ایکس – شبهه: اگر فرض ما از «قضا و قدر» و سرنوشت محتوم این باشد که بدون هیچ تأثیر و تأثری از ناحیه ما، سرنوشتی به صورت محتوم (حتمی) تعیین شده و ما همان راه را میرویم، یعنی جبر بر ما حاکم است و هیچ اختیاری نداریم. که در این صورت دیگر معاد، حساب و کتاب، سؤال و جواب، پاداش و عقاب ... و بهشت دیگر معنایی ندارد. مگر کسی که مجبور بوده را حسابرسی کرده و جزا و پاداش میدهند؟!
الف – قَدَر، یعنی «اندازه». هر چیزی در هر لحاظی اندازهی معلومی دارد. مثلاً میگوییم: «اندازه (قدر) این میز به لحاظی طولی 2 متر و به لحاظ ارتقاع 1.7 متر است – به لحاظ جنسی چوب است، یعنی آهن یا پلاستیک نیست، به لحاظ قیمت مالی 200 هزار تومان است، به لحاظ جایگاه قدرش فراوان است، چون استادی پشت این میز نشسته و تعلیم می دهد و یا ارزش منفی دارد چون روی آن نقشه ظلم و جنایت پهن کرده و طراحی میکنند.
همه چیز همین طور است، یعنی خداوند متعال برای هر خلقی (حتی یک عنصر تک سلولی) قَدر و اندازهای معین نموده است و بر اساس آن اندازهها، آن را هدایت مینماید. خواه هدایت تکوینی (قوانین خلقتی) باشد و خواه هدایت تشریعی (قانون گذاری برای بایدها و نبایدهای انسان دارای عقل و اختیار). لذا فرمود:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» (الأعلی، 1 تا 3)
ترجمه: نام پروردگار والاى خود را به پاكى ستایش کن * همان كه آفريد و هماهنگى بخشيد * و آن كه اندازهگيرى كرد و سپس هدایت نمود.
و یا فرمود مقدرات عالم را در شب «قدر» به انسان کامل که خلیفه اوست میفرستد.
ب – قضا، یعنی «حتمی» شدن نتیجهی حاصله از مقدرات. وقتی اندازه های آب معین بود، حدّ یا قَدر انجماد یا تبخیر معین بود، نقش عامل زمان و قَدر آن نیز معین بود ... و همه این شرایط فراهم آمد و به ضرورت معین شده آب در برودت زیر صفر قرار گرفت، قضای حتمی آن آب انجماد است و نمی شود گفت: «ما ظرف آبی در یخدان یا فریزر میگذاریم، اما إن شاء الله (اگر خدا بخواهد) به جوش می آید و یک لیوان چای داغ میخوریم. خیر حتماً یخ میزند.
ج – قضا و قدر در عملکرد و سرنوشت انسان نیز چنین است. اگر انسان عقل، شعور و اختیار دارد، اینها عطای الهی است، اینها اندازههای انسان است. پس انسان در برخی از امور محکوم جبر است و در برخی از امور اختیار دارد و می تواند سرنوشت خود را دنیا یا آخرت رقم زند.
به عنوان مثال کسی نمیتواند چون عقل، شعور، علم یا اختیار دارد، قَدر یا اندازههای خورشید را بر هم زند. خورشید هست، ویژگیها و آثارش نیز هست. اما انسان می تواند چگونگی بهره وری مثبت یا منفی از آن را بر اساس همان اندازههای تعیین شده، اختیار کند. اگر زیر آفتاب سوزان نشست، چون به ایجاب اندازههای «قَدر» حرارت و نیز بدن انسان، رطوبت پوستش تبخیر شده و میسوزد و اگر خواست میتواند با علم و احتساب اندازهها، انرژی خورشیدی تولید نماید. حال شرایط هر کدام را فراهم نمود، نتیجه حتمی «قضا» میشود.
مرگ قضای الهی است. یعنی بر اساس اندازهها (قَدَرها) همه انسانها مرگ را میچشند. اما انسان اختیار دارد که با نماز، نیکی به والدین، صله ارحام، صدقه، رعایت بهداست و سلامت و ... از طول عمر بیشتری برخوردار گردد (ولی مرگ حتمی است) و میتواند بر اساس همین اندازه ها، خود را از بلندی پرت کند یا با دارو و زهر خودکشی کند. اگر این شرایط را فراهم کرد، مرگ او حتمی «قضا» میشود.
پس بسیاری از امور را به اختیار خود انجام میدهیم و بر اساس اندازههایی که وجود دارد، نتیجهی آن حتمی میگردد. کسی نمی تواند بگوید که من آب مینوشم، تا با سواد شوم. علم قدری دارد و آب قدر دیگری. اگر کسی آب نوشید، قضای حتمی سیراب شدن است و اگر کسی تحصیل علم نمود، قضای حتمی با سواد شدن است.
اگر کسی دستش را روی آتش گرفت، قضای الهی او سوختن دستش است و اگر کسی مال یتیم خورد، آتش به شکم خود میریزد و جسم و روحش با هم میسوزد. اما این که مال یتیم بخورد یا نخورد، در اختیار خودش است. در اینجا قدر الهی (یعنی اندازههایی که خداوند حکیم قرارداده) این است که ماهیت ذاتی مال یتیم آتش است – آتش سوزاننده است – جسم و روح نیز سوزنده هستند. قدر الهی این است که به انسان عقل، شعور و اختیار داده است – قدر الهی این است که چه در نظام خلقت و چه با ارسال انبیا و وحی، اندازهها را بیان داشته و بر اساس آنها راه رشد را نشان داده است و فرموده دستت را روی آتش نگیر و مال یتیم نخور ... – و قضای الهی نیز این است که وقتی کسی دستش را روی آتش گرفت یا مال یتیم خورد، حتماً و یقیناً میسوزد. یا اگر راه تقوا پیشه کرد، حتماً و یقیناً به فلاح میرسد.
جدید:
یادداشت سردبیر: «من»، حقایق عالم هستی و وقایع جهان - «من»، عاشورا و ظهور
کلمات کلیدی:
گوناگون