x-shobhe: البته «دانشمند» بودن ایشان محل تأمل و بحث است. بدیهی است که دانشمند یعنی کسی که به علم یا علومی دست یافته است و چنین شخصی حرف غیر علمی نمیزند. اگر قرار باشد هر نظریه، فرضیه، حدس، گمان و ظنی علم نامیده شود، وضع دنیا همین میشود که میبینیم. هر روز عدهای پیدا می شوند و مدعیانه نظریات و گمانهای خود را به نام «علم» به اذهان عمومی القاء و تحمیل میکنند و روز بعد یک عدهی دیگری آنها را تکذیب کرده و ظن و گمانهای خود را به بازار عرضه میکنند. اما راجع محاکمهی اخروی به نکات ذیل توجه فرمایید:
الف - آخرت، نتیجهی این دنیاست و هر کس به مقصد راهی که در دنیا طی کرده میرسد. اگر در «صراط مسقتیم» بود به جنت مأوا و نعماتش که در رأس آنها قرب الهی است میرسد و اگر در «صراط جحیم» بود، به جهنم و عذابهایش که در رأس آنها دوری از رحمت و مواجه با غضب الهی است میرسد.
حضرت سیدالشهداء امام حسین علیهالسلام، جملهی بسیار زیبا و ژرفی بدین مضمون میفرمایند: «خداوند متعال راجع به بهشتاش گول نمیخورد». بدیهی است که محشر و محکمهی الهی، دنیا و بازیهایش نیست. آنجا هیچ راه فرار و توجیه و یا توسل به روشهای ژورنالیستی، مظلومنمایی، تجمیع آرای موافقین و ... وجود ندارد. آن روز، روز «تبلی السرائر» است، یعنی همهی اسرارها و نهانها آشکار میشود و شهود نیز شهادت میدهند.
ب- بدیهی است که نه تنها «اندیشه» خود یک فعل است و هر فعلی سؤال و جواب دارد، بلکه اندیشه در آن هنگام که ظهور خارجی پیدا کرد و در عمل تجلی یافت و سبب تأثیر در فرد و یا دیگران شدن، محاکمه دارد.
ج – به عنوان مثال: در آن دادگاه عدل الهی، جناب سروش را میآورند و به او میگویند: تو در دنیا مدعی شده که «وحی نتیجهی تجربه شخصی است؟» تو که ادعای علم و فلسفه و اسلامشناسی و ... داشتی و دیگران را متحجر مینامیدی! حال بگو بر چه اساسی چنین ادعایی کردی؟ اگر چه تجربهی شخصی قابل اثبات به دیگران نیست و تو برای دیگران چنین اظهاراتی داشتی، اما بگو: آیا خودت به این تجربه رسیده بودی؟ آیا به تو بر اثر تجربیاتت وحی آمد؟!
آیا دلیل عقلی بر این مدعا داشتی؟! در دنیا که هیچ دلیلی بر مدعای خودت اقامه نکردی! آیا بیدلیل مدعی شدی، یا دلیل داشتی؟ پس دلایل عقلیات را بگو. آیا دلیل نقلی داشتی؟ یعنی از پیامبری که به او وحی میآمد، حدیثی مبنی بر این که وحی نتیجهی تجربیات شخصی او در سیر و سلوک عرفانی است شنیده بودی؟ آیا من در قرآن و کلام وحی چنین گفته بودم؟! مگر من نگفتم که نبوت تجربی نیست و من میدانم که رسالتم را کجا قرار دهم؟ آیا این آیه را در قرآن نخواندی:
«وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَديدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ» (الأنعام -124)
ترجمه: و چون آيهاى به سويشان آيد گويند هرگز ايمان نمىآوريم مگر آنكه نظير آنچه پيغمبران را دادهاند به ما نيز بدهند، خدا بهتر داند كه پيغمبرى خويش كجا نهد، كسانى كه به گناه پرداختهاند به زودى نزد خدا بخاطر آن نيرنگها كه مىكردهاند خفتى و عذابى سخت به ايشان مىرسد.
به او میگویند: تو در دنیا مدعی شدی که «وحی نیز نوعی شعر است»، مگر آن که وحی را به تو ابلاغ کرد برایت تلاوت نکرد و مگر این آیه را در قرآن نخواندی که:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ» (یس - 69)
ترجمه: و ما پيغمبر را شعر نياموختهايم و شعر گفتن شان او و سزاوار او نيست آنچه بدو آموختيم جز پند و قرآنى (وحی) هويدا نمىباشد.
تو با تمام ادعای علمیات، مدعی شدی که قرآن کلام شخص پیامبر (ص) است و نه وحی. آیا خودش چنین گفته بود یا من چنین گفتم، یا از خودت درآوردی؟ مگر نخواندی:
«مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» (النجم – 2 تا 5)
ترجمه: كه هرگز همنشين و دوست شما (کسی که با شما صحبت میکند – محمد ص) نه عمداً از صراط مستقيم منحرف شده، و نه به خطا * و هرگز از روى هوى و هوس سخن نمىگويد * آنچه مىگويد به جز وحيى كه به وى مىشود نمىباشد.
و مگر نخواندی که من بارها تصریح کردم که این قرآن را نازل کردم و حتی به پیامبرم فرمودم که در بیان آن چه به تو نازل شده تعجیل نکنم. خودم هر چه را که لازم باشد، در وقتش به تو اعلام میکنم که ابلاغ کنی:
«وَ كَذَالِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يحُْدِثُ لهَُمْ ذِكْرًا * فَتَعَلىَ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضىَ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَّبِّ زِدْنىِ عِلْمًا» (طه - 114)
ترجمه: آرى اين چنين ما آن را (كتاب خود را) قرآنى عربى نازل كرديم و در آن بيم دادنهاى گوناگون آورديم تا شايد بترسند و تذكرى برايشان حاصل شود * پس بلند مرتبه است خداوندى كه سلطان حق است، و تو قرآن را پيش از آنكه وحى آن به تو اعلام شود به شتاب مخوان و بگو پروردگارا مرا دانش بيفزاى.
ج – خلاصه آن که برای آقای دانشمند که از همهی این آیات اطلاع داشت، هیچ راهی باقی نمیماند و چون دلیلی هم در دست ندارد، تنها راه گریز ابتدا توجیه است. ممکن است ابتدا بگوید: خدایا، من مطالعاتی کردم، اما راستش به معانی را نفهمیدم! البته دروغش به گواهی همهی شهود و از جمله اعضا و جوارح و دل خودش آشکار میشود. ولی به او خطاب میشود به فرض که نفهمیدی و ندانستی، مگر من نگفتم: چیزی که نمیدانی نگو! مگر نگفتم که چشم و گوش و دل و فهم همه مسئول هستند و مؤاخذه خواهند شد:
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (الإسراء - 36)
ترجمه: دنبال چيزى را كه بدان علم ندارى مگير كه گوش و چشم و دل در باره همه اينها روزى مورد بازخواست قرار خواهى گرفت.
د – بدیهی است که نظریهپرداز در آنجا نمیتواند ادعای ایمان یا دست کم اسلام کند. چون به او گفته خواهد شد که این چه ایمان یا اسلامی است که رسولم را فرستادهی من ندانستی و همهی آیات مرا شعر خواندی و ...؟!
خلاصه راه فراری باقی نمیماند. «لا یمکن الفرار من حکومتک». شاید نظریهپرداز مجبور شود که اقرار کند: خدایا! من اصلاً به تو، رسول، کتاب و اسلامت ایمان نیاوردم. خوب، با این پاسخ که از جان، روح، زبان و به گواهی و شهادت وجود، انبیاء، کتاب، ملائک، زمین و ... صورت میپذیرد، به او خواهند گفت: پس برو در صف کفار بایست.
بعد سؤال میشود: تو که مرا قبول نداشتی؟ تو که گفتی من نبی ارسال نکردم، بلکه نبی با تجربهی خود به این مقام رسید، تو که گفتی آیات و وحی من کلام شخص نبی بود، تو که گفتی همه شعر بود ... و در نهایت تو که ایمان و اسلام نیاوردی، پس چرا به نام «اسلام» و «قرآن» حرف زدی؟! این که از صفات منافقین است! آیا میدانی جایگاه کافر و منافق کجاست؟
«... إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعاً» (النساء - 140)
ترجمه: ... بدانيد كه خدا كافران و منافقان را در جهنم فراهم خواهد آورد.
آیا گمان که کردی که شعر یا سخن شخصی خود پیامبر (ص) بود که فرمودم:
«إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلاً» (النساء - 142)
ترجمه: منافقان با خدا نيرنگ مىكنند در حالى كه او فريب دهنده آنها است (كه نمىگذارد به راه حق برسند) علامت آنان اين است كه چون به نماز مىايستند با ملال مىايستند و چون در انظار مردم نماز مىخوانند ريا مىكنند و خدا را جز اندكى ياد نكنند.
و فرمودم:
«بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً» (النساء - 138)
ترجمه: منافقان را نويد بده كه عذابى الم انگيز دارند.
بعد به او میگویند: آیا آیات مرا دربارهی جایگاه منافقین نخوانده بودی، یا آنها را نیز شعر فرض کردی:
«إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصيراً» (النساء - 145)
ترجمه: منافقان در طبقه زيرين جهنمند و هرگز برايشان ياورى نخواهى يافت.
ﻫ - پس از همهی این قضایا و حقایق هولناک، نوبت به بررسی آثار اعمال میرسد، چرا که فقط عمل نوشته نمیشود، بلکه آثار آن نیز ثبت میشود و امام زمان (ع) تشریف میآورند و کتاب اعمال و آثار را باز میکنند:
«إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ» (یس - 12)
ترجمه: ماييم كه مردگان را زنده مىكنيم و آنچه كردهاند و آنچه از آثارشان بعد از مردن بروز مىكند همه را مىنويسيم و ما هر چيزى را در امامى مبين برشمردهايم.
حالا جمعی از کسانی که با این حرفها و نظریهپردازیها و انتساب آنها به خدا، قرآن و اسلام فریب خورده و منحرف شدهاند، حاضر میشوند و شکایت میکنند. اگر چه خودشان نیز مسئول هستند و نباید حرف بیمنطق و بیدلیل را قبول میکردند، اما عامل انحراف نیز مقصر است.
پس، هیچ گاه سخن خداوند (سوره زلزال) را فراموش نکنیم که هر عملی از نیک و بد، اگر چه به اندازهی مثال ذرهای باشد، حساب و کتاب و ثواب و عقاب دارد و هیچ گاه این سخن امام حسین (ع) را فراموش نکنیم که «خداوند متعال راجع به بهشتاش گول نمیخورد».
این آیات نمودی از عاقبت همهی نظریهپردازانی است که به نام اسلام، اقدام به تحریف میکنند و البته حقایق و واقعیتهای قیامت و محاکمهی الهی بسیار بسیطتر و دقیقتر است. البته راه توبه باز است و خداوند متعال تواب، غفار، ستار، رحمن و رحیم است و ای کاش همهی ما تا زنده هستیم و توان و اختیاری داریم، توفیق بازگشت نیز داشته باشیم.
کلمات کلیدی:
گوناگون اندیشه و مباحث نظری سروش