بسمه تعالی
اتحاد وجودی انسان با معتقدات خودش
آیت الله حائری شیرازی رحمة الله علیه: اعتقادات انسان، اتصال و اتحاد وجودی با خود انسان دارد و بروز و ظهور خود انسان است؛ در حالی که اطلاعات و معلومات، اقتباسهای انسان از خارج است.
انسان با عقاید و اعتقادات خود وحدت دارد، یعنی در وجود خود با اعتقاداتش دوگانه نیست، بلکه یگانه است، اما با اطلاعاتش چنین رابطهای ندارد.
اطلاعات را در خزانهی حافظه نگهداری میکند، ولی خودش چیزی ست و اطلاعاتش چیزی دیگر؛ در حالی که اعتقادات انسان، جلوه و تجلی خود او و وجود اوست. به همین دلیل، در اعتقادات اکراه و اجبار راه ندارد، چنان که در قرآن میخوانیم « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ / البقره، 256»
دین و اکراه، هرگز جمع نمیشوند؛ زیرا دو حالت و دو چیزند. آن چه اکراهی است، دین نیست و آن چه دین است، اکراهی نیست؛ چون دین اعتقادات است و اعتقادات متحد با وجود انسان است، اما اکراه تحمیل چیزی به وجود انسان است. پس کسی که چیزی را به اکراه پذیرفته، متدین به آن نشده، گرچه مُعترف به آن شده است. متظاهر به آن هست و ملبّس به آن گردیده است. ولی تا با آن متحد نشود، متدین به آن نشده است.
حقایقی را که انبیا علیهم السلام به انسان میگویند و انسان آنها را میپذیرد، با وجود او پیوند میخورد. این پیوند، حتی مثل پیوند شاخهای به تنهی درخت و به شاخهی دیگران نیست که از خارج به آن پیوند میخورد، بلکه بالاتر از آن است.
اگر پیامبران نباشند، انسان گمراه میشود. لازمهی این مطلب آن نیست که انبیا چیزی از خارج وجود انسان به انسان پیوند میزنند و اضافه میکنند؛ بلکه انبیا چیزی را که در وجود انسان هست، استخراج میکنند و در برابرش نمایان میسازند و این است معنای فطرت و معنای این حقیقت که اصول دین و بسیاری از دیگر مسائل دین، فطری است.
وقتی کسی به حقایقی که پیامبران آوردهاند مؤمن شد، این حقایق به گونهای در میآیند که انسان آنها را در خودش مییابد و آن چه انبیا گفتهاند، در وجود خویش میبیند؛ به عبارت دیگر، انبیا از وجود انسان پرده برمی دارند، منابع وجودی او را کشف میکنند و این معدن را منفجر کرده و حقایق آن را از دل آن بیرون میکشند.
تفاوت بین اعتقادات و اطلاعات
تفاوت میان اعتقادات و اطلاعات یا میان علوم دینی و سایر علوم را میتوان در ضمن مثالی بیان کرد:
اطلاعات و علومی که انسان از کتابها و استادان دریافت میکند، همچون آبی است که در حوضی میریزد؛ آب خارج از حوض است، ولی به تدریج به آن میریزد؛ در صورتی که علوم دینی و آنچه به اعتقادات ارتباط دارد، مانند آبی است که از چاه و چشمه میجوشد و از آن برمیآید. روشن است که آب با چاه و چاه با آب اتحاد دارد و یکی است. آب حوض به حوض اضافه میشود، اما آب چاه، از چاه میآید.
به تعبیری دیگر، انبیا علیهم السلام، وجود انسا را حفاری میکنند تا کان و معدن وجود آدمی آشکار شود تا آب دانش که سرچشمهی فضیلتهاست، از آن بجوشد و انسان را با خودش آشنا کنند.
وقتی واژهی «صار» (گردید) و «صیرورت» (گردیدن و دگرگون شدن) را به کار میبرید، منظورتان چیست؟ منظور اتحاد بین مبتدا و خبر است که «صیرورت» از آن اتحاد به شما خبر میدهد. مثلاً میگویید: «زیدّ قائمٌ» (زید ایستاده است). خب، در اینجا زیدی هست و قیامی هست؛ ولی این، اتحاد کامل را نمیرساند؛ اما وقتی گفتید: «صار زیدٌ قائماً» (زید قائم شد)، در اینجا اتحاد بین مبتدا و خبر، یعنی زید و قائم، مطرح است و همینطور است در تمام افعال ناقصه؛ در صورتی که معفولهای سایر افعال چنین نیستند.
اکنون با توجه به این مثال، اتحاد بین مؤمن و ایمان و دین، از اتحاد بین مبتدا و خبر که در مورد افعال ناقصه گفته شد نیز بالاتر است. درست است که در هر دو نمونه یک نوع صیرورت و تحول است، اما در اینجا شدیدتر است.
پس، کار انبیا این است که به انسان راه تحول و صیرورت را میآموزند. سیر و سلوک هم که گاهی صحبتش میشود، یعنی همین؛ یعنی سیر انسان از حالی به حالی و از ملکهای به ملکهای بالاتر و از درجهای به درجهای و سفر از مرحلهای به مرحلهی دیگر و تمام اینها ظهورات وجودی مختلف انسان است، نه چیزی زاید بر وجودش. همگی مراتب «صیرورت» و «شدن» اوست؛ نظیر صیرورتهای مختلف انسان، در رحِمِ مادر.... .
منبع:
کتاب «نحجر گرایی، آیت الله حائری شیرازی، ص 12 تا 15»
کلمات کلیدی:
در محضر استاد