ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: نکتهی مهم این است که وقتی کسی چنین میگوید و شبهه وارد میکند، خودش در چه موضعی از انکار قرار دارد؟ آیا فقط نادان است، یا در قبول کردن خدا نیز دروغ میگوید و نفاق میکند تا به نماز و روزه و قرآن و سایر احکام بتازد؟ البته او را نیز ابتدا متذکر گردید، شاید اثر کند، نه اثری که شما همان لحظه ببینید، بلکه شاید تلنگری به ذهنش و به دلش باشد و یک جا خودش را نشان دهد: «فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى / پس پند ده (متذکر شو)، اگر پند سود بخشد / الاعلی، 9».
تذکر، یعنی یادآوری کردن و متوجه نمودن؛ و معمولاً یادآوری و توجه دادن وقتی است که انسان خودش چیزی را میدانسته، اما یا فراموش کرده و یا غفلت میورزد و به آن توجه ندارد.
از این رو، شاید مناسب باشد که برای ذهن این افراد چند سؤال ساده و به قول شما عامیانه مطرح گردد، شاید که تذکری باشد. مثل این که سؤال شود:
الف – فرق بین این که شما وجود خدا را قبول دارید، با این که وجود زمین و خورشید را قبول دارید، چیست؟!
دقت کنیم که برخی برای فرار از کفر از یک سو و عدم تقید به اطاعت از خداوند متعال از سوی دیگر، با یک جملهی کوتاه «من خدا را قبول دارم، ولی ...»، سعی میکنند تا نافرمانی و عصیان خود را تطهیر کنند و با همان «ولی» که آخر جمله خود میآورند، کار را خراب میکنند.
ب – بپرسید: شاید برای تو بین قبول داشتن خدا، با قبول داشتن وجود زمین و خورشید فرقی نکند، بالاخره یک موجود هست و تو هم میگویی قبول دارم که هست؛ اما بگو آیا برای این خدای تو فرقی هم دارد که تو به کدام راه بروی، چه بکنی یا نکنی؟ در نتیجه آیا این خدای تو هدایت هم میکند، یا فقط مثل یک کارخانهی تولیدی، خلق میکند؟
ج – بپرسید: این خدای تو اگر هدایت نمیکند که اصلاً خدا نیست، اما اگر هدایت میکند، چگونه؟ به خودت وحی فرستاده و میفرستد و یا به انبیایش فرستاده و به تو فرموده که تبعیت و اطاعت کن؟
د – بعد بفرمایید: قبول داشتن خدا یک مقوله است و عبادت و بندگی کردن خدا یک مقولهی دیگری است. بعد برای او مثال بزنید و بفرمایید: من قبول دارم که خورشید و ماه هستند – کهکشان راه شیری هم هست – این درخت هست و تو هم هستی. اما این قبول داشتن، به هیچ وجه ایجاب نمیکند که من مطیع ماه و خورشید و تو باشم. حالا این خدایی که تو قبولش داری؛ مثل ماه و خورشید است یا باید عبادت و اطاعتش کنی؟!
خدا یعنی خالقی که "إله و معبود و محبوب" است، پس باید با عبادت و اطاعت به سویش شتافت. حالا این خدای تو "امر و نهی"ای دارد که تو اطاعتش کنی یا نه؟ آیا گفته است که عبادت "من" چگونه باشد، یا نه؟ فرموده است که چه کنی تا به من مقرب شود و به لقا و وصال من برسی، یا نه؟
پس، اگر فرمود: چنین بکن و چنان نکن، خودش نیازی ندارد، بلکه او تو را خلق کرده، علیم است و میداند که تو چگونه رشد خواهی کرد و به مقام قرب خواهی رسید.
دقت:
یک - بشر، از یک سو نمیتواند خدا را رد کند - و از دوران جاهلیت سنّتی گرفته تا جاهلیت مدرن امروزی، هر چه در رد خدا گفته باطل بوده است – و از سویی دیگر مشکلی ندارد که بگوید: همان گونه که کهکشانها هستند، خدایی هم هست. اما مشکل بشر کافر دو چیز است، یکی ضرورت اطاعت از آن خدایی که هست در این دنیا و طول زندگی – دیگری مسئله "معاد"؛ یعنی بازگشت به سوی او و مؤاخذه شدن و به نتیجهی باورها و عملکردها رسیدن.
این دو مسئله، بشرِ کافر و مستکبر را رنج میدهد، از این رو خودش را فریب داده و گمان میکند که اگر وجود خدا را قبول کند و دیگر همه چیز [عبودیت، اطاعت و ...] را رد و تکذیب کند، کار تمام میشود.
دو – خداوند متعال خود در قرآن کریم میفرمایید که اگر از این کفار بپرسی زمین و آسمانها را چه کسی خلق کرده؟ خواهند گفت: "الله". یعنی هیچ مشکلی ندارند تا اقرار کنند که خالق "الله" است؛ بدیهی است که قبول کردن وجود خداوند متعال به عنوان "خالق"، بسیار عاقلانهتر و راحتتر از تکذیب آن است، گواهی عقل نیز همین است، لذا آنها نیز در مورد خالق میگویند: «الله»، اما مهم این است که بعد از قبول، اطاعت و عبادت شود.
«قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ» (یونس، 31)
ترجمه: بگو: كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مىبخشد؟ و يا كيست كه بر گوش شما و شنوايى آن و ديدگان شما و بينايى آنها تسلّط و حكومت دارد؟ و كيست كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مىآورد؟ و كيست كه همه شئون (جهان هستى) را تدبير مىكند؟ بىدرنگ مىگويند: خدا! بگو: پس آيا پروا نمىكنيد؟
یعنی: حال که قبول دارید خالق، مالک، رازق، زنده کننده و میراننده، الله جلّ جلاله است، پس چرا با اطاعت از او "تقوا" پیشه نمیکنید؟!
سه – خداوند متعال میفرماید: مشکل آنان این است که "معاد" را قبول ندارند. یعنی بازگشت به سوی، حشر، حساب و کتاب، مکافات و پاداش و بهشت و جهنم را قبول ندارند. بعد بهانه میآورند که خدا به نماز ما چه احتیاجی دارد و یا مگر دیوانهایم که او را اطاعت کرده و روزه بگیریم و ...، چرا که اینها و بسیاری دیگر از دستورالعملهای فردی و اجتماعی، همان چیزهایی است که او باید اطاعت کند و درباره آنها مورد سؤال و مواخذه قرار میگیرد:
«لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (النّحل، 60)
ترجمه: وصف زشت براى كسانى است كه به آخرت ايمان ندارند، و بهترين وصف از آنِ خداست، و اوست ارجمند حكيم.
چهار – ریشه قبول نداشتن معاد (زندگی اخروی)، همان "تکبر" است که سبب اخراج ابلیس از آن مقام نیز گردید. بشر میخواهد خودش خدای خودش باشد و یا در نهایت خدایی را به خدایی قبول کند که خودش آن را درست کرده و خودش بر آن خدایی میکند؛ او میخواهد حتی اگر مجبور شد وجود خداوند را اقرار کند، باز هم در مقام اطاعت و عبادت، از خودش و نفسش اطاعت کند و بعد با بهانهها و ... راه عبادت خدا برای خودش و دیگران میبندد. علت همه اینها "تکبر" است.
«إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ» (النّحل، 22)
ترجمه: معبود شما معبودى يگانه است، اما كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند دلهايشان حق را انكار دارد و خودشان متكبّر و گردنفرازند.
نتیجه: پس کسی که با شخصی منکر نماز و روزه و سایر احکام، توسط یک مدعی خداباوری مواجه میشود و میخواهد حتماً او را متذکر شود، باید به تمامی این نکات توجه داشته باشد، بعد به تناسب حال و احوال مخاطب، از راهش وارد شود.
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید نماز