علامه، آیة الله محمدتقی جعفری، رحمة الله علیه:
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ...؛
هم از آن سو جو جواب ای مرتضی - کین سؤال آمد از آن سو مر تو را
جواب سؤالت را از آنجا طلب کن که این سؤال از همانجا آمده است.
خداوند حکیم علی الاطلاق، برای افزایش معلومات بشری و برای پیشرفت در معرفت، انسانها را از نعمت عظمای سؤال برخوردار نموده است. اگر کسی ادعا کند که پیشرفت بشری، آن اندازه که در گرو سؤالات بجا و سؤالهای عمیق و مخلصانه بوده است تا از جوابهای معمولی، این ادعا قابل توجه است. اینقدر مسئله سؤال مهم است.
سؤال، علامت ایست است. یک سؤال میگوید: «من رهرو معرفت و کمال، در این برهه، در این موقعیت از عمرم، ایستادهام برای گرفتن نیرو؛ همان گونه که ماشینها میایستند در مقابل پمپ بنزینها»؛ ولی این ایستادنها مبدأ حرکت است، برای نیروگیری است.
شده است که یک سؤال بجا، با یک جواب بجا، سرنوشت را عوض کرده است. این شده است واقعاً. تاریخ بشر، از این مسئله شگفتانگیز، فراوان به خاطر دارد. و به هر حال، خداوندی که انسانها را مأمور به فراگیری معرفت فرموده، بزرگترین وسیله را سؤال قرار داده؛ تحقیق، تجربه، تفکر، که سؤال مانند وسیلهی شعبه، که زمین مغز آدمی را زیر و رو میکند تا بذر تازه کاشته شود، بذر معرفت کاشته شود.
اهمیت چندانی داده نشده است به سؤال؛ و ای کاش تحقیقاتی دربارهی سؤالها انجام میگرفت. "سؤال شناسی"! اینقدر مهم است که جا دارد ما پیشنهاد کنیم: «علمی برای علم سؤال شناسی به وجود بیاید»؛ شاید هم الان در دلها هست؛ ولی بروز داده نشده است که «بدان جهت که سؤال از عوامل محرک تاریخ بشری است، نباید اینقدر مورد مسامحه قرار بگیرد»!
"سؤال چیست"؟ "انواع سؤال کدام است"؟ "چگونه میتوان سؤالهای غرض ورزانه را از سؤالهای برای پیشرفت تفکیک کرد"؟
سؤالی که شده است، سؤال کننده در دور و برش چقدر روشنایی دارد که یک نقطهی تاریکی به وجود آمده است که سؤال برای برداشتن این نقطه تاریک به وجود آمده است؟
آیا این سؤالی که میشود، این سؤالی که شده است، خود سؤال کننده، ارزش آن را خواندن میداند، یا به طور طبیعی یکی تاریک به وجود آمده است و میخواهد تاریکی را برطرف کند، همین!
پس در حقیقت، علمی برای سؤال شناسی و چگونگی برانگیختن سؤال؛ این مسئلهی خیلی حساسی است که "سؤال" در مغز دانشآموزان ما، دانشجویان ما و اساتید ما، در حوزهها، در دانشگاهها بروز کند. آغاز علم سؤال است. و مخصوصاً سفارش به این معنا که "سَل تَفَهُماً وَلا تَسئل تَعَنُتاً - بپرس برای فهمیدن، نپرس برای خودنمایی". (نهجالبلاغه، حكمت 320).
سؤال کن برای فهمیدن، سؤال کن برای برطرف ساختن جهل؛ سؤال نکن برای خودنمایی، سؤال نکن برای لجاجت، سؤال نکن برای جهل.
یک مثال عرض میکنم: یکی از متفکرین مغرب زمین، در تلویزیون با او مصاحبه میکردند؛ همه اسمش را شنیدهاید، چون خیلی معروف است. یک مطلبی گفت؛ آن کسی که با او سؤال و جواب میکرد گفت: «پس بنابراین شما خدا را قبول ندارید»؟ گفت: نخیر، من قبول ندارم.
در صورتی که منظورش این نبودها؛ سؤال غرضورزانه مطرح شد. چرا اینجور سؤال میکنی؟! بگو: «آقا لازمهی فرمایش شما اگر چنین چیزی باشد، و البته ما گمان نمیکنیم»، این را به شکل مؤدبانهای مطرح کن. پس بنابراین شما آن موجود اول را قبول ندارید؟، سرش را بلند کرد و گفت نه! بعد هم خودش توضیح داده بود که "سؤال مرا عصبانی کرد – طرز سؤال"!
[آیا] حالا خوب نیست که ما در بارهی سؤالهایمان تحقیقات خوبی داشته باشیم؟ مخصوص تحریک به سؤال. تحریک به سؤال!
معنای این که سؤال کنید، بپرسید؛ این معنایش این است که مغز سرمایههای کلانی دارد، گنجینهها دارد که کلید این گنجینهها "سؤال" است. گاهی سؤال خودش باعث میشود که انسان خودش به جواب میرسد!
هم از آن سو جو جواب ای مرتضی - کین سؤال آمد از آن سو مر تو را.
... به هر حال، عظمت سؤال بسیار بالاست و به اندیشه وا میدارد انسان را، و اندیشه وامی دارد انسان را که سؤال کند.
کسی که سؤال ندارد، معرفت ندارد. اگر کسی سؤال نداند، یعنی از پُل شک عبور نکرده است، به چمنزار، به گلزار علم و معرفت راه نخواهد داشت.
نظر، استدلال، از موقعی شروع میشود که انسان برایش سؤال مطرح میشود؛ از سؤال وحشت نکنید، منتهی بگویید: از کی دارید این سؤال را میپرسید؟ این را باید دقت کرد که طرف کیست؟ وارد است؟ وارد نیست؟ آیا حاضر نیست یک "نمیدانم" بگوید در مقابل سؤالی که جوابش را نمیداند؟! حاضر هست یا نه؟!
آن که اگر علمی برای "علم سؤال" به وجود بیاوریم، این است که این را از که بپرسیم؟ گاهی شده یک جواب غلط، یک سرنوشت انسان را تیره و تار کرده است! اینقدر مهم است. هم چنین گاه یک جواب بجا، یک جواب درست، سرنوشت انسان را تا حد یک اسوهی جامعه به وجود آورده.
اینقدر اهمیت دارد؛ و ما باید بسیار اهمیت بدهیم بر این مسئله که «سل تفهما و لا تسئل تعنتا». به اعماق درونت مراجعه کن ببین این سؤال در آنجا چگونه سرکشید؟ موج از کجا بود؟ گاه میشود که دقت در این باره، خودش انسان را به جواب نزدیک میکند.
یک سؤال خوب در دست شما، نصف راه جواب را رفتهاید. اگر سؤال خوب مطرح بشود. یک سؤال خوب مطرح بشود، گیج نکند طرف را! و طرفی را پیدا کنید برای جواب، که این تکلیفش را با خودخواهی روشن کرده باشد. حاضر باشد اگر نمیداند، بگوید: «نمیدانم».
کلمات کلیدی:
در محضر استاد علم