پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): به این نکات توجه فرمایید:
الف – اصطلاح "فارغ التحصیل" غلط رایج است، چون هیچ عاقلی، تا آخر عمر از تحصیل فارغ نمیشود؛ بلکه باید گفت: «اخذ مدرک»؛ و بدیهی است که افراد پس از اخذ مدارک کارشناسی، ارشدی و دکتری، هنوز چیز زیادی یاد نگرفتهاند، بلکه فقط در یک رشتهای، معلوماتی کسب کردهاند؛ و هنوز آن چه نمیدانند [حتی در رشته تحصیلی خود]، به مراتب بیش از آن چیزیست که فرا گرفتهاند.
ب – "علم"، نور است و عقل به نور علم میبیند، اما مهم است که این نور، بر کجا بتابد؟ ممکن است تخت عمل جراحی را روشن کند تا جراح اجزای بدن بیمارش را به خوبی ببیند؛ چنان که به طور حتم و یقین، جراح هر چقدر هم که علم و تخصص داشته باشد، در تاریکی نمیتواند کاری بکند. اما، ممکن است که این نور، چراغی در دست دزد باشد: به قول حافظ رحمة الله علیه:
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
ابلیس لعین، از دانشمندان جنّیان بود؛ شیاطین جنّ و انس نیز همه علم دارند. تولید سلاحهای کشتار جمعی – تولید و انتشار ویروسهای برای جنگ بیولوژیک و نسلکُشی – سیاستهای نظام سلطه در حکومت و اقتصاد و فرهنگ جوامع – و خلاصه هر خباثت، خیانت و جنایتی، مبتنی بر علم انجام میگیرد.
ج – چه بسا علم کسی افزون گردد، اما عقل او همچنان فلج باقی مانده و هیچ رشدی ننموده باشد؛ لذا اگر چه علم نور عقل است و عقل به واسطه علم میبیند، اما این نور برای آدم کور، هیچ فایدهای ندارد.
مثال: هر انسانی، هر چند بیسواد هم باشد، میداند که هنگام بروز حوادثی چون زلزله یا آتشسوزی، باید از ساختمان خارج شود و یا در جای امنی قرار گیرد؛ حال شما یک دانشمند فیزیک یا ... را در نظر بگیرید که فلج شده و نمیتواند حرکت کند [نه این که نمیداند باید حرکت کند]؛ او هنگام وقوع این حوادث، چه میتواند بکند؟! بنابراین، نور علم، برای کسی که عقلش را آنقدر به کار نینداخته و آکبند نگهداشته که فلج شده، به درد نمیخورد. اگر صد نورافکن قوی هم بگذارید، کور نمیبیند.
شناخت، کار عقل است
علم [هر علمی]، به آدمی معلومات، اطلاعات و آگاهی میدهد، اما نتیجهگیری کار عقل است. به عنوان مثال: محققان متوجه نوعی بیماری و مرگ و میر در جامعه میشوند و با تحقیقات و آزمایشات گوناگونی که به عمل میآورند، به نوعی میکروب یا ویروس میرسند که آثار خاصی دارد و نامی روی آن میگذارند، مانند: وبا، طاعون، تیفوس، ایدز، آنفولانزای مرغی یا خوکی، کرونا و ...؛ اما وقتی نتیجهگیری میکنند که این ویروس "علّت" آن بیماری و آن بیماری، "معلول" این ویروس میباشد، این کار "عقل" است؛ و تمامی نتیجهگیریها، کار عقل است.
خداوند متعال، از همین کتاب طبیعتی که برای همگان گشوده و قابل مطالعه و تجربۀ علمی میباشد، مثالهای فراوانی آورده است و سپس میفرماید: «آیا تعقل نمیکنید»، یعنی آیا از این علوم طبیعی و تجربی، نتیجه عقلی نمیگیرید؟!
«وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (المؤمنون، 80)
ترجمه: و او كسى است كه زنده مىكند و مىميراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آيا انديشه (تعقل) نمىكنيد؟!
«وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ» (یس، 68)
ترجمه: و به هركه عمر طولانى دهيم، در آفرینش واژگونش میکنیم (خلقت او را به كاستى برمى گردانيم) آيا اندیشه (تعقل) نمیکنید؟
بنابراین چه بسا بسیاری کسب علم کنند، اما از علوم خود نتایج عقلانی نگیرند!
فهم، ایمان و کفر، کار قلب است:
اما، برای ایمان و کفر، نه عقل به تنهایی کافیست و نه علم، بلکه "فهم" لازم است و فهم کردن یک حقیقت، و بالتبع ایمان یا کفر نسبت به چیزی، کار قلب است، چنان که فرمود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا – قلب دارند، اما با آن فهم نمیکنند / الأغراف، 179»، مانند کسانی که قوه عاقله دارند، اما آن را به کار نمیاندازند.
بنابراین، قلب یک عده، ممهور میشود و دیگر هیچ حقیقتی وارد آن نمیگردد که فهمش کنند!
مقاومت ادراکی
کفر یعنی پوشاندن. یعنی چنین نیست که کافر نمیداند و نمیشناسد، بلکه آن حقیقت را میپوشاند و انکارش میکند. لذا کفر نه تنها در برابر ایمان، بلکه در برابر شکر نیز آمده است، یعنی کفران نعمت.
گاهی، برخی به خاطر کفر معاندانه و لجوجانه [نسبت به هر موضوعی یا هر چیزی] دچار "مقاومت ادارکی" میشوند و دیگر هر چه بگویید، متذکر شوید، یا استدلال نمایید، درک و فهم نمیکنند.
برای این دسته از جاهلان (بیخردان) کافیست که واژهی آیه یا حدیث، در پسوند جملهای بیاید، بدون هیچ تأمل و تفکری، آن را تکذیب و حتی مسخره میکنند؛ لذا حتی شعر گفتن (هر چند شعری سبک و بیمغز) را بر خواندن آیه یا حدیث، ترجیح میدهند! خب این عناد است و ربطی به علم و مدرک تحصیلی ندارند.
خداوندمتعال میفرماید: این عده، حتی وقتی نامی از وحدانیت خدا به میان میآید، حالشان به هم میخورند و مترصند تا بحث عوض شود و سخن از محبوبهای خودشان به میان آید:
«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 45)
ترجمه: هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مىشود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مىگردد؛ امّا هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مىشود، آنان خوشحال مىشوند.
●- حال شما هنگام مواجه با این افراد و مطلبی که نسبت به آن "مقاومت ادارکی" ندارند، ابتدا به واژهی آیه یا حدیث اشاره ننمایید و مطلب را بگویید؛ مثلاً بگویید: «دانشمندی گفت: انسان به خودی خود، بسیار ضعیف و بیجنبه است، مگر آن که به مبنعی محکم متصل گردد»؛ و وقتی تحسین کردند، بگویید: البته این آیۀ قرآن کریم بود: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ... إِلَّا الْمُصَلِّينَ / المعارج، 19 تا 22»
علامه جعفری رحمة الله علیه:
ایشان میفرمود: برای شرکت در کنفرانسی تحت عنوان "ارزش انسان به چیست؟"، به یکی از کشورهای اروپایی دعوت شدم، البته نه برای سخنرانی، بلکه به عنوان میهمان (مدعو).
فلاسفه و دانشمندانی از کشورهای متفاوتی آمده بودند و هر کدام یک بحثی راجع به "ارزش انسان انسان به چیست؟» ارائه دادند. من در میان حضار دستم را بلند کردم و گفتم: من حق سخنرانی ندارم، اما اگر اجازه بدهید، یک جمله کوتاه بگویم. آنها که بنده را میشناختند، احترام گذاشتند و گفتند: «شما بفرمایید جمله خود را پشت تریبون بگویید».
ایشان ادامه داد: رفتم پیشت تریبون گفتم: «ارزش انسان، به ارزش چیزی است که آن را دوست دارد» و آمدم به جایگاه خودم. ناگهان وله وله شد، همه دست زدند، و سپس ایستادند و دست زدند و ...، من بلند شدم و گفتم: «راستی یک مطلب مهم دیگر، این جمله از من نبود، بلکه از حضرت علی علیه السلام بود».
بدیهی است که اگر ایشان از ابتدا میگفت: «اجازه دهید، من نیز یک حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، برای شما بازگو نمایم»؛ آنها به خاطر همین مقاومت ادارکی نسبت به اسلام، میگفتند: «ببخشید، وقت نداریم و این کنفرانس نیز علمی است»!
دانشجویی میگفت: در دانشگاه برای ارائه یک مقاله در علوم سیاسی، روی سکو رفتم و از روی نوشتهام خواندم، همه گوش میکردند، اما همین که یک آیه خواندم، استاد با وقاحت، حرص و عصبیت تمام گفت: «بشین آقا؛ اینجا جای مباحث علمی است، نه قرآن و حدیث»!
خب این استاد اگر عقل و شعور نیز داشت، میتوانست آیه را گوش کند و اگر قبول نداشت، با دلیلی نقد و رد کند، اما حتی حاضر به طرح و شنیدنش نشد! این دیگر بغض است و ربطی به علم ندارد.
●●●- نتیجه آن که کفر، انکار و تکذیب کسانی که چندتا کتاب در یک رشتۀ معینی خواندند و سپس مدرکی گرفتند و به اصطلاح فارغ التحصیل شدند، هیچ ربطی به علم آنها ندارند، بلکه به جهل [بیخردی – تعقل ننمودن] و به کفر، عناد و لجاج قلبی آنها مرتبط میباشد. اینان حتی اگر تحصیل نمیکردند نیز همین مواضع را داشتند، منتهی حالا جهل، استکبار و عناد خود را با یک ژست مدرکی، پوشش میدهند!
مشارکت و همافزایی – پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
وقتی آیه یا حدیثی برای برخی از فارغ التحصیلان دانشگاهی بیان میشود، با تحقیر و تمسخر میگویند: «عقب ماندهای، به جایش شعر بخوان»؛ علت تغییر آنها پس از تحصیل چیست؟!
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10836.html
کلمات کلیدی:
گوناگون