پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
«هر چه را فلسفه میگوید بریز دور»، یعنی: «عقل و عقلانیت را تعطیل کن و بریز دور!»
تا کنون هیچ عارفی نگفته است: «هر چه فلسفه گفته، بریز دور»! آنان که این سخنان سبک را میگویند، نه از فلسفه چیزی میدانند و نه از عرفان نظری یا عملی؛ بلکه اگر ساده لوح نباشند، همان اهداف دیرینۀ ایجاد تفرقه و اختلاف را تعقیب میکنند.
آنان برای ایجاد تفرقۀ و تجزیۀ بیرونی، سعی دارند ابتدا خود انسان را تجزیه و فلج کنند! مگر میشود گفت: «یا عقل - یا قلب»؟! این شقّه کردن انسان و هلاکت اوست.
*- فلسفه و عرفان، تیم فوتبال نیستند که یک عده طرفدار این باشند و یک عده طرفدار آن و هر کدام برای تیم محبوب خود سوت بکشند و کف بزنند!
●- «فلسفه» به علوم عقلی گفته میشود، لذا هر کسی که با فلسفه مخالف است، باید برای اثبات نظریات خود، دلیل عقلی اقامه کند، یعنی: باید «فلسفه» بداند و به آن تمسک جوید!
«فلسفه» از وجود و انواع و حالات آن میگوید و ابتدا توجهی به مصادیق (خدا یا غیر خدا و ...) ندارد؛ سخن از این دارد که وجود یا واجب است یا ممکن - یا قائم به ذات است یا قائم به غیر - ثابت است یا متغیر - ازلی است یا حادث و ... . آیا میشود این مباحث را دور ریخت؟!
خداوند سبحان در قرآن مجید، برای معرفی خودش، اثبات وحدانیت در اولوهیت و ربوبیت خودش، اثبات معاد و ...، صدها دلیل و برهان عقلی اقامه کرده است و به منکران و مخالفان نیز میفرماید: «دلیل بیاورید، اگر راست میگویید». آیا همه را برزیم دور؟!
«أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (النّمل، 64)
- [آیا گزیدههای جعلی شما إلهاند] يا كسی كه آفرينش را آغاز كرد، و سپس آنرا تجديد میكند، و كسی كه شما را از آسمان و زمين روزی میدهد، آيا إلهی با خداست؟! بگو دليلتان را بياوريد اگر راست میگوئيد.
●- «عرفان» نیز یعنی «معرفت» به معنای «شناخت» است و البته شناخت با عقلی که به نور علم میبیند حاصل میشود و با قلب، فهم و درک میشود.
●- تفاوت «عرفان نظری» با «عرفان عملی»، همان تفاوت «عقل نظری با عقلی عملی - حکمت نظری با حکمت عملی - اخلاق نظری با اخلاق عملی» میباشد. یکی هدف، راه و نقشۀ راه را توصیف و تبیین میکند و دیگری در آن راه حرکت میکند.
*- این معنای درست «فلسفه و عرفان» بود، هر چند که پیروان هر کدام، مکاتبی به وجود آوردهاند و اختلاف در آنهاست، نه در حقیقت فلسفه و عرفان.
مثال قرآنی:
خداوند متعال، در آیات بسیاری به تفکر و تعقل در آیات [نشانههای هدایت کننده] تأکید نموده است؛ آیا این فلسفه است یا عرفان؟!
فرض کنید که کسی، وجود علم را دلیل بر وجود علیم، وجود نظم را دلیل بر وجود ناظم، وجود معلول را دلیل بر وجود علّت بیاورد و با براهین عقلی به اثبات برساند؛ میگویند: «این مباحث عقلی (فلسفی) میباشند» - دیگری، با دیدن یک برگ درخت نیز خداوند خالق و رحمان را میبیند، میگویند: «عارف است»، هر چند او نیز باید برای اثبات دریافتهای خود، دلیل عقلی بیاورد.
خداوند سبحان از عقول سالم میپرسد:
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ - آيا از هيچ خلق شدهاند يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند؟!» (الطّور، 35)؛ این یک پرسش عقلی است و پاسخش نیز عقلی (فلسفی) میباشد.
در آیۀ دیگری میپرسد:
«أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ» (الأعراف، 185)
- آيا در ملكوت آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده است ننگريستهاند و اينكه شايد هنگام مرگشان نزديك شده باشد؛ پس به كدام سخن بعد از قرآن ايمان مىآورند.
بدیهی است که نظاره و دیدن ملکوت زمین و آسمانها، با شناخت آنها متفاوت است و مستلزم برخورداری از معرفت و عرفان نظری و عملی میباشد. این دیدن، هم با عقل است و هم با قلب؛ لذا اگر چه ملکوت زمین و آسمانها پیداست که خداوند متعال میفرماید: همگان میتوانند و باید ببینند، اما هر کسی نمیتواند ببیند؛ چرا که دیدگان دلهای بسیاری از مردمان، کور است و آدمی با تزکیه بینا میشود:
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» (الحجّ، 46)
- آيا در زمين گردش نكردهاند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست، ليكن دلهايى كه در سينههاست كور است.
*- بنابراین، شناخت عقلی و فهم، درک، ایمان و رؤیت قلبی، لازم و ملزوم یکدیگرند. شناخت حقایق عالم هستی، کار عقل است و دیدن و باور آنها، کار قلب است. به یکی فلسفه و به دیگری عرفان میگویند. لذا فیلسوف الهی کسی است که عارف باشد و عارف الهی، کسی است از عقل سالم و علم شناختی برخوردار باشد.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه