ایکس شبهه: نسبی یا مطلق بودن خیر و شرّ، امری است که از دیرباز مورد مناقشه دانشمندان قرار گرفته است، تا آنجا که مباحث مطروحهی افلاطون و ارسطو در این خصوص، هنوز مورد تحلیل، بحث و مناقشه میباشد.
در گذشته این گونه مباحث فقط در حیطه عقلانیت (حکمت و فلسفه) مطرح میشد، اما امروزه حکومت و سیاست، بر حکمت و فلسفه نیز سایه انداخته است و مسئله نسبیت شرور به خاطر نسبت قائل شدن برای ارزشها به صورت عمومی مطرح میشود؛ لذا به هیچ وجه نباید از نظر دور داشت که امروزه با توجه به گسترهی ارتباطات از یک سو و ضرورت توجیه فلسفی هر فعلی از سوی دیگر، مباحث حِکَمی یا به تعبیری فلسفی، در سیاست و حکومت نیز از جایگاه و کاربرد بسیار تعیین کنندهای برخوردار شدهاند، لذا شاهدیم که نظریات غالب نظریهپردازان غربی، در راستای توجیه عملکردهای قدرتهاست؛ چنان چه در همین مسئله «خیر و شرّ»، قائل به نسبیت میشوند تا در نهایت نتیجه بگیرند، اگر تهاجمی، ظلمی، جنایتی، قتل عامی و کشتار و چپاولی صورت گرفته و میگیرد، دلیل نیست که «شرّ و بد» باشد، شر و بدی نسبی است و این سیاست و عمل، به نظر شما بد آمده است نه این که ذاتاً بد است؛ هم چنین برای تحمیل یک فرهنگ واحد، القا میکنند که اساساً «خیر و شرّی» که ریشه در فرهنگ ادیان و فرهنگهای بومی و ملی دارد، اصالتی ندارد و همه اعتباری است. شما میگویید: زنا یا ربا و شرب خمر و قمار بد است، اما ما شرّ و بد مطلق نداریم، لذا ممکن است برای کسی یا ملّتی خوب هم باشد...؛ اینها همه سوء استفادهی سیاسی و ابزاری از یک بحث حِکَمی، فلسفی و منطقی است و در نهایت نیز به تعطیل عقل و عقلانیت منجر میشود. لذا در نظریات به اصطلاح فلسفی پست مدرن مطرح میشود که نه تنها عقلانیت، مطلقیت و قطعیت نداریم، بلکه حتی «مفاهیم کلّی» نداریم.
حقهی دیگر در خلط مبحث در طرح موضوع شرور در اعتباریات است. با مثالهای مصداقی، مثل قتل در خیابان که جنایت محسوب شده و یا قتل در جنگ که ضروری است، نتیجه میگیرند که پس خیر و شر یا به تعبیر دیگری (ارزشها) اعتباری هستند و موضوع را تعمیم میدهند که اگر گروهی یا جامعهای زنا، لواط و قمار را شرّ و بد دانستهاند، این اعتبار آنهاست، ممکن است در جامعهی دیگری خوب بدانند. پس آنجا بد و اینجا خوب قلمداد میگردد، نه این که فی نفسه بد یا خوب باشند.
در هر حال خیر و شر در دو بُعد «حِکَمی یا به تعبیری فلسفی» و «اعتبار» قابل بررسی هستند:
الف – مبحث خیر و شرّ در بُعد «حِکَمی یا به تعبیری فلسفی» به مبحث «وجود» بر میگردد. «وجود» یعنی کمال و از آن جهت که «کمال» است، خیر محض است، لذا در مقابلش «نقص» قرار میگیرد که همان کاستی در وجود است و الزاماً به این نقص، «شرّ» اطلاق نمیگردد. حتی ملائک نیز در مرتبهای از وجود قرار دارند که در مقابل مرتبهی بالاتر ناقص هستند، اما شرّ نیستند.
ب – از ترفندهای این بحث آوردن مثالها و مصادیق «خیر و شر در وجود» و نتیجهگیری در «خیر و شر در اعتباریات» است. مثلاً مثال میآورند که برای انسان بودن در خشکی و نفس کشیدن در هوا خیر است و فرو رفتن در آب برای او خفگی و شرّ است، اما برای ماهی برعکس است؛ و نتیجه میگیرند که پس «خیر و شرّ» نسبی است، حتی در اعتباریات، اخلاقیات، ارزشها و ... .
در حالی که در اینجا بحث خیر و شر، با فایده و ضرر مخلوط شده است. «جوادی آملی: شرّ به لحاظ هدف است و ضرر به اعتبار راه.... پس خیر هدف است و باید آن را انتخاب کرد و هر چه برای این هدف سودمند است، نافع و هرچه برای رسیدن به این هدف مانع است، ضار نامیده میشود».
ج – در نتیجه این بحث [که در این مجال کوتاه زیاد نمیتوانیم تفصیل دهیم)، مبرهن میگردد:
ج/1- «خیر مطلق» داریم، به اعتبار وجود که کمال و خیر است. هستی محض، همان کمال محض است و کمال محض نیز خیر محض است و که اگر نبود، هیچ تجلی و خلقتی نبود، که همان الله جل جلاله میباشد. حیات، علم، زیبایی و ...، همه هستی، کمال و خیر محض هستند.
ج/2- شرّ مطلق نیز داریم به اعتبار عدم کمال؛ که همان نیستیِ کمال و خیر است. مثل «جهل» که عدم علم است، یا ضعف که عدم قوت و قدرت است، یا فقر که عدم غنا است. به اینها امور عدمی گفته میشود.
ج/3- خیر نسبی داریم، اما نه بدان معنا که خیر بالذاته نسبی است، بلکه در اعتباریات نسبت به امری «خیر» میشود و فایده میرساند و نسبت به امر دیگری (نه همان امر)، مانع از فایده شده و ضرر میرساند. مثل قتل که در اعدام جانی یا جنگ با ظالم و آدمکش، خیر و منفعت جامعه را به ارمغان میآورد، اما نسبت به شخص یا ملت مظلوم، شرّ است و قبح ذاتی دارد و ضرر و زیان به دنبال میآورد.
ج/3- شر نسبی هم داریم. برخی از بدیها عدمی نیستند، بلکه وجودی هستند که میتوانند منشاء خیر و یا منشأ بدی، ضرر و ... گردند، مثل زلزله که از یک سو لازمه تغییر و تحولات زمین است، پس خیر است، و از یک سو میتواند خانمان برانداز باشد، پس از آن لحاظ شرّ و ضرر است و این دسته از بدیها یا به تعبیری شرور، نسبی هستند.
د - پس، در اعتباریات که در قالب اخلاقیات رخ مینماید و در چارچوب قوانین یا شریعت بیان میگردد، آن چه مانع از به وجود آمدن کمالات گردد، قبح ذاتی دارد، مثل جهل و ظلم. آن چه مانع از رسیدن به هدف که همان «خیر»، یعنی قرب الهی میباشد، قبح ذاتی دارد، مثل «کفر و شرک به الله جل جلاله». آن چه در جایی مفید فایده باشد و در جایی ضرر بیاورد، نسبی است، که خیر و شرّ این امور نیز با هدف عقلانی مشخص میگردد، مثل قتل.
- تعداد بازدید : 5153
- 3 شهریور 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون