بسم الله الرحمن الرّحیم - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
سلام دوستان – سالروز میلاد مسعود سرور زنان عالم، مادر بزرگوار امامان، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را خدمت شما و خانوادههای محترمتان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
امر "ولایت" که خاص ما مسلمانان و یا شیعیان نیز نمیباشد، بلکه همگان را تحت پوشش دارد، بسیار گستردهاست؛ از این رو لازم است از زوایای متفاوت مورد توجه، تأمل، تعمق و تفکر قرار گیرد. در این مقاله نیز به صورت اجمال، به زوایایی توجه شده است که ذیلاً ایفاد میگردد.
ابتدا لازم است که به چند اصل توجه کنیم:
*- "ولایت" یعنی سرپرستی و معانی دیگری چون «دوستی و نزدیک شدن بدون هیچ فاصلهای» نیز از همان معنا گرفته شده است، چرا که "سرپرست" مثل نور روز یا ظلمت شب، بر اهلش محیط میشود.
*- "ولایت حق" یکیست، چون حقیقت ولایت از آن خداست و خدا یکیست، اما از آنجایی که هر حقی، بدلِ باطل نیز دارد و باطل در کثرت است، ولایتهای باطل و بدلی فراوانند. از این رو فرمود که مؤمنین "ولی" دارند که او الله جلّ جلاله است، اما کفار اولیا دارند که همه "طاغوت" هستند.
*- "ولایت [چه حق و چه باطل]، سریان و جریان دارد. نور خورشید یا برق هم سریان دارد، آب زلال و حیات بخشِ چشمه جوشان هم سریان دارد – مواد مذاب آتشفشان نیز سریان دارد.
*- تأثیر ولایت [چه حق و چه باطل] مشروط است به چگونگی "ولایت پذیری" انسان. کلام وحی تصریح دارد که نه پیامبر عظیم الشأن و اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین بر کسی سلطه دارند که بتوانند او را هدایت کنند، و نه ابلیس لعین و سایر شیاطین بر کسی سلطه دارند که بتوانند او را گمراه کنند. پس تأثیر و تأثر در امر تأثیر ولایت، مشروط است به چگونگی "ولایت پذیری" انسان.
تسری و جریان ولایت الله:
ولایت الله جلّ جلاله، تسری دارد، در درون انسان تسری دارد به "ولایت عقل" و در برون تسری دارد به ولایت پیامبر اکرم و از ایشان به ولایت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمیعن. البته کار به همین جا ختم نمیشود و سلسله مراتب ادامه دارد. قرآن کریم ولایت دارد بر همه کتب آسمانی – فقه و شرع مقدس (احکام و قوانین) ولایت دارد بر تمامی قوانین – فقیه به جهت ولایت فقه، ولایت دارد بر همه، و "ولی فقیه" که منتخب فقها برای ادارهی امور سیاسی و اجتماعی در جامعه اسلامی است، ولایت دارد بر همه؛ شوهر و پدر ولایت دارند (در راستای ولایت حق و حدودی که او تعیین کرده است).
تجلی ولایت، در ولایت پذیری است:
ببینید، خداوند متعال خالق، مالک، إله و ربّ علی الاطلاق است، زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، مُلک او و در یَد قدرت اوست و راه فراری هم از حکومت و سلطهی او برای مخلوقات و بندگان وجود ندارد، اما در امر "ولایت" به معنای سرپرستی کردن، آن با عشق و محبت و دوستی و نزدیکی و خیر خواهی به بندگانش، میفرماید: «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ – خدا ولیّ کسانی است که ایمان آوردند»؛ خب این یعنی چه؟ یعنی: به همه چنین افاضه و موهبتی ندارد، بلکه هر کس ولایت خداوند متعال را پذیرفت، خدا میشود ولیّ او؛ و البته جز مؤمنین کسی این ولایت را نمیپذیرد.
طاغوت هم کسی است که طغیان کرده، یعنی از بستر و مسیر بندگی الله جلّ جلاله خارج شده، اما این دلیل نمیشود که بر دیگران ولایت داشته باشد، لذا فرمود: «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ – و آنان که کافرند، اولیایشان طاغوت است»، یعنی خودشان او را ولیّ خود کردند.
اثر ولایت، مشروط به اطاعت و تبعیت است:
اگر مردم مؤمن شدند و ولایت الله را پذیرفتند، او آنها را از ظلمت به نور میبرد «یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ» - و اگر مردم کافر شدند و ولایت طاغوتها را گردن نهادند، آن وقت آن طواغیت، آنها را از نور به ظلمات میبرند «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ». مؤمنین با این ولایت اهل توحید و وحدت میشوند (نور واحد است) و کفار با این ولایت، اهل شرکت و کثرت میشوند (ظلمات جمع است).
مهم این است که خودت سوار کدام کشتی شوی، یا به کدام ریسمان چنگ زنی.
چند مثال درونی و بیرونی:
بیان شد که "عقل" در درون انسان ولایت دارد، عقل نبی درونی است. اما اگر اراده و توجه انسان به سمت "نفس" بود و تمام قوا و اعضا و جوارح را مطیع نفس کرد، خودش روی نور را پوشانده (کفر یعنی پوشاندن) و در ظلمات راه میرود. اما اگر تمامی قوا مطیع و تابع عقل شدند، آن وقت ولایت عقل نور افشانی میکند و خدا انسان را از ظلمت به نور میبرد.
پیامبر و امامان سلام الله علیهم اجمعین نیز همینطورند. اگر اراده و میل انسان به سمت طواغیت و فراعنهی و درونی و برونی بود، خداوند متعال، ولایت آنها را به همان طواغیت میسپارد و آنها انسان را از نور به ظلمت میبرند. اما، اگر اراده و توجه انسان به ولایتُ الله و تسری آن در استمرار ولایت حقه بود، باز خود ولایت کاری نمیکند، بلکه خداست که او را از ظلمت به نور میبرد.
ولایت فقیه:
حقیقت امر ولایت فقیه نیز همین طور است. وقتی جز خدا کسی حاکمیت و سلطه ندارد و او نیز امر ولایت را پس از حجتهای دورنی (عقل و فطرت) و حجتهای بیرونی (پیامبر و امامان) به اراده و انتخاب خود انسان واگذار نمود و فرمود، حالا که راه رشد و چاه گمراهی برایتان تبیین شد، جبر در اعتقادات و ایمان را برداشتم، و میل خودتان است که ایمان به الله بیاورید یا طاغوت، معلوم میشود که حقیت "ولایت فقیه" نیز از همین سنخ و تابع همین قوانین میباشد.
«لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ / البقره، 256»
پس، او نیز نورافشانی میکند و راه را کاملاً روشن میکند، اما اگر یک عده اراده کردند که به نور پشت کنند و در ظلمات راه بروند، دیگر اشکالی به او وارد نمیباشد.
او با نور ایمان، تقوا، بصیرت و اخلاص، دوست و دشمن را میشناسد، تمامی حالات، احوالات و جریانها و خیر و شرّ و مصلحت جامعه را رصد میکند و راه را از چاه نشان میدهد؛ حالا اگر کسانی اراده کردند که رهبری و نقشهی راه او را کنار بگذارند و با طناب طاغوت به چاه بروند، دیگر نمیشود گفت: «پس چرا رهبری کاری نمیکند؟»
وقتی کسانی وعدهها (بشارتها) و وعیدها (انذارها)ی الهی را که همه حق است باور نمیکنند و به وعدههای طواغیت دل خوش میکنند و از وعیدهای او (تهدیدهای او) که همه باطل است میترسند، از این "ولایت" خیری به آنها نمیرسد.
و همین طور است حال مردمان که در این سلسله مراتب ولایت، به کدام سو روی میآوردهاند؟ اگر ولایت حق را بپذیرند، وعدهی خدا هم حق است و در مورد آنها محقق میگردد و اگر دنبال سلسله ولایت باطل (از بالا تا پایین) بروند، به چاه ویل میافتند، زیر پای طواغیت و نوچههای آنها لِه میشوند و فقط نق میزنند که چرا خدا، چرا امام زمان، چرا ولی فقیه برای ما کاری نکرد؟!
این خداست که کار میکند و سنّت الله همین است و مبدل نیز نمیشود.
کلمات کلیدی:
یادداشت فاطمیه مادر