این روزها نظرات مختلفی در خصوص مسئله بهشت و جهنم مردمان مطرح میشود که گاه به افراط میگراید و گاه به تفریط. گروهی بر این باورند که باید مردمان را به هر شکل و به هر قیمت - ولو به زور ضرب و شتم و تهدید . ...- از امر حرام بازداشت تا رهسپار جهنم نشوند - ولو این که خودشان از سر آگاهی و انتخاب بدان تمایل داشته باشند - و گروه دیگری بر آنند که نه تنها باید در برابر صلاح و فساد افراد و جامعه حساس نبود و در آن به هیچ وجه دخالت نکرد - که موسی به دین خود و عیسی به دین خود- بلکه هیچ وظیفهای هم در مسیر تسهیل انتخاب صحیح یا ایجاد مانع در مسیر انتخاب غلط نداریم. آیا به راستی راه سعادت منحصر به یکی از این دو نظریه است؟ یا میتوان راه دیگری نیز برای آن یافت؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: همانطور که فرمودید، هر دو نظر افراط یا تفریط است و بفرموده حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام: «آدم احمق یا افراط میکند و یا تفریط»، یعنی خروج از حد اعتدال، کار عقل نیست.
البته بر کسی پوشیده نیست که این شعارها، فقط با هدف «سیاسی» سر داده میشود تا اذهان عمومی به چالش کشیده شده و به نام «دین» در مقابل یک دیگر صفبندی کنند و البته اهداف اصلیتری برای مراحل بعدی تدوین شده است.
اما اصل این موضوع، صرف نظر از اهداف سیاسی و به دور از افراطها و تفریطها، به عنوان «یک سؤال مستقل» قابل بحث است:
الف – به طور کلّی دین، چه اسلام و یا سایر ادیان الهی باشد و چه بودیسم، هندوییسم، شیطانپرستی سنّتی یا مدرن و چه «ایسمها» که همگی نوعی دین میباشند، شامل دو بخش است که عبارتند از: بخش نظری، که همان نوع جهانیبینی، اعتقادات و باورهاست و بخش عملی که احکام، قوانین و شریعت آن دین مربوط میشود.
ب – در بخش نظری یا اعتقادی، هیچ کس نمیتواند به زور، تهدید یا حتی تطمیع، اعتقادی را به کسی تحمیل کند، حتی اگر شخص پیامبر عظیمالشأن صلوات الله علیه و آله باشد. اما تعلیم، تذکر، ارشاد، موعظه، نصیحت، استدلال، راهنمایی ... و آن چه لازمه بیداری و هدایت است از یک سو و فریب و اغوا و آن چه لازمهی کور کردن مردم و انحراف آنان میباشد، از سوی دیگر وجود دارد. که آن چه مربوط به هدایت است، کار عقل، وحی، انبیا، اولیا و نیکان است و آن چه مربوط به انحراف مردم است، کار ابلیس، شیاطین انس و جن و فاسدین میباشد.
ج – اما در بخش عملی (در هر دین و مکتب و نظامی) نیز دو بخش وجود دارد: یکی مسائل فردی، شخصی یا به اصطلاح خصوصی و دیگر آن چه که در تعامل با جامعه قرار میگیرد.
بدیهی است که در مسائل شخصی، چون موعظه و نصیحت و تذکری که از روی خیرخواهی است و باید هم باشد، کسی دخالتی در رفتار دیگران ندارد و نباید هم داشته باشد و اسلام نیز دستور به پرهیز از تجسس میدهد، اما در امور اجتماعی، حقوق دیگران مطرح است که ممکن است با رفتار یک شخص، به مخاطره افتد. پس نمیتواند بگوید: به کسی ربطی ندارد. اتفاقاً به همه ربط دارد.
مثال در جوامع به اصطلاح بیدین:
همان طور که مکرر بیان گردید، بیدین مطلق نداریم، همگان دین دارند. اما به اصطلاح به جوامعی که گرایش به ادیان الهی ندارند، جوامع بیدین گفته میشود.
*- آیا در امریکا، اروپا، چین و ...، قانون وجود ندارد و آیا قوانین ضمانت اجرایی ندارند؟
*- آیا در این جوامع هر رفتاری آزاد است؟ مثلاً هر کس اجازه دارد هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد؟ شب مست کند و صبح نیمه هوش وارد اداره شود؟ در خیابان فریاد بزند؟ در اماکن عمومی سیگار بکشد؟ قوانین ازدواج و طلاق را رعایت نکند؟ مالیات ندهد و یا حتی نه یک درخت، بلکه یک شاخه گُل را در میدان، پارک و یا محیطی قطع کند و بچیند و ...؟
قانون و ضمانت اجرایی:
هیچ قانونی بدون ضمانت اجرایی، عمل نخواهد شد و ضمانت اجرایی نیز همیشه جنبهی قهریه و تنبیهی دارد که از جزای نقدی کم یا زیاد شروع میشود، تا زندانهای کوتاه مدت یا طویل، تا تبعید، تا حصر خانگی ... تا اعدام.
بدیهی است که اشخاص نمیتوانند این ضمانت اجرایی قوانین را به اجرا گذارند و این وظیفهی اصلی «حکومتها و دولتها» میباشد.
د – قوانین یا اعتباری هستند و توسط اشخاص، احزاب، مجالس و ... وضع شدهاند و ممکن است با عقل سازگاری داشته باشند و یا نداشته باشند و یا عقلانی و وحیانی هستند.
مردمی که مشروعیت یک نظام را (فهمیده یا نفهمیدیه)، به تثبیت میرسانند و سبب قدرت اجرایی یک حکومت یا دولت میگردند، تصمیم میگیرند که چه نوع حکومت و قوانینی در جامعه آنها جاری و ساری باشد و به اجرا گذاشته شود. خواه حکومت فرعونی باشد و قوانین دیکته شدهی قدرتها باشد، خواه حکومت اسلامی باشد و قوانین را خداوند متعال ابلاغ نموده باشد.
نتیجه:
*- پس هیچ حکومت و دولتی نمیتواند بگوید که «من با دین کاری ندارم»، خواه حکومت ماسونی باشد یا حکومت اسلامی. سیاست همگان، عین دیانتشان است. اگر شعار جدایی دین از سیاست داده میشود، یک دروغ عوامفریبِ آشکار است.
*- انسان و جامعهی انسانی، مواد شیمایی نیستند که بتوان آن را تجزیه کرد و اجزای آن را جدای از هم قرار داد. به عنوان مثال: اعتقاد به خدا، نقش مستقیم در رفتارهای فردی و اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دارد – کفر، شرک و اعتقاد به فراعنه نیز همینطور.
پس، یک دولت نمیتواند بگوید: کار من صرفاً سیاستهای فرهنگی، پولی، اقتصادی، رفاهی، نظامی، امنیتی و ... میباشد، پس کاری با دین ندارم. این یک دروغ فریبنده، در راستای دین آن دولت است.
*- اگر قطع یک درخت، یا حفاظت از یک سگی که رها شده است، حقوق اجتماعی است و دولت حق دخالت دارد – اگر بلند بودن صدای موسیقی در خانه یا خودرو، حق اجتماعی است و دولت حق دخالت دارد – اگر ازدواج و طلاق و حقوق همسران و فرزندان، حق اجتماعی است و دولت حق دخالت دارد – اگر سیگار کشیدن، سینما رفتن، فیلم دیدن و ... برای سنین مختلف، حق اجتماعی است و دولت حق دخالت دارد – اگر حتی گفتگوی تلفنی دو دوست و یا پیامکهای آنان و یا آن چه در صفحات فیس بوک و تویتر مینویسند و آن چه در گوگل جستجو میکنند و ... به هر بهانهای حق اجتماعی است و دولتها حق شنود و پیگیری و استناد و دخالت دارند، سایر امور نیز همینطور است.
*- پس حکومتها و دولتها موظفند که راه سلامت و رشد جامعه را حتی به زور هم که شده، فراهم و میسر سازند و راه انحطاط و هلاکت فرد و جامعه را حتی به زور هم که شده مسدود یا سخت نمایند.
کلمات کلیدی:
سیاسی