این علم به سرعت حاصل میگردد، اما اگر منظور علم فقاهت به این احکام است، چرا فرض نمودیم اولی بر علم به اصول دین است؟
الف – اشکال اساسی اینجاست که بسیاری از اذهان عمومی گمان دارند که خداوند متعال در قرآن کریم قصه گفته است؛ منتهی قصههایش واقعی است یا به تعبیری فقط تبیین تاریخ انبیای الهی و امم آنها میباشد. در صورتی که این قصص تاریخی، همه شرح اصول عقاید و تعلیم حکمت و درس اخلاق میباشد.
مگر نه این که اصول دین برای همگان تحقیقی بوده و تقلید در آن جایز نیست، اما در فروع دین میتوان تقلید نمود؟
ب – کوچکترین سوره قرآن کریم، «الکوثر» است که فقط سه آیه دارد. آیا آیهی اول ( إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ )، فقط یک خبر و ذکر تاریخی میباشد؟ یا اگر نگوییم، همه اصول دین، دست کم بخش اعظمی از مباحث توحیدی و اعتقادی در آن بیان شده است؟ جز این است که کوثر منبع و مبدأ خیر است و اوج کمال نیز رسیدن به «حوض کوثر» است؟
آیا وقتی در قصه حضرت ابراهیم علیهالسلام بیان میشود که او در پاسخ خورشید، ستاره و ماه پرستان گفت: « قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ – من افول کنندگان را دوست ندارم»، فقط ذکر یک گزارهی تاریخی است؟ به راستی چرا نفرمود: «من افول کنندگان را نمیپرستم؟»؛ رابطه «پرستش با محبت» چیست؟ آیا همین رابطه نیست که مزد و نتیجه رسالت را «مودت اهل بیت علیهم السلام»، بیان میدارد؟
چرا در پاسخ به آنان نفرمود که من خالق یا فاطر آسمانها و زمین را میپرستم، بلکه فرمود: من جهت و توجهام را به سوی او قرار میدهم، چرا که مشرک نیستیم؟
« إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ » (الأنعام، 79)
ترجمه: به يقين من روى (دل – جهتِ توجه) خود را به سوى كسى كه آسمانها و زمين را پديد آورده متوجه نمودم در حالى كه با اخلاص و حقگرايم. و من از شركآوران نيستم.
آیا نمیآموزد که توجه انسان به سوی محبوبش جلب میشود و به هر سو توجه کرد، به همان سو میرود؟
نکته:
*- آیا در ذکر قصههایی چون اقوام هود، ثمود، صالح و ...، این درس توحید نظری و عملی را نمیآموزیم که خدایتعالی برای این که به بندگانش نشان دهد که چقدر ارحم الراحمین و سریع الرضاست و مردم اگر متوجه نَفس شوند، چقدر ناسپاس و لجوج هستند؟ یک امر ساده میکند تا بندگی یا عصیان به اثبات رسد؛ مثلاً میفرماید: روز شنبه ماهی صید نکنید و یا این شتر را نکشید. اما مردم همینقدر هم بندگی و اطاعت نمیکنند و بالتبع هلاک میشوند.
آیا نباید از این فراز تاریخی و این قصه، وضعیت خودمان را بفهمیم که گاه به کمتر از ماهی یا شتری، همه چیز را از دست میدهیم؟
*- آیا در ذکر تاریخ حضرت موسی علیهالسلام و قوم بنی اسرائیل، نمیآموزیم که خدا اگر حتی دریا را جلوی چشم انسان بشکافد، او را گذر دهد و دشمن دیکتاتور و سپاه قدرتمندش را به آسانی و سرعت غرق کند، باز هم انسان اگر نخواهد بفهمد، اگر نخواهد دست از جهالت بردارد، اگر نخواهد سنن جاهلی پدران خود را کنار بگذارد، به یک چشم به هم زدن، «گوسالهساز و گوسالهپرست» میشود؟
آیا امروزه گوسالهها، گوسالهسازان و گوسالهپرستان بیشتر از آن موقع و آن تعداد نیستند؟
*- آیا در قصه حضرت یوسف، چه با برادران، چه در غلامی، چه در مقابل زلیخا، چه در زندان، چه در صدارت و بالاخره نتیجهی کار، همه درس توحید، توکل، دعا، بندگی، نفس امَاره، تهذیب نفس، اخلاق، مدیریت الهی ... و بالاخره هدایت نمیباشد. یک جملهی او با هم سلولیهایش، تمام درس توحید و بندگی است، درس شعور، تعقل، تفکر و بصیرت است:
«يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف، 39)
ترجمه: اى دو يار زندانى من، آيا خدايان متعدد و پراكنده بهترند (مانند بتها، ستارگان، طواغیت و غيره) يا خداى يكتاى غالب و چيره؟
نتیجه:
*- برخی از سور و آیات، ظاهراً یک نقل تاریخی و یک قصه است، اما همه درس توحید است، همه درس معاد است، همه حکمت نظری و عملی است که انبیا در گفتار و عمل آن را متجلی کردهاند.
*- خداوند متعال برای هدایت بشر، انبیا و رسولانش را فرستاد و آنها را الگوی علمی و عملی انسان قرار داد. پس تمامی معارف و احکامی که لازم میدانست را در گفتار و عمل آنان متجلی ساخت و قصهاش را بیان داشت.
*- احکام، اصل و اصول دین نیستند. حتی نماز و روزه. فرمود: ابتدا بفهم و باور کن و ایمان بیاور که هیچ الهی جز من وجود ندارد، سپس برای یاد من، فراموش نکردن من، ارتباط با من و بندگی من، اقامه نماز کن – هدف خداست، نه نماز:
«إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي » (طه، 14)
ترجمه: منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
لازم است توجه کنیم که همین آیهی کوتاه، اما ژرف که هم به معرفتشناسی و توحید تصریح دارد و هم امر به نماز مینماید و ضمناً حکمت نماز را در یک کلمه (لِذِكْرِي) بیان میدارد نیز در بیان قصه حضرت موسی علیهالسلام آمده است.
**- احکام، همه برای این است که تمامی وجود انسان، یعنی جسم، روح، نفس، عقل، قلب و عملش – و نیز زندگی فردی و اجتماعیاش – و نیز محیط و شرایط زندگیاش و ...، همه مساعد برای شناخت و بندگی باشد تا به فلاح دنیا و آخرت برسد، نه این که این احکام اصل (علم) باشند. لذا حکیم، بر معرفتشناسی، خداشناسی، معاد شناسی، نبی و کتاب و ولایت شناسی، انسان شناسی و ... تأکید بیشتری داشته است.
تذکاری بسیار مهم:
اصول دین برای هر کس (به تناسب عقل، شعور و ظرفیتش) تحقیقی است و تقلید در آن جایز نیست، پس مباحثش چه در غالب قصه و چه حکمت و ... بیان و تشریح شده است، اما فروع دین تقلید است، لذا فرمود پیامبر صلوات الله علیه را الگو قرار دهید، او به شما میآموزد که چگونه نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا حج بروید و ...، پس از او تقلید کنید.
جدید:
یادداشت سردبیر: او فرستاده شد تا از حیوانی به نام انسان، «آدم» بسازد و اینها از آدم میترسند
کلمات کلیدی:
قرآن توحید ذکر علم نماز