مگر نه اینکه ما میمیریم، خب پس چرا باید اینقدر زحمت بکشیم و ساعتها مطالعه کنیم؟ ساعتها درس بخوانیم؟ ساعتها کار کنیم؟ میلیون میلیون پول در بیاوریم و ...؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): شاید سؤال ابتدا ساده به نظر آید، اما مهمترین مقولهی فکری انسان و حتی بنیان تمامی ادیان الهی و نیز مکاتب بشری و هم چنین تمامی رفتارهای آدمی، پاسخ به همین سؤال و چراییها میباشد.
وقتی پرسیده میشود: «چرا؟»، یعنی «چه فایده؟»، پس یعنی یک بحث «ارزشی».
بیتردید، اگر حیات آدمی محدود به وجود آمدن از نطفه منی، به دنیا آمدن از رَحِمِ مادر، گذر از دوران شیرخوارگی، کودکی، جوانی ... پیری و سپس مرگ و در خاک پوسیدن باشد، نه تنها زحمت کشیدن، درس خواندن، کار کردن و جمع کردن سرمایه، خاصیت زیادی ندارد، بلکه حتی فکر کردن، کشف علمی، ارائهی این همه نظریه ... و بحث، گفتگو و چالش در اثبات و نفی آنها نیز هیچ فایدهای ندارد، چنان که کرامتهای اخلاقی نیز هیچ فایدهای ندارد، چرا که آخر همه یک چیز است و نتیجه برای همه مساوی خواهد بود و همگان خاک شده و میپوسند؛ و البته هیچ تفاوتی هم بین انسان با حیوان باقی نمیماند.
بدیهی است که دنیا و حیات دنیا و تلاش در دنیا، اگر محدود و منحصر به دنیا باشد، جز این نیست و حاصلی هم ندارد. چنان که امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام فرمودند:
« اِنَّ لِلّهِ مَلَكاً يُنادى فى كُلِّ يَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَ اجْمَعُوا لِلْفَناءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرابِ » (نهج البلاغه، حکمت 132)
ترجمه: خدا را فرشتهاى است كه هر روز فرياد برمى دارد: (ای مردم!) بزاييد براى مردن، و گردآوريد براى نابود شدن (از دست دادن)، و بنا كنيد براى خراب گشتن.
حکایت:
مدعی مادهگرایی و بیدینی، در دانشگاه با جدیت تمام جنجال مستمری راه انداخته بود تا اثبات کند خدایی در کار نیست، بالتبع معادی نیزدر کار نخواهد بود و طبعاً پیامبر، وحی، دین و ...؛ حقیقتی ندارد.
برخی با او بحث فلسفی و علمی میکردند، از برهان علت و معلول، یا حدوث و قدم ماده میگفتند، اما ناگاه یکی از مخاطبین به او گفت: مگر نمیگویی که حیات بشر، همین دنیاست و خدا و آخرتی نیز در کار نیست؛ پس چرا اینقدر بحث میکنی؟! چرا اینقدر اصرار به اثبات داری؟! چه فرقی میکند که انسان چه اندیشه و اعتقادی داشته باشد و چه اخلاق و رفتاری را پیشه سازد؟ بالاخره همه پوچ و مساوی هستند. و او پاسخی نداشت.
حدیث – این همان استدلال امام صادق علیه السلام، به آن دهری (ماتریالیست) به نام ابن ابی العوجاء میباشد که به همراه دوستانش برای مسخره کردن حج و حجاج به مکه آمده بود. تا به حضرت نزدیک شد، بدون طرح هیچ سؤالی، امام به ایشان فرمودند: «اگر حق با شما باشد، شما با اینها (مؤمنان و حاجیان) برابرید و اگر حق با اینها باشد، آن وقت ایشان رستگارند و شما هلاک. (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید)
نتیجه اندیشهی مادهگرایانه:
بیتردید برای اندیشهی مادهگرایانه (ماتریالیسم)، هر چقدر هم که فلسفه ببافند و "ایسم" بتراشند و اسمهای گوناگون روی آن بگذارند و طرقها و باید و نبایدهای متفاوت تبین کنند، هیچ نتیجهای به جز «پوچ گرایی»، متصور نخواهد بود که حاصلش امتداد "مادهگرایی" به "مادیگرایی" میباشد. یعنی فرصت طلبی (اپورتونیسم) در تمتع، به خاطر نسبی بودن "ارزشها" به تناسب میل، لذت و قدرت هر کس. آیا سنّت کفار قدیم و ایسمهای جدید، جز این میگویند؟!
پس، از اسمها و ایسمهایشان که بگذریم، در آخر همه یک چیز میگویند: «حیات بشری، محدود به همین چند سال زندگی او در قالب انسان است، پس هیچ چیزی به جز "لذت" اصالت ندارد؛ و چون از یک سو "لذت"، تعریف و مصداق واحدی ندارد و از سوی دیگر، به خودی خود حاصل نمیگردد و توان و زور میخواهد؛ این نگاه و تعریف از حیات بشر، دو نتیجه بیشتر در بر نخواهد داشت: یک «هر کسی به دنبال هر چه دلش خواست، میرود» - دو: «هر کسی هر کاری که توانست، انجام میدهد»؛ و بالتبع در اینجا جهتدهی و کنترل، فقط و فقط در اختیار «زور و قدرت» خواهد بود. استکبار، در ایسمها، این چنین توجیه فلسفی میشود.
حیات معقول:
اما خداوند متعال به انسان "عقل" داده تا درک کند که زندگی محدود به این دنیا نمیتواند باشد و نیست – قلب داده تا بفهمد که عشق واقعی او به کمال، دلیل بر وجود کامل محض است و تقرب به او، انگیزهی اصلیاش برای حرکت در جهت رفع نواقص و رسیدن به کمال میباشد – بصیرت داده تا ببیند هیچ چیزی پوچ و رها نیست و عالم به سوی هدف خود رهسپار است – و رسولان را با وحی فرستاده، تا خبر دهند که انسان پس مرگ، به چه عوالمی منتقل میگردد، چگونه زندگی میکند و در آنجا چه خبر است و چگونه باید زندگی کند (شرع = بایدها و نبایدها = قوانین و احکام)، تا رشد یافته و سالم، کامل و موفق به آن عوالم منتقل گردد.
جهانبینی توحیدی و اسلامی:
در این نگاه به "زندگی"، همه چیز روح، تعریف و معنای واقعی مییابد و انسان از پوچی و سرگردانی خلاص میشود و به سوی هدفی روشن رهسپار میگردد.
در این جهانبینی، حکم عقل – نور قلب – بینش بصیرت – پرتو علوم – تعریف زندگی – اهداف، امیال و آرزوهای مادی و معنوی و ...، همه بر یک دیگر منطبق میشوند و انطباقش با نظام هستی و حقایقش روشن میشود.
چه فایده؟
در جهانبینی توحیدی و اسلامی، انسان میشناسد، درک میکند و میفهمد که اگر همه چیز در نگاه مادهگرایانه به دنیا و حیات دنیوی بشر، پوچ و مساوی است، در نگاه حقبینانه و واقعگرایانه (رئالیستی) به عالم هستی، نه تنها هیچ چیزی و هیچ کاری پوچ، رها و بیثمر نیست، بلکه حتی ذرهی مثقالش نیز به حساب میآید، انسان به نتیجه سعی و تلاش خود میرسد، هدفدار به سوی کسب علم، مال، قدرت و ... میرود، تا بتواند در مراتبی کاملتر، وارد عوالمی شود که به حیات ابدی او و چگونگیاش منجر میگردد.
در این جهانبینی حقگرایانه و واقعبینانه، که همان جهان بینی توحیدی و اسلامی است، انسان ابتدا به وحدت قوای وجودی خود میرسد و از این تفاوتها، تضادها و تزاحمهایی که مانع رشد هستند، خلاصی مییابد و سپس به وحدت "علم، عالم و معلوم" و نیز وحدت "عشق، عاشق و معشوق" میرسد.
عزت:
عزت، یعنی نفوذ ناپذیری. انسان سراسر نقص و نیاز است و همین نواقصش، راههای نفوذ و سلطه بر او را باز میکند و او را آزار داده و عاقبت به هلاکت میکشاند.
پس تمامی گرایشات و تلاشهای انسان، برای رفع نواقص و رسیدن به کمالی میباشد که او را عزت بخشد، یعنی "نفوذ ناپذیرش" مینماید.
علم، قدرت، غنا (ثروت)، سلامت، سلطه و ...، که رسیدن به آنها سبب و انگیزهی تلاش بشر در عرصههای گوناگون (علمی، اقتصادی، اجتماعی و ...) میباشد، همه «عزت» است؛ و خدا میفرماید: اینها همه اسماء الله است که در صورت علم و ایمان به خدا و معاد (حیات اخروی) و عمل در اطاعت، در تو تجلی خواهد یافتد. لذا میفرماید: «تمام عزّت، از آن خداست»، یعنی شما همه فقیر، نیازمند، ناقص، قابل نفوذ، شکست و فنا هستید، مگر آن که عزّت آن عزیز در شما تجلی یابد.
« مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ » (فاطر، 10)
ترجمه: هر كس عزت (شرف، قدرت، غلبه، سلطه و نفوذ ناپذیری میخواهد) مى خواهد، (بداند که) عزت يكسره از آن خداست. سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى رود و عمل صالح، آن را بالا مى برد. و كسانى كه زشتىها را طرح ريزى مى كنند عذابى سخت خواهند داشت، و نيرنگ آنها حتما تباه مى شود.
پس، تمامی تلاش های مادی و معنوی بشر، در کسب علم، مال، قدرت و ...، در علم و باور به حیات ابدی و رسیدن به کمال مطلوب، معنادار و هدفدار می باشند و در غیر این صورت، همه پوچ، ابتر (بینتیجه) و باطل خواهند بود.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
*- مگر نه اینکه ما می میریم، خب پس چرا باید اینقدر برای کسب علم، مال و ... زحمت بکشیم؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7586.html
- تعداد بازدید : 4449
- 22 اردیبهشت 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی