ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: برخی از دوستان گله میکنند که چرا پاسخهایتان مفصل است و کوتاه بنویسید، و شما با تأکید میفرمایید که مفصل بنویسید!
بیتردید مقولهی بسیار مهم، نقشآفرین و سرنوشتسازی چون "ولایت" و بالتبع آن "تولا و تبرا" را نمیشود در فرصت و مجال کوتاهی این چنین، مفصل و با ذکر مصادیقش توضیح داد. اما به طور کلی و تیتروار میتوان به نکاتی اشاره نمود:
الف – "ولایت" یعنی دوستی و سرپرستی. ببینید، بسیاری ممکن است سرپرست قهری باشند که هیچ محبتی ندارند و چه بسا بغض هم داشته باشند، اما پدر و مادر را میگویند: «ولیّ» فرزند، چرا که هم سرپرست هستند و هم محبت دارند.
ب – انسان بالتبع آن که خودش کمال و غنای محض نیست و فقر مطلق است، به حکم عقل و فطرت، "ولایت جو" و "ولایت پذیر" میشود. خواه خود را تحت ولایت الله جلّ جلاله درآورد و خواه تحت ولایت طواغیت؛ و البته هر کدام آثار و تبعاتی دارد.
بر همین اساس، نه انسان بیولایت داریم و نه انسان بدون تولا و تبرا. مؤمنین "ولایت الله" را میپذیرند و خدا آنان را از ظلمات به نور هدایت میکند و کفار نیز ولایت طاغوتها را میپذیرند که آنها سبب خروج آنها از نور هدایت به ظلمات جهل و گمراهی میشوند.
ج – به ولایتپذیری، "تولّی (تولا)" میگویند. نقطهی مقابل نزدیک شدن نیز دور شدن است که به آن "تبری (تبرا)" میگویند. بدیهی است که انسان به سوی هر نقطهای که رود، به میزان نزدیک شدن به آن، از نقطه مقابل آن دور میشود.
د – این تولا و تبرا، ریشه در محبّت دارد. معنای "محبت"، رغبت و میل شدید باطنی است. دقت شود که انسان در بُعد مادی و حیات حیوانی خود، مانند سایر حیوانات دارای قوهی "شهوت" است که به امیال مادی و غریزی گفته میشود – و در بُعد انسانی و روحانی خود، دارای "حبّ" است که کشش، میل و رغبت شدید باطنی اوست.
ﻫ – در بُعد مادی و حیوانی، نقطه مقابل شهوت، "غضب" است، یعنی انسان یا حیوان، شهوت و میلی دارد و نسبت به هر چیزی که او را از میل و رغبتش جدا کند، یا مانع شود و یا به خطر اندازد، "غضب" دارد. یعنی به حدی از آن بدش میآید که آن را دشمن خود و خود را دشمن آن میداند.
موضوع فقط در حوزه اعتقادات دینی نیست، بلکه در تمامی شئون زندگی سریان دارد. مثلاً همه سلامتی تن را دوست دارند و از بیماری و سکته و سرطان بیزار هستند.
مثال "شهوت و غضب" در حیوان و انسان:
به شکار و شکارچی در حیوانات اشاره نمیکنیم، بلکه اعضای یک گله را در نظر بگیرید. حیوان برای خودش عرصهای را تعیین کرده و با آثاری که از خود باقی میگذارد، مرز و حدود آن را تعیین میکند. این ارضای شهوت اوست که میل دارد برای رفع نیاهایش (خوردن، آشامیدن، جفتیابی، تولید مثل، امنیت و ...) منطقهای خاص خود داشته باشد. حال اگر حیوان دیگری وارد آن منطقه شود، او را دشمن "شهوت" خود میبیند و با "غضب" تمام به او حمله میکند.
در بُعد حیات حیوانی (مادیِ) انسان نیز همینطور است. انسان امیال مادی دارد و مزاحم رسیدن به میلش را دشمن میدارد و نسبت به آن "غصب" دارد، پس تلاش میکند که آن را از خود دور کند و یا خودش از آن دور شود و تبری جوید. البته ممکن است که انسان در امیال شهوانی خود، استکبار و زیاده خواهی داشته باشد، میل به حقوق و طمع به مال دیگران داشته باشد و با مزاحم رسیدنش به این میل نیز به نبرد بپردازد. مانند جنگهای سخت و نرم زیادهخواهان.
مثال "حب و بغض" در انسان:
اما بیان شد که در بُعد انسانی، روحانی و ملکوتی انسان، شهوت و غضب نیست، بلکه "حبّ و بغض" است.
حبّ (محبت) یک صفت الهی است که در بندگان تجلی میکند. پس او محبوب است و دوستدارانش میشوند "محبّ"؛ و او معشوق است و دوستدارانش میشوند "عاشق"؛ سپس این نور عشق، از مبدأش که ربّ الکریم است به آینه دل عاشق میتابد و به خودش بر میگردد.
*- امروزه حتی برخی از متفکران ماتریالیست غربی نیز به این حقیقت پی بردهاند که "محبت و عشق"، از ما نیست، بلکه بازتاب عشق دیگری است؛ منتهی نمیخواهند که به مبدأ و منشأ آن اذعان کنند.
باومن (Bauman )، متفکر پست مدرن معاصر مینویسد: «عشق ما به همسایه، بازتاب عشق او به ماست». درست هم میگوید، اما وقتی از او میپرسیم: "پس عشق همسایه به ما، از چیست و از کجا نشأت میگیرد؟" پاسخی ندارد. در واقع زنجیرهی دور و تسلسل باطل را میپذیرد، چون نمیخواهد به علت العلل اشاره کند.
*- حال به این موهبتِ "محبّت" در آیات و آموزههای قرآنی دقت کنیم. خداوند متعال بندگانش را دوست دارد، به اعظم آنها مقام "حبیب الله" میدهد و سپس محبوبش را برای هدایت دیگر بندگانش میفرستد و به او میفرماید که به بندگانم بگو:
«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آلعمران، 31)
ترجمه: بگو: اگر خدا را دوست مىداريد پس پيروى از من كنيد، تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
*- سپس به بندگان مؤمنش، یعنی آنان که او را دوست دارند، متذکر میگردد که اگر روی برگردانید، خداوند متعال کسانی را جایگزین شما میکند که آنها خدا را دوست دارند و خدا هم آنان را دوست دارد، یعنی تابش و بازتاب محبت. سپس میفرماید: پس چون مرا دوست دارند، مقابل دوستداران من خاضع هستند (تولا) و مقابل دشمنان من نیز سرسخت هستند (تبرا):
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد (زيانى به خدا نمىزند) خداوند به زودى گروهى را خواهد آورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان رام و خاضعند و در برابر كافران مقتدر و پيروز، در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامت کنندهای نمىهراسند. اين (ايمان و محبت و شهامت) فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مىدهد و خداوند (از نظر وجود و توان و رحمت) گسترده است و داناست.
«محبت و بغض» و بالتبع «تولا و تبرا»ی معکوس:
اصل "عشق" فطری است، خدا همه را عاشق خودش آفریده است (چنان که همگان عاشق کمال هستند و چون کمال حد و مرزی ندارد، عاشق کمال محض [الله جلّ جلاله] هستند، اگر چه خود نفهمند)؛ منتهی فرموده که مراقب باشید که دیگری را به جای من محبوب و معشوق غایی نگیرید که خطاست و ضرر میکنید، بلکه تمام دوست داشتنها و محبتها، باید در طول محبت من باشد و ختم به من گردد. منتهی برخی جایگزین بدلی به جای معشوق اصلی میگذارند و همه محبتی که باید به خدا داشته باشند را به آن جایگزین بدلی اختصاص میدهند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا للهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم به جاى خدا همتايانى (از بتها، طاغوتها، متاع دنیا و ...) برمىگزينند كه آنها را چنان كه بايد خدا را دوست داشت دوست مىدارند، ولى كسانى كه ايمان آوردهاند شدت (غایت) محبتشان به خداوند است. و اگر كسانى كه ستم كردهاند آن هنگام كه عذاب (آخرت) را مشاهده مىكنند ببينند كه قدرت و نيرو همه از آن خداست و خدا سختكيفر است (به شدت پشيمان خواهند شد).
از این رو فرمود یک عدهای، این محبت و ولایتشان معکوس میگردد و هر چه محبت دارند را به متاع قلیل این دنیا اختصاص میدهند (يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ - همانها كه زندگى دنيا را دوست دارند و بر آخرت ترجيح مىدهند / ابراهیم علیهالسلام، 3)
نتیجه:
پس هر کس محبوبی دارد و تمام تلاشش این است که قرب به محبوب پیدا کند و به وصال معشوق برسد. این تلاش همان "تولا = نزدیکی" است، و بالتبع نسبت به هر چه او را دور کند و یا مانع و سدی برایش شود و یا ایجاد مزاحمت کند، دشمنی و بغض دارد و سعی میکند یا خودش از آن دور شود و یا او را از خودش دور سازد؛ این تلاش هم یعنی همان «تبرا = دوری».
مؤمن، خدا را دوست دارد و نسبت به هر دشمن خدا یا دشمنی با خدا، بغض دارد، و کافر هم دنیا را دوست دارد و نسبت به هر چه توجه او را از دنیا برگرداند، یا دنیای او را به مخاطره اندازد، یا مانع رسیدنش به شهوات و متاع دنیوی شود، بغض و دشمنی دارد، تا آنجا که میفرماید: اگر ذکری (یادی) از وحدانیت خدا به میان آید، یا خدا به تنهایی یاد شود، اصلاً حالشان بد میشود، تا وقتی که بحث عوض شود و از محبوب خودشان (دنیا) سخن به میان آید، آن وقت خوشحال میشوند.
«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 45)
ترجمه: و چون خداوند به تنهايى ياد شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند منزجر و متنفر (مشمئز) گردد، و چون كسانى ديگر جز او (محبوبهایشان) ياد شوند، به ناگاه خوشحالى مىكنند.
*- ندیدید در برخی از مجالس و دور هم جمع شدنها، تا ذکری از خدا و قیامت به میان میآید، یک عده صورت در هم میکشند و میگویند: "این بحث را تمام کنید"، حتی اگر خودشان شروع کرده باشند! اما اگر از دنیای باب میلشان سخن بگویید، اصلاً دوست ندارد که بحث عوض شود. بالاخره ذکر محبوب، بشارت بخش و نشاط آور است.
*- پس به طور مشخص، کسانی که ولایت الله، رسولالله، امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفتهاند و در خط این ولایت قرار دارند، میشوند مصداق کسانی که به این ولایت "تولی" میجویند، و کسانی که این ولایت و این خط ولایت را قبول ندارد، قطعاً و قهراً ولایت دیگران را پذیرفتهاند، مصداق بارز کسانی هستند که از این ولایت "تبری" میجویند و البته اهل ولایت نیز از آنان "تبری" میجویند.
"تبری" جستن نیز مراتب دارد. یک مرتبهاش این است که انسان نه سرپرستی آنها را قبول میکند و نه خودش از آنها میشود، اما ممکن است برای دعوت به وحدت، یکپارچگی مقابل دشمن واحد، آگاه و بیدار ساختن و ...، با آنها مراوده داشته باشت – یک مرحلهاش هم این است که در مقابل اهل ولایت طاغوت به ایستادگی، مقاومت، مبارزه و مجاهدت قیام میکند.
کلمات کلیدی:
اعتقادی