ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چرا نمیشود که بدانید؟ حق شماست که بدانید و البته سعی کنید که همیشه بدانید. در این مورد نیز اگر حتی هیچ آیه و حدیثی هم نخوانده و نشنیده باشید، حکم عقل و فطرت برای دانستن شما کافیست. به فرموده امیرالمؤمنین علیهالسلام: از خودتان حساب بکشید، قبل از آن که از شما حساب بکشند.
*- اگر با خدا دشمنید، که از دشمن انتظاری نمیرود، اما اگر دوست هستید، دقت کنید که دو دوست وقت گلهگزاری حقوق خود را که دیگری ضایع کرده میشمارند، آیا آمادگی دارید تا خدا محبت، وفا و عطایش به شما را به رخ بکشد و شما پاسخگو باشید؟ بعد شما حقوق خود را بشمارید و او پاسختان دهد؟
*- هر موقع نسبت به هر چیزی خالق و مالک و ربّ بودید، به او امر و نهی کنید، از او چیزی بخواهید؛ و اگر بندگی نکرد، اطاعت نکرد و خواست شما را اجابت ننمود، از او شاکی شوید و اصلاً نه تنها قهر، بلکه عقوبت هم بکنید.
*- آیا تا کنون فکر کردهاید: چه کسی به شما حق داده و چه حقی داده است؟ آن که شما را آفرید و مالِک و ربّ آسمانها و زمین است، حدود و بالتبع حقوق را تکوین و تشریع کرده است، آیا حق داده که عبد از معبود، و مملوک از مالک خود ناراضی و شاکی باشد؟! از چه ناراضی و شاکی است؟ از این که چرا خدا عبد و مطیع فرمان او نبوده و هوسهایش را برآورده نکرده است؟ این را خودش پاسخ داده است:
«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ» (المؤمنون، 71)
ترجمه: و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى مىكرد، قطعاً آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مىشد. [نه!] بلكه يادنامهشان را به آنان دادهايم، ولى آنها از [پيروى] يادنامه خود رويگردانند.
*- حق را خدا به بندگانش میدهد و حدود و ثغورش را خودش در نظام تکوین و تشریع تعیین میکند و هر حقی که بدهد، امکان و ابزار و شرایط تحقق آن را نیز میدهد، حال اگر چنین حقی و امکان و ابزار و شرایطی داده که بتوانید با خودش قهر کنید، بکنید!
*- حالا چرا بنده شاکر نباشیم، چرا بنده خوش اخلاق نباشیم، چرا به جای ایمان و توکلّ، به او سوء ظنّ داشته باشیم، چرا به جای استفادهی بهینه از نعماتی که به ما داده، با همانهای به جنگش رویم؟
*- کسی که شاکر اوست، شاکر خودش است – کسی که با او قهر کرده، در واقع با خودش قهر کرده است – کسی که به رحمت او امیدوار است، خود را سایه رحمت او قرار داده و کسی که قهر میکند، خود را مستوجب قهر خدا کرده است. نه عبادت کسی به او میافزاید، نه ناشکری و قهر و جسارت کسی از او میکاهد.
*- مگر دعا کردن بنده، چیزی به إله العالمین میافزاید که کسی بخواهد ناز کند و بگوید من دعا نمیکنم؟ اگر بگوید: خب دعا نکن! تو که مخلوق و فقیر و محتاجی، خودت که نمیتوانی خودت را غنی کنی، از من نخواهی، از دیگری خواهی خواست، پس برو خودت را ذلیل دیگران بکن و ببین که چه گیرت میآید! چه خواهید کرد؟!
*- اگر فرمود: من که به تو نخواسته میدادم، در حالی که بدهکار تو نبودم و حقی بر من نداشتی؛ اما حالا که خیال میکنی قهر کردی؛ پس برو. یک لحظه به خودت واگذرت میکنم تا ببینی به چه قهقرایی در دنیا و آخرت خواهی رفت.
*- اگر فرمود: تو بنده هوای نفس خودت هستی و نه بندهی من، چه پاسخی داریم؟
نکته: مطمئن باشیم که "قهر با خدا"، نشانهی آَشتی با شیطان است که به صمیمیت بیشتر با او میانجامد. همین که بنده گمان میکند که حق دارد به خدا معترض شود، با او قهر کند، او را بندگی نکند، شاکر نعمتهایش نباشد، فلاح دنیا و آخرت خود را از او نخواهد و ...، همه جهل مرکب و تکبر شیطانی است که در انسان تجلی یافته است.
آیا موحد هستیم و خدا نظر لطف به ما نداشته است؟ - آیا گمان میکنیم که بندهی مؤمن خدا هستیم و خدا دعایمان را مستجاب نکرده است؟ - آیا تا کنون به مخالفت با خدا برنخاستهایم و حال گلهمند هستیم که چرا همه چیز وفق مراد ما نشده است؟ - آیا نسبت به خدا خصومت و سوء ظنّ نداشتیم و حال انتظار داریم او دوستی را به اتمام برساند؟ - آیا جز محبت او به دل راه ندادیم و حال متوقع هستیم که متقابلاً محبوب او باشیم؟
پس دنبال کدام حق هستیم؟ از چه حق نرسیدهای گلهمند هستیم؟ چکارهایم که قهر هم بکنیم؟! ما هنوز نمیدانیم که "نماز" معراج ماست و نه معراج خدا؛ نیاز ماست و نه نیاز خدا؛ حاجت ماست و نه حاجت خدا؛ سبب رشد و کمال ماست، نه رشد خدا ...؛ حالا میخواهیم مثلاً گلهمندانه قهر کنیم و نماز هم نخوانیم و منّت آن را سر خدا بگذاریم؟! دعا نکنیم و متکبرانه مدعی شویم که ما نیازی به تو نداریم که به تو حاجتی داشته باشیم؟ با این همه کبر، غرور، نامروتی، بیانصافی، خصومت، بدبینی و بغض نسبت حق تعالی (البته العیاذ بالله)، منتظر چه هستیم؟ ما که پس از این همه تکبر و ناز میپرسیم، آیا در توبه هنوز باز است؟ پس چرا این مبحت خود را بروز ندهیم و برای او ناز کنیم؟!
آیا همین که با این دل و این نگاه و این مواضع، تا کنون مغضوب و معذب نشدیم، خودش دلیل بر نظر لطف، محبت، رحمت و مغفرت یکسوی از جانب ربّ العالمین نسبت به ما نیست؟! پس دیگر چه میخواهیم و تا کجا کبر داریم و تا چه میزان به خود حق تکبر و ناسپاسی و ادعا میدهیم؟!
تذکار:
عزیزان! خداوند منّان ما را دوست داشته که خلق کرده است. در حدیث قدسی فرمود: «بنده من! به حقی که بر من داری، دوستت دارم – پس به حقی که بر عهدهات دارم، دوستم داشته باش».
عزیزان! او برای ما حق و حقوق بسیار قائل شده که در سایهی معرفت، محبت و بندگی خودش محقق میگردد.
ما در عصری زندگی میکنیم که شیاطین و فراعنه به هر لحاظ حقوق ما را ضایع کردهاند و اجازه نمیدهند حتی لحظهای و کلامی اعتراض کنیم، چه رسد به این که به خود جرأت "قهر" نیز بدهیم؛ اما القا میکنند که حق تو را (العیاذ بالله) خدا ضایع کرده و نمیدهد، پس برو بر سر خدا فریاد بکش و با او قهر کن!
بدیهی است که سلطهی این شیاطین و فراعنهی جبار، منوط به روی برگرداندن انسان از عبادت خدا و قهر با اوست، چرا که درجا و یکجا به دام شیطان میافتد. پس با بصیرت مراقب باشیم و فریب این شعارها و فرهنگهای مخرب و مُهلک (در اعتراض به خدا) را نخوریم.
چرا به جای آن که جانانه و عاشقانه، سر بسجده بگذارم، "لا إله الاّ أنت" و "سُبحانَک" بگویم و به "إنّی کُنتُ مِن الظالِمین" اقرار کنم، تا او نیز با رحمت، مغفرت و کرم خودش و با مهربانی تمام بگوید: "فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ - پس ما خواسته او را برآورديم و او را از اندوه (آن گرفتارى عظيم) نجات بخشيديم، و ما اين گونه مؤمنان را نجات مىدهيم / الأنبیاء، 88"؛ گردنگشی، تکبر، قهر و خصومت کنم؟!
کلمات کلیدی:
گوناگون دعا نماز