پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
«چیزها» محدود نیستند که چگونگی شناخت آنها محدود باشند؛ لذا فقط میتوان به برخی از حقایق و اصول کلّی در شناخت اشاره نمود.
یک - اگر نخواهیم در مقولۀ «شناخت» وارد مباحث فلسفی گردیم، باید به صورت خلاصه بگوییم که «شناخت» در معنای عام و کلّی، همان «آگاهی» میباشد، و در معنای علمیتر، به «دریافتها، ادراکات و نوع تطبیق ذهن با واقعیات بیرونی» گفته میشود.
دو - «شناخت» نیز مانند هر امر دیگری، ابزاری متناسب با موضوع میخواهد، مانند: حسّ [قوای بینایی، شنوایی، لمس و ...] در کاربرد خودشان. با دیدن رنگ یک دیوار، نمیتوان دانست که مساحتش چند متر مربع است - و با لمس کردن و یا مزّه کردن، نمیتوان فهمید مفید است یا مضرّ، حلال است یا حرام؟!
سه - شناختهای حسّی نیز برای اخذ نتایج کلّی، به «عقل» ارجاع داده میشودن؛ به عنوان مثال: «همین که گفته میشود: «فلان ویروس، علت فلان بیماری میباشد»، بحث از «علّت و معلول» است که یک قاعدۀ عقلی میباشد.
چهار - بر همین اساس، بسیاری از شناختهای عقلی نیز از راه دریافتهای حسّی حاصل میگردد، مثل کسی که سخن حقی را میشنود و پس از ارجاع به عقل، آن را تصدیق میکند و میپذیرد؛ یا عظمت خلقت زمین و آسمان و خودش را [تا جایی که میتواند با چشم مسلح یا غیر مسلح دید] میبیند و در آنها تفکر مینماید و میگوید: «سبحان الله، اینها بیهوده آفریده نشدهاند» (آل عمران، 191)
*- در قرآن مجید، آیات فراوانی وجود دارد که انسان را به دیدن و مطالعۀ همین طبیعت محسوس متذکر شده است، منتهی با نگاه و نتیجهگیری عقلی؛ نه دیدن یک سری تصاویر به هم چسبیدۀ مقطعی و بدون اول و آخر!
«أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ * وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ *» (الغاشیه، 17 تا 20)
- آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است * و به آسمان كه چگونه برافراشته شده است * و به كوهها كه چگونه نصب و برپا داشته شده است * و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟!
شتر به عنوان مصداق کاملی از چهارپایان مفید برای انسان، آسمان، زمین، کوهها و ...، همه طبیعت هستند و شناخت از آنها در علوم زیست، هوا-فضا، زمینشناسی و ... کامل و کاملتر میشود، اما آیات فوق، صرفاً به خود عناصر طبیعی ارجاع نداده است، بلکه به اندیشه دربارۀ «چگونگیها» متذکر شده است که کار و نتیجهگیری عقل میباشد.
پنج - پس، ابزار دیگر برای شناخت، همان «عقل» است که قواعدی فطری و نهادینه شده دارد و هر دادهای را با آن قواعد تطبیق میدهد و میسنجد.
اگر چه فرق بسیاری وجود دارد بین «عقل شناختی» با «عقل ریاضی» و «عقل معاش»، اما در هر حال عقل به نور علم میبیند و کارش «تجزیۀ و تحلیلِ دادهها» میباشد.
شش - ابزار دیگر، «قلب - دل» است، چنان که درک محبت و متقابلاً بغض، یا ایمان و متقابلاً کفر، نه کار حسّ است و نه کار عقل. ممکن است کسی برای دوست داشتن دیگری، دلایل عقلی بیاورد، اما این دوست داشتن را با قلبش درک میکند و نه با عقلش.
معیار شناخت
پس از آن که دانستیم که «شناخت» کار عقل است و حتی ادراکات حسی نیز باید به عقل ارجاع داده شوند و دانستیم که عقل به نور علم میبیند، باید توجه داشته باشیم که شناخت نیز علم است، پس مراتب گوناگون دارد، ضعف و قوت دارد. یک کودک سه ساله، پدر و مادرش را میشناسد، یک جوان 25 یا 30 هم میشناسد، اما تفاوت این مراتب بسیار زیاد است.
اما، نکتۀ مهم «معیار شناخت» است که بدانیم اکنون شناخت ما اگر چه کامل نیست، اما درست است یا خیر؟!
به عنوان مثال: دانستیم که ترکیبات الماس چیست؟ چه خواصی دارد؟ معادنش بیشتر در کدام مناطق کشف شده است؟ چگونه استخراج میشود و ...؛ اما اکنون جسم شفاف و براقی در اختیار داریم، و میخواهیم بدانیم که شیشه است، یا ترکیبات شیمیایی و صنعتی، یا الماس واقعی؟! پس «معیار و محکِ متناسب» لازم است و معیار شناخت الماس، با معیار و محک شناخت طلا متفاوت میباشد.
جسم براق و شفاف را روی شیشه میکشید، اگر برش داد، الماس است و اگر نداد الماس نیست؛ چرا که از خواص الماس، برش شیشه میباشد.
●- بنابراین، میتوان یک نتیجه کلی را بیان داشت که «شناخت درست»، با عقل به دست میآید و عقل نیز به نور علم میبیند؛ اگر چه مراتب و مراحل دارند.
همانگونه که طبیعت یک منبع علمی میباشد، «وحی» نیز سراسر علم و نور عقل است. پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «اگر حدیثی از من به شما نقل شد که با عقل و وحی مطابقت نداشت و مغایر بود، به سینۀ دیوار بزنید و نپذیرید». (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 69)
●- بنابراین، مطالعه (کسب علم از هر منبع مناسبی) و سپس تفکر و تعقل به همراه بصیرت، راه کار شناخت هر چیزی میباشد که با استمرار و زیادتی آن، شناخت کاملتر میشود. «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا - و بگو: پروردگارا! علم مرا زیاد کن» (طه، 114)
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه