ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: وقتی کسی متنی (چه قرآن و چه هر متن دیگری) را به قصد فهم مفهوم و مقصود و اخذ نتایج متفاوت قرائت میکند، در واقع نظر به تفسیر آن متن دارد، لذا نه تنها دیگر نمیتواند به ظاهر جملات بسنده کند، بلکه باید معانی کلمات، مفاهیم و ... را نیز به درستی بداند. به عنوان مثال، در ادبیات ذیل، گلکاری، مِی، ساغر، ساقی و ...، هیچ ربطی به طرح نو، آن هم برای فلک و نیز عشق و مجاهدت ندارد:
بيا تا گل برافشانيم و می در ساغر اندازيم فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو دراندازيم
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد من و ساقی به هم سازيم و بنيادش براندازيم
حال به بحث برگردیم. آیات مورد نظر و ترجمهی آنها به شرح ذیل میباشد:
«وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ» (النّمل، 10)
ترجمه: و عصايت را بيفكن، پس چون آن را ديد كه همانند مارى تيز رو به سرعت حركت مىكند، رو به پشت برگشت و (چنان رفت كه) به پشت سر نگاه نكرد، (ندا آمد) اى موسى، مترس كه همانا فرستادگانم در نزد من نمىترسند.
«إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (همان، 11)
ترجمه: مگر كسى كه ستم كرده سپس از پى بدى نيكى آورده باشد كه من آمرزگار و رحيم هستم.
الف – چون زبان فارسی نسبت به عربی کلمات کمتری دارد، ما ناچار شدیم که واژگان متفاوت را به یک معنا ترجمه کنیم. به عنوان مثال: به "رحمان، جواد، معطی و کریم"، در یک کلمه "بخشنده" میگوییم؛ و همینطور به "خوف، خشیّت، رهبت و حتی تقوا" در یک کلمه "ترس یا بیم" میگوییم؛ در صورتی که هر کدام معنای خاص خود را دارند. به همین دلیل در ادبیات قرآنی بین "خشیت و خوف» فرق گذاشته است، چنان که شاهدیم در یک آیهی کوتاه، هر دو واژه را در کنار هم قرار داده است، پس معلوم میشود که هر کدام معنای خاص خود را دارند، در حالی که در فارسی هر دو را به "ترس" ترجمه میکنیم:
«وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ» (الرّعد، 21)
ترجمه: و كسانى كه با آنچه خدا دستور داده با آن پيوند شود مىپيوندند (پيوند انسان با خدا و رسولان و خويشان و اولى الامر و جامعه) و از پروردگارشان مىهراسند و از سختى محاسبه (در قيامت) مىترسند.
ب – خشیت و خوف:
خشیّت – خشیت آن انفعال درونی است که از اعتقاد به عظمت موجودی عظیم و تأثیر آن در هر امری نشأت میگیرد. به عنوان مثال میفرماید: «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء - به درستی که از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند / فاطر، 28» - و یا میفرماید: «ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ – این [پاداش جنت] براى كسى است كه از پروردگار خود بترسد».
خوف – اما خوف اقسامی دارد، گاهی در مقابل «حزن = اندوه» ، گاهی در مقابل «رجاء = امید» و گاهی در مقابل «امن = مصونیت از خطر» قرار میگیرد.
ج – خشیّتها و خوفهایی خوب و خشیّتها و خوفهایی بد و مذموم هستند. به عنوان مثال: خداوند میفرماید: آیا آن تجارتی که خشیّت کساد (وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا) آن را دارید، نزد شما محبوبتر از من است؟ دقت شود که در اینجا نمیفرماید "خوف از کِساد، بلکه میفرماید: خشیّت از کِساد»؛ این خشیت مذموم است، اما خشیت از خداوند متعال ممدوح است.
همین طور راجع به خوف، آیات زیادی از قول انبیا میخوانید که به امت گفتهاند: من از خدا میترسم (إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ / المائده، 28)، یا از عذاب بر شما بیم دارم (إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ / الأعراف، 59)، اینها همه "خوف" درست و خوب هستند، اما در برخی موارد نیز گفته میشود که این خوف لزومی ندارد.
د – خوفی که در آیهی مورد بحث مطرح شده، «خوف در مقابل امن» است که بسیار خوب و ممدوح است. چرا که انسان عاقل باید از به خطر افتادن "امنیت" خود در تمامی شئون و زمینههای مادی و معنوی بترسد تا بتواند با انفعال به موقع، خود را حفظ نماید.
پس این طبیعت آدمی است که وقتی با صحنهی هولناکی که امینتاش را به مخاطره میاندازد مواجه شود، بترسد و اگر راهی برای مقابله ندید، فرار کند. این نه ضعف است و نه مغایرتی با عصمت، یا حتی شجاعت دارد. انسان اگر دید کوه ریزش میکند، مار یا حیوان وحشی حمله میکند و ...، از امنیت خود میترسد و چارهاندیشی میکند. چه معصوم باشد و چه غیر معصوم.
ﻫ – اما این که فرمود: نترس و انبیا نزد من از چیزی نمیترسند، معنایش این نیست که انبیا ذاتاً دارای چنین مقام و فضیلتی هستند، پس تو ای موسی نقصی داری که میترسی! بلکه تعلیم و تربیت نبوت است. حضرت موسی علیه السلام در آن هنگامه، لحظاتی بود که مخاطب وحی قرار گرفته و به نبوت رسیده بود، لذا به تعلیم داده و این وادی را میشناساند و میفرماید: بدان نزد من (لَدَيَّ) مقام امن است، در اینجا خطری مرسلین مرا تهدید نمیکند، حتی خطرهای طبیعی. یعنی چنین نیست که وقتی نبی با من صحبت میکند، کوهی بر سرش فرود آید و یا ماری به او حمله کند و حتی اگر عذابی نازل گردد، ابتدا نبی از معرکه دور میشود - نه این که هیچ گاه، هیچ خطری انبیا را تهدید نمیکند، پس هیچ گاه نباید از امنیت خود بترسند و چاره اندیشی کنند (مثل مقابله، فرار، پنهان شدن و ... – که در همه انبیای الهی مشاهده شده است). پس این تعلیم و تربیت است، نه مذمت و سرزنشی به خاطر نقصان یا معصیت.
و – سپس مقوله "خوف" را تعلیم داده و میفرماید، در غیر انبیا نیز جایی برای خوف جز از خودم نیست، همه در محضر حق تعالی هستید که رحمان و رحیم و حفیظ است، پس به غیر از کسانی که ظلم میکنند (إِلَّا مَن ظَلَمَ) خوفی نیست، (وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ / البقره، 112) – حتی آنها که ظلم کردهاند نیز اگر توبه کنند و بازگردند، بدیهای خود را به نیکی مبدل کنند (ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ) [مثل انبیا] نباید بترسند، چرا که من [خداوند منّان] غفور و رحیم هستم (فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ).
این جمله یعنی خوف و رجای شما که به گذشته و آیندهی شما بر میگردد و در "امنیت" ایمانی و آخرتی شما نیز تأثیر میگذارد، به خطر نمیافتد، مگر به علت "ظلم"ی که به خودتان و دیگران میکنید؛ پس اگر برگردید و اصلاح کنید، آن هم جای خوف ندارد.
ز – "ظلم" نیز معانی و مراتب خود را دارد. هیچ یک از انبیا و اولیای الهی نبودهاند که معنا و مفهوم «الهی ظَلمتُ نَفسی» را به طریقی نگفته باشند. در اینجا کسی که نمیداند و یا کسی که هم نمیداند و هم اغراض و بیماریهای قلبی دارد، زود نتیجه میگیرد که: پس [العیاذ بالله] همه ظالم بودند، چون اقرار به ظلم خود کردند، پس معصوم نبودند؛ در صورتی که اولاً معنای "ظلم" در این اظهار عبودیتها و عجزها متفاوت است و در ثانی این معرفت و فهم، خود اسباب رشد و کمال است. چه کسی میتواند "شکر" خدا را در مقابل نعماتش به جای آورد؟
از خوفها (ترسهای) پیامبر عظیم الشأن، صلوات الله علیه و آله:
«إنّی لا أتَخَوَّفُ علی اُمَّتی مُؤمِنا و لا مُشرِکا، أمّا المُؤمنُ فیحجُرُهُ إیمانُهُ، و أمّا المُشرِک فیقمَعُهُ کفرُهُ، و لکن أتَخَوَّفُ علَیکم مُنافِقا عالِمَ اللِّسانِ؛ یقولُ ما تَعرِفونَ، و یعمَلُ ما تُنکرونَ» (میزان الحکمة، محمدی ری شهری، ج9)
ترجمه: من برای امت خود از مؤمن و مشرک نمی ترسم؛ زیرا مؤمن را ایمانش مانع [از لطمه زدن به جامعه اسلامی] می شود و مشرک را نیز همان کفرش سرکوب می کند، اما ترس من برای شما از منافق زبان بازی است که حرف هایی می زند که شما بدان اعتقاد دارید و کارهایی میکند که شما به آنها اعتقاد ندارید/
«شرُّ ما اَتَخَوَّفُ علیکم اِتّباعُ الهوی و طولُ الأمل، فاتّباع الهوی یَصرِفُ قلوبَکم عن الحقِّ و طولُ الأملِ یَصرِفُ هِمَمَکُم الی الدّنیا.../ بحارالانوار، ج 74، ص 117»؛
ترجمه: بدترین چیزی که بر شما بیمناکم، پیروی از هوای نفس و طول آرزوست؛ هواپرستی، دل هایتان را از حق برمی گرداند و آرزوی دراز، همت های شما را به دنیا مصروف می سازد...»
«اِنَّ اَخْوَفَ ما اَتَخَوَّفُ علی امّتی مِنْ بعدی هذِه المکاسِبُ المُحرّمةُ و الشّهوةُ الخفیّةُ و الرّبا / همان، ج 50، ص 158»
ترجمه: بیشترین بیمی که بر امت خودم پس از خویش دارم، این کسبهای حرام (در آمدهای نامشروع) و شهوت پنهانی و رباست.»
«اِنّی أخافُ عَلَیکُم إستِخفافاً باِلدّینَ وَ بیعَ الحُکم وَ قَطیعَةَ الرَّحِم وَ اَنْ تتّخِذوا القُرآنَ مَزامیرَ، تُقدِّمُون اَحَدَکم و لَیسَ بِأَفضَلِکُم / همان، ج2، ص 49»
ترجمه: بر شما از آن بیم دارم که دین، سبک شمرده شود؛ حکم و داوری (قضاوت) خرید و فروش شود؛ پیوندهای خانوادگی از هم بگسلد؛ قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید و کسانی را جلو بیندازید که برترین شما نیستند.»
کلمات کلیدی:
قرآن