ایرانپیان – یادداشت/ جوانشیر ر.: هلوکاست در اروپا به لحاظ اعتقادی به مثابه «اصول عقاید» است که هر کس یکی از بافتههای این قصه را قبول نداشته باشد یا تکذیب کند «مرتد» شده است و از تمامی حقوق حیات معنوی و اجتماعی خود محروم میگردد؛ و به لحاظ سیاسی، به مثابهی یکی از اصول قانون اساسی است که هر کس قبول نداشته باشد و یا تکذیب کند، به منزلهی یک خائن ملی، یک جاسوس و یک حامی تروریست است و نه تنها از تمامی حقوق اجتماعی محروم میشود، بلکه به انواع مجازاتها، از حبس 3 ماه تا 3 سال و گاه 5 سال یا بیشتر و نیز جریمه نقدی و ... محکوم میشود – و البته اگر به نوعی کشته نشود. طبق قانون وضع شده در فرانسه که سپس به آلمان و سایر کشورهای اروپایی تسری یافت، نه تنها همگان باید قصهی ساختگی هلوکاست را قبول کنند، بلکه حتی کسی حق ندارد تعداد قربانیان آن را کمتر از شش میلیون نفر بداند(؟!) یعنی اگر اصل را قبول کرد، ولی گفت: تعدادشان کمتر بوده، مثلاً 5 یا 3 میلیون بوده نیز مجرم شناخته میشود.
این قانونِ کشورهای مدعی دموکراسی است که حتی کسی اجازه تحقیق تاریخی و ارائهی نظر ندارد. اما چه ربطی به ما دارد؟!
این قانونِ کشورهای مدعی دموکراسی است که حتی کسی اجازه تحقیق تاریخی و ارائهی نظر ندارد. اما چه ربطی به ما دارد؟!
یک موقعی رییس جمهور وقت در این کشور گفت: من یک استاد دانشگاه هستم، هنوز دلایل متقنی بر واقعیت هلوکاست ارائه نشده است و به فرض که دلایل و مستنداتی داشته باشد، این جنایتی است که آلمانها و متحدینش در حق یهودیان کردهاند، پس چرا تاوانش را باید فلسطینیها و مسلمانان پس بدهند – اروپاییها اگر خیلی متأثر و شرمنده و مدیون هستند، یک منطقهای را در همان آلمان یا سایر کشورهای اروپایی تعیین کرده و به آنها بدهند؟!
پس از این اظهارات رییس جمهور وقت ایران، بلوایی در جهان بر پا شد که مطلع هستید. خُب تَبَر بزرگی بر بت بزرگتر خورده بود و البته در داخل نیز بیواکنش نماند و خیلیها ناراحت شدند که این رییس جمهور بداخلاق، چرا صهیونیستها را از دست ما عصبانی میکند؟! این سبب میشود که مثلاً تحریم شدیدتر گردد؟!
این حکایت گذشت، تا رییس جمهور دولت «تدبیر و امید» برگزیده شد و سفری به امریکا نمود. خبرنگار خارجی فوری پرسید: نظر شما راجع به هلوکاست چیست؟ بدیهی بود که او نمیخواست و نمیتوانست حتی برای دلداری هم که شده، این دروغ بزرگ تاریخی که سبب ریخته شدن خون میلیونها مسلمان و آوارگی دهها میلیون نفر دیگر شده است را تأیید کند و در ضمن نمیخواست دوباره جنجالی راه بیافتد، لذا به اصطلاح پاسخ سیاسی داد و بدین مضمون گفت که من تاریخ شناس نیستم. و البته نشناختن چنین تاریخ ساختگی و مؤثری در تعاملات جهانی، نقطه قوتی برای یک رییس جمهور محسوب نمیگردد.
اگر من بودم، میگفتم: مگر هر رییس جمهوری که در هر کجای دنیا روی کار میآید، حتماً باید ابتدا مواضع خود را نسبت به هلوکاست مبین کند؟! شما چه کارهاید که این سؤال را میکنید و هلوکاست چیست که باید محور و محک روابط و تعاملات سیاسی باشد و هر سیاستمدار و رییس جمهوری خود را موظف ببیند که حتماً نظرش در این باره را به شما اعلام نماید؟! بگذریم. ولی اگر من بودم، میگفتم: مگر هر رییس جمهوری که در هر کجای دنیا روی کار میآید، حتماً باید ابتدا مواضع خود را نسبت به هلوکاست مبین کند؟! شما چه کارهاید که این سؤال را میکنید و هلوکاست چیست که باید محور و محک روابط و تعاملات سیاسی باشد و هر سیاستمدار و رییس جمهوری خود را موظف ببیند که حتماً نظرش در این باره را به شما اعلام نماید؟! بگذریم.
اما نکتهی قابل تأملتر و تأسفانگیزتر آن که به ناگاه موضوعات درسی برخی از دانشگاههای داخل کشور تغییر یافت. زیبا کلام نیز به ناگهان، موضوع درسی خود را در مقطع دکترای علوم سیاسی، به قصه ساختگی «هلوکاست» تغییر داد!
حال همه دکترهای علوم سیاسی آیندهی نزدیک کشورمان، باید بروند درباره قصه دروغین هلوکاست تحقیق کنند و آن هم از منابع خارجی. و البته روشن است که اگر نتیجه تحقیقات غیر از آن باشد که آنها میخواهند و امثال زیبا کلام القا و اِعمال میکنند، در همین جمهوری اسلامی ایران، به همان مجازاتهای تعیین شده در اروپا محکوم میشوند. یعنی نمره نمیآورند، موفق به اخذ دکترا نمیگردند، طرد و محروم میشوند و سرنوشت اجتماعیشان متغیر میگردد.
آیا این دروس طبق برنامهریزی و مورد تأیید وزارت علوم است؟ آیا منطبق با دروس دانشگاههای بینالمللی علوم سیاسی در مقطع دکترا است؟ آیا اصلاً سند متقنی وجود دارد که دانشجوی دکترا آن را مأخذ مطالعات قرار دهد... و بالاخره آیا این دانشجویان بیچاره و مستضعف (علمی و دانشگاهی)، میتوانند به دستآورد مطالعات مستند تاریخی محققینی چون: روژه گارودی، مارک وبر، فردریک توبن، دیوید ایروینگ و آرمان آمادروس و ... دسترسی یافته و استناد کنند و به سرنوشت تلخ آنها دچار نشوند؟!