سندیت احادیثی که امام علی میگوید : «أنا الأول و الآخر و الظاهر و الباطن» - من اول و اخرم و ظاهر و باطنم چیست؟ یا آنجا که لفظ خالق برای امام میآید که خلق میکنم آسمان را و فرو ریزنده بارانم و... سندیت را بگویید نه سند را - تو رو خدا کمک کنید باید زودتر به یه سنی جواب بدم. (کارشناسی – ساری)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: ابتدا اهتمام کنیم که اصلاً به خاطر پاسخگویی به یک سنی، یک مسیحی، یک کافر و ...، به دنبال فراگیری یک مطلب نباشیم، چرا که وقتی با یک سؤال یا شبههای که پاسخش را نمیدانیم مواجه میگردیم، مستحقترین فرد به دانستن آن خودمان هستیم و مهمترین کار و عبادت نیز "کسب معرفت" است، نه پاسخگویی.
الف – وقتی جمله یا متنی منتسب به اهل عصمت علیهم السلام مورد بحث قرار میگیرد، اصل اول همان "سند" است و بعد "سندیت" یا به تعبیری دیگر دلایل تفسیری آن. چرا که کافیست معلوم شود انتساب جمله به ایشان هیچ سند معتبری ندارد و بحث تمام میشود.
ب – مضامین فوق در خطبهای به نام «البیان» مطرح شده که هیچ سند معتبری برای آن ذکر نشده است. تا آن جا که از سویی سلسله این سند را به «عبداللّه بن مسعود» میرسانند و تاریخ سند را در دوران حکومت قید میکنند، در حالی که تاریخ درگذشت وی، قبل از حکومت است؛ و نیز در ذکر سند، از حضور کسانی در زمان ایراد این خطبه نام میبرند که یا در آن زمان در قید حیات نبودند و یا در کوفه نبودند.
ج – در عین حال شبیه به این مضامین و حتی بالاتر از آن در احادیث، ادعیه و زیارتهای رسیده از اهل عصمت علیهم السلام وجود دارد که همه معتبر و مستند هستند. پس باید بدانیم که اصل مسئله چیست و چگونه قابل فهم و تفهیم میباشد.
به عنوان مثال باید بدانیم اگر فرمود: نماز منم، قرآن منم، صراط مستقیم منم، حوامیم (حاء میمهای قرآن) منم، من باذن ربم میمیرانم و زنده میکنم (أنَا اُحیی وَاُمیتُ بِاذنِ ربّی)، به شما خبر میدهم از آن چه میخورید یا ... (که در حدیث معتبر نورانیت آمده) – یعنی چه؟ باید خوب بدانیم، تا ضمن معرفت، پاسخ هر سؤال کننده یا آنان که تهمت "شرک" یا "علی پرستی" میزنند را به نحو احسن بدهیم.
حدیث:
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: انا الممدوح فى «هل اتى»، انا النبأ العظيم، انا الصراط المستقيم، انا الاول، انا الآخر، انا الظاهر، انا الباطن ... (جامع الاسرار، ص 382، 383)
امیرالمؤمنین علیه السلام: من به سوره هل اتى تمجيد و مدح شدهام، من خبر بزرگ هستم، من صراط مستقيم هستم، من اولم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنم ... (إلی آخر).
*- این روایت در کتابهای مختلف از جمله رجال کشّی و بحار الانوار با تعبیرهای مختلف آمده است.
حضرت فرمود: «أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ وَ أَنَا عَيْنُ اللَّهِ ... فَتَعَجَّبَ الْأَعْرَابِيُّ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ ع أَنَا الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلوات الله علیه وَ أَنَا الْآخِرُ آخِرُ مَنْ نَظَرَ فِيهِ لَمَّا كَانَ فِي لَحْدِهِ وَ أَنَا الظَّاهِرُ ظَاهِرُ الْإِسْلَامِ وَ أَنَا الْبَاطِنُ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ فَإِنِّي عَلِيمٌ بِكُلِّ شَيْءٍ أَخْبَرَ اللَّهُ بِهِ نَبِيَّهُ فَأَخْبَرَنِي بِهِ (بحارالانوار، ج 39، ص 348)
ترجمه: من اول، آخر، باطن و ظاهرم. من به تمام چیزها آگاهم...! در این هنگام شخص اعرابی (که مخاطب حضرت بود از این بیان) متعجب شد. حضرت بدون فاصله توضیح داد: اول هستم، یعنی اولین کسی که به پیامبر صلوات الله علیه ایمان آورد. آخر هستم یعنی آخرین نفری هستم که به چهره پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگامی که او را در قبر نهادم نگاه کردم. ظاهر هستم، یعنی اسلام (احکام و شرایع دین) را آشکار میکنم. باطن هستم، یعنی درونم از علم پراست. اگر به هرچیزی عالم هستم، یعنی من به هرچیزی که خدا به پیامبرش خبر داد، پس حضرت مرا بدان آگاه کرد.
نکته: به هر کس به اندازه عقلش پاسخ داده میشود تا به جای هدایت گمراه نگردد، پس اگر سلمان و ابوذر میپرسیدند، پاسخ جامعتری میگرفتند، چنان که در حدیث "معرف ایشان به نورانیت" آمده است.
زیارت جامعه:
در زیارت جامعه اظهار میکنیم: "أَبْوَابَ الْإِيمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ" شمایید - «مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ» شمایید – اولیالامر، حجّت، نور و برهان خدا شمایید - «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ [السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ] وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ» شمایید - تا آنجا که عرض میکنیم:
«أسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ...»
ترجمه: و نامها (نشانههایتان) در نامها، و تن هايتان در تنها، و ارواحتان در ارواح، و جانهايتان در جانها، و آثارتان در آثار، و قبرهايتان در قبرهاست.
خب باید بدانیم که این معانی یعنی چه؟ آیا العیاذ بالله شعر یا غلو است؟ و یا حقیقت است و واقعیت دارد؟ و چگونه؟
نمونهی قرآنی:
اگر اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین بفرمایند که مقامات ما چنین و چنان است و چنین و چنان میکنیم، بسیاری تعجب میکنند، برای برخی قابل باور نیست؛ و به ویژه اگر به طور کلی با معارف قرآن کریم غریبه باشند، معترض میشوند که این بیانات غلوآمیز است و اعتقاد به آنها شرک میباشد! در حالی که عین همین معانی راجع به معصومین گذشته در قرآن کریم آمده است، مگر درباره حضرت عیسی بن مریم علیهما السلام، نفرمود که خداوند نبی، رسول، معلم و صاحب کتابی بر بنی اسرائیل میفرستد که به آنها میفرماید: من زنده میکنم و میمیرانم و ...؟
«وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِىءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (آلعمران، 49)
ترجمه: و فرستادهاى به سوى بنى اسرائيل (قرار مىدهد كه به آنان مىگويد) كه من نشانهاى براى شما از جانب پروردگارتان آوردهام، من از گِل براى شما چيزى به صورت پرنده مىسازم، پس در آن مىدمم كه به اراده خداوند پرندهاى مىگردد، و كور مادرزاد و پيس را بهبود مىبخشم و مردگان را به اراده خداوند زنده مىكنم، و شما را از آنچه مىخوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره مىكنيد خبر مىدهم. حقا كه در اين نشانهاى (از توحيد و علم و قدرت خدا و نبوت من) است براى شما اگر مؤمن باشيد.
ببینید در همین یک آیه، حضرت عیسی علیه السلام فرمود که «من خلق میکنم، آن هم از گِل، درست مثل خلق حضرت آدم علیه السلام»، و میافزاید: «من نفخ روح میکنم» - «من شِفا میدهم» - «من به غیب و شهود شما علم دارم»؛ در حالی که همه دانیم «یحیی و یمیت» - «نفخت فیه» - «الشَافی» - «رازق» - «عالم بالغیب و الشهادة» خداوند واحد و اَحد است.
پس قضیه چیست؟
یک - هستی و هستیبخش خداوند متعال است، پس در عالم هستی هر چه که هست، تجلی خود اوست. لذا در پسوند تمامی این تعاریف و توصیفات «مِن الله» یا «باذن الله» آمده است.
دو – شبیه همین مضامین را نسبت به خودمان نیز به کار میبریم و هیچ تعجبی نکرده و نه تنها شرک نمیدانیم، بلکه اساساً معنا و مفهوم توحید را همین میدانیم.
* - آیا ما معتقدیم که "علم ما" چیزی است و "علم خدا" چیز دیگری و قایل به دو هستی، دو کمال و دو منبع هستی و علم میباشیم؟ یا میگوییم: علم یک حقیقت است و ذات حق تعالی علیم است، منتهی علم خود را تجلی داده است، منتهی در هر ظرفی به تناسب ظرفیت وجودیاش تجلی دارد؟
پس اگر پیامبر عظیم الشأن صلوات الله علیه و آله فرمودند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»، تعجب نمیکنیم و اعتقاد به آن را نه تنها شرک نمیدانیم، بلکه عین توحید میدانیم.
* - آیا دو یا چند معلم وجود دارد؟ یا معلم نیز یکیست که در وجودهای متفاوت تجلی دارد و تعلیم اوست که جریان یافته است؟
مگر نفرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا - و (او) همه نامها (علم تمامی نشانههای خدا = همه مخلوقات که نشانه خالق هستند) را به آدم آموخت / البقره، 31» - و مگر نفرمود: «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ - به انسان آنچه را كه نمىدانست آموخت / العلق 5»؟
پس حال که معلم حضرت آدم و تمامی انسانها فقط خودش است، چرا فرمود انبیا را برای تعلیم کتاب و حکمت فرستادم «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ – و به آنان تعلیم کتاب و حکمت دهد/ البقره، 129»؟
* - آیا سنخ قدرت ما با قدرت خدا فرق دارد؟ یعنی دو قدرت و دو منشأ و منبع قدرت وجود دارد؟ مگر نفرمود: «قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ - بگو: خداوند تواناست / الأنعام، 37» - مگر نفرمودهاند بر ذکر «لا حَولَ وَ لا قُوّة الاّ بِالله» مداومت داشته باشید و مگر خود ما در دعاها عرض نمیکنیم: «بِكَ حَوْلي وَمِنْكَ قُوّتي» یعنی دائماً تصریح داریم که حول و قوهما، همان حول و قوهی توست، چرا که هیچ حول و قوهی دیگری وجود ندارد؟
حال اگر اهل عصمت علیهم السلام بفرمایند که ما مظهر حول و قوهی الهی هستیم، تعجب دارد؟
* - در چندین آیه تصریح شده که خداوند متعال "عزیز و حکیم" است (إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا) و حتی تصریح شده که همهی عزّت مختص اوست (فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا) – اما در آیه دیگر میفرماید که این عزّت مخصوص خدا، رسول و مؤمنین است (وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ / المنافقون، 8) – خب یعنی چه؟ یعنی عزّت الهی فقط در آنان جریان و تجلی مییابد، نه در کفار و منافقین؛ لذا بارگاه، قدرت و شکوه ظاهری آنان "عزّت" نیست، بلکه عین "ذلت" است.
رحمان و رحیم:
هر مسلمانی [اعم از شیعه، سنی و حتی وهابی (که نمیشود آنان را نیز مسلمان نامید]، میداند که "رحمان و رحیم"، اسم خداست و هر مسلمانی کارش را با «بسم الله الرحمن الرحیم" آغاز میکند. اما در همین قرآن کریم به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله میفرماید:
«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ - و ما تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم / الأنبیاء، 107»؛ و در زیارت امیرالمؤمنین و سایر ائمهی اطهار علیهم السلام، آنان را "کلمة الله و کلمة الرحمن" میخوانیم، مثل زیارت امام جواد علیه السلام: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ اللَّهِ».
اسمهای خدا و تجلی آنها:
اسم یعنی نشانه؛ پس نشانهی خدا، غیر از خود خداست و البته همه چیز با نشانه (اسم) شناخته میشود و به وسیله اسم خوانده میشود.
پس خداوند سبحان، اسمها (نشانهها)یی دارد که با آنها شناخته میشود، اما اگر این نشانهها ظهور و بروز نداشته باشند و در اعیان خارجی تجلی نکنند، چگونه شناخته خواهند شد؟ لذا رحمان، رحیم، علیم، قادر، حکیم، بصیر، سمیع، رازق ...، باید ظهور و بروز خارجی در مخلوق داشته باشند که قابل شناخت شوند. مگر به همه مؤمنین دستور داده نشده که رحمان، رحیم، علیم، قادر، حکیم، بصیر، سمیع و رازق (با انفاق و ...) باشند؟! مگر نه این است که مؤمن باید متصف به صفات الله و متخلق به اخلاق الله باشد؟ آیا این شرک است؟! پس چرا نوبت به اهل عصمت علیهم السلام که "انسانهای کامل" و بالتبع "مظهر اتمّ اسمای الهی" که میرسد، توقف میکنند، نمیپذیرند، غلو یا شرک قلمداد میکنند؟! چطور است که "من = منِ نوعی" نه تنها میتوانم، بلکه باید مظهر اسمای الهی شوم، اما امامان نمیتوانند و نباید چنین باشند؟!
مثال آخر:
در بحثی مربوط به «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله صلوات الله علیه و آله است» مثالی آورده شد که مجدداً توجه عزیزان را به آن جلب میکنیم، چرا که تمامی این مفاهیم را روشن میکند.
بیان شد: اگر هزار چاه متفاوت با عمق یک متر یا هزار متر یا بیشتر و کمتر وجود داشته باشند که همه با هم مرتبط باشند و با یک کانال اصلی به آب اقیانوس وصل شده باشند، آیا آب موجود در آنها (اگر چه به ظرفیتها متفاوت)، همان آب اقیانوس عظیم نمیباشد؟ آیا اگر چاه بزرگ اول، یا چاه یک متری آخر، مدعی شود که آب درون من، همان آب اقیانوس است و هر کس دستی به آن زند، گویا دست به آب اقیانوس زده است، ادعای گزاف و غلطی است؟! یا برای آب اقیانوس شریک گرفته است؟
وسایل و سلسله مراتب:
هستی و هستی بخش فقط خداوند "لا شریک له" است، اما او کار را طی سلسله مراتب انجام میدهد و نقش وسایل را در یک دیگر محقق میکند، که اگر چنین نباشد، نظام هستی، علیمانه، حکیمانه، منظم و قابل شناخت نخواهد بود.
انسان را از خاک و نطفه خلق میکند – وحی را با فرشتگان وحی میفرستد – رزق را با فرشتگان رزق عطا میکند – جان را با فرشتگان مرگ میستاند – باران را با فرشتگان باران نازل میکند ... و خلاصه این سلسله مراتب و وسایل، همه جا و در هر کاری وجود دارد؛ از این روست که کسب فیض نیز بدون وسایل (توسل) ممکن نیست، چرا که او بدون وسیله نداده که کسی بتواند بدون وسیله بگیرد. لذا به مؤمنین، که او را شناخته و به او باور و ایمان دارند، فرمود: برای رشد و تعالی و قرب الی الله و فلاح، به وسایلی که او قرار داده توسل کنید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائده، 35)
ترجمه: اى كسانى كه در زمره مؤمنين در آمدهايد، از خدا پروا داشته باشيد، و در جستجوى وسيلهاى براى نزديك شدن به ساحتش برآئيد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار گرديد.
پس ما [با میل، اراده و یا حتی اکراه]، برای انجام هر کاری و رسیدن به هر هدفی، به هزاران هزار وسیلهی متناسب و یا غیر متناسب متوسل میشویم، اما نوبت به توسل به اهل عصمت علیهم السلام که میرسد، میگویند: با توحید منافات دارد و شرک است! در حالی که اساساً توحید همین است که انسان برای قرب خدا، به وسایل هدایت خدا، متوسل گردد و توسط آنان به همان آب اقیانوس وصل شود.
بدیهی است که این وسایل و اسباب، سلسله مراتب و مراحل متفاوتی دارند. فرمود: منبع و اصل همه چیز نزد ماست، و ما آن را به "قَدر = اندازه" نازل میکنیم.
اندازه (قَدرِ) وسعت وجودی حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله این است که "علم الهی" را مستقیم از خدا بگیرد و خداوند متعال او را معلم قرار دهد و همگان علم را از او بگیرند – قَدرِ امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام این است که "علم الهی" را سینه به سینه از ایشان بگیرند – قَدر بزرگانی چون حضرات ابوالفضل و زینب و علی اکبر و ... این است که علم را از امام بگیرند – قدر سلمان فارسی، ابوذر، کمیل، مالک و ... این است که علم و فضیلت را از ایشان بگیرند – قدر علمای صالح این است که همان علم الهی (علم حقیقی قرآن را) با واسطهها و وسیلهها از اهل عصمت علیهم السلام بگیرند ...، قَدر ما این است که همان علم را به واسطه علما، کتبی که تقریر میکنند، بیاناتی که تدریس میکنند، سلوکی که رفتار میکنند و ...، از علما و فقها و متخلقین بگیریم؛ قَدر و اندازهی فرزندان این است که از پدران و مادران و معلمان بگیرند ...، اما همه یک علم است و علیم اوست.
پس اگر در زیارت جامعه اظهار کردیم: «و نامها (نشانههایتان) در نامها، و تن هايتان در تنها، و ارواحتان در ارواح، و جانهايتان در جانها، و آثارتان در آثار، و قبرهايتان در قبرهاست» درست است، یک حقیقت است که جاری شده و رأس سلسله مراتب، همان وجود مقدس آنهاست.
پس اگر متصل شویم، همه مجرا و جریان یک حقیقت میشویم، تا آنجا که میفرماید: زیارت مؤمن، زیارت الله است.
- تعداد بازدید : 12359
- 7 خرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن ولایت (امام علی) توحید