بسم الله الرحمن الرحیم - اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم
با سلام و درود، سالروز میلاد امام چهارم، حضرت علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام، را تبریک و تحنیت عرض مینمایم.
قبله و مسجو ملائک، آدم علیه السلام بود، چرا که انسان کامل "ولیّ الله"، "حجت الله" و "امام"، روح قبله است و تمام اسلام، همان پذیرش "ولایت" و با سلم و سلامت، تسلیم، اطاعت و پیروی از "ولایت الهی و امام" میباشد. روح اسلام و روح عبادت، همان "ولایت" است، چنان که اگر ولایت حقه را از اسلام تفکیک کنند، از عبادات نیز چیزی جز عادات و رسوم باقی نمیماند و نتیجهای هم جز تحجر و تعصبی که به "امام کُشی و مسلمان کُشی" منجر میشود، دربر نخواهد داشت.
این رو، امام زمان، حضرت مهدی علیه السلام، در زیارت ناحیهی مقدسه، بیان میدارند:
«لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِک َ الإسْلامَ» - به درستی که با قتل تو، اسلام را به قتل رساندند؛
«وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّیامَ» - و نماز و روزه را به تعطیلی (بیهدفی و بیثمری) کشاندند؛
«وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الإحْکامَ» - سنن و احکام الهی را نقض کردند.
«وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْیمانِ» - و پایههاىِ ایمان را منهدم نمودند.
پس، با کشته شدن هر امامی، اسلام کشته میشود و پایههای بنای ایمان فرو میریزد؛ و امام بعدی، مسئولیت احیای و دمیدن روح حیات، به جسد بیجان اسلام را بر عهده میگیرد و باذن الله و دم مسیحایی خود، این مرده را مجدداً زنده میکند.
امام سجاد علیه السلام، پس از خشکاندن لبهای گویای اسلام و کشاندن همه اسلام به قتلگاه، و بریدن سر اسلام و به اسارت بردن مسلمانان، به امامت رسیدند و مأمور به زنده کردن این پیکر بیجان شدند.
بازگشت به عقب:
« وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ » (آلعمران، 144)
ترجمه: و محمد (صلّى الله عليه وآله) نیست مگر فرستادهاى كه پيش از او فرستادگانى (آمدند و) رفتند، پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به پشت سر خود (گذشته) برمىگرديد (دست از عقايدتان برمىداريد)؟! و هر كس به پشت سر خود بازگردد هيچ زيانى به خدا نمىرساند، و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
این همان فاجعهای بود که پس از رحلت رخ داد، یعنی ارتجاع و بازگشت به گذشته - کربلا، مانند یک کودتا یا صاعقه نبود، و مانند یک حادثهای ایجاد نشد، بلکه نیم قرن انحراف، از زاویهای که ابتدا به نظر مسلمانان زیاد مهم نمیآمد، آغاز شد و هر چه گذشت، این زاویه و دوری به سمت بازگشت به گذشته بیشتر شد.
بدعت، ارتجاع و بازگشت به باورها و تعصبات عصر جاهلی، قبیلهگرایی، اطاعت از بزرگان اقوام و احزاب به جای اطاعت از خدا و اولیای الهی، تشخص به شیخوخیت، تفاخر به ثروت، تکبر به قدرت، تمایز به فسق و فجور، و تمتع و لذت از چرب و شیرین دنیا، به هر قیمتی! و بالتبع سلطهی برخورداران از قدرت و ثروت و اصحاب «زر و زور و تزویر»؛ بر ابدان مردمان، با ابزار ارعاب، خشونت، قتل و جنایت، به جای سلطه بر قلبها، با معرفت و محبت - منتهی این بار به نام "اسلام"!
دم و نفس اول به پیکر بیجان اسلام:
دیگر نمیشد مردم را از باور به خدا و آیین اسلام جدا کرد، اما میشد که پوستین اسلام را وارونه پوشید و با نفوذ، اسلام را از دورن تهی کرد؛ و همین کار را کردند. لذا مردم، قرآن، کعبه (قبله)، نماز، روزه، حج و پوستهی عبادات را میشناختند، اما همچون شناسایی جسد بیجان و تکه تکهی شده مقتول، در پزشک قانونی.
پس امام سجاد علیه السلام، باید از همان جایی که مردم نسبت به آن شناختی داشتند آغاز مینمود، بر سر این جسد میآمد و دم مسیحیایی بر آن میدمید تا احیا گردد.
جریان انحراف، همه چیز را تحریف کرده بود، نبوت و قرآن و سنت هم تحریف شده بود، اما کعبه را نمیتوانستند تحریف کنند، چرا که بنایی بود، با جسم خارجی در مکانی معین. از این رو، وجه اشتراک همگان در اسلامگرایی، همان کعبه، به عنوان قبله بود و اوج عبادت، نماز به سوی کعبه، و تشرف به حج بود.
از این رو ایشان از همین نقطه آغاز نمودند، آن هم در بارگاه یزید که گمان میکرد دیگر تمام اسلام را یکجا به قتلگاه برده و سر بریده است.
امام سجاد، در معرفی خود، ابتدا باید متذکر میشدند که من پسر رسول خدا هستم، همان رسولی که شما به دین او گرویدهاید. اما به مردم گفته بودند که "او" هر که بود، مُرد و تمام شد و اینک ما هستیم که به عنوان خلیفة المسلمین در جایگاه او نشستهایم. از این رو امام زین العابدین علیه اسلام، معرفی خود به عنوان فرزند رسول خدا صلوات الله علیه و آله را با همان مکه و منای آشنا برای همگان آغاز نمود و فرمود:
«أ َیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا »
ترجمه: این مردم، من پسر مکه و منا هستم، من پسر زمزم و صفا هستم.
ایشان با این جمله، اولین دم مسیحایی و احیا کننده را به جسم بیجان اسلام، دمیدند و روح را به پیکر دیوار، صحرا و چاه و کوه برگرداندند، تا مردم بفهمند که عظمت و شرف مکه و منا و زمزم و صفا، به انسان کامل، "ولیّالله" است.
بدیهی است که مردم مسلمان، اگر این حقیقت را نفهمند، ابتدا امام را رها میکنند تا مناسک حج را به جای آورند و پس از کشتن امام نیز به حج میروند تا ثواب ببرند و همه روز دیواری بیروح را قبلهی عبادات خود قرار میدهند!
دم و نفس دوم:
اما این رسول الله صلوات الله علیه و آله، دیگر رحلت کرده بود و در میان مردم نبود، حال باید چه شود، اتصال قطع شده و اسلام بمیرد؟! یا نه، بلکه هر چند "ولیّ الله" رحلت کند و یا کشته شود، اما "ولایت" هم چنان هست و در اماما تسری مییابد.
حالا باید ایشان خود را فرزند امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام معرفی کند، اما نه یک معرفی شناسنامهای؛ و آن هم به مردمی که بر اثر شدت و گستردگی تبلیغات سوء، در عین حالی که تعاریفی را شنیده بودند و میشناختند، صاحب آن را نمیشناختند. مردمی که از زمان معاویه لعنة الله علیه، با بغض "علی" بزرگ شده بودند و سبّ ایشان در هر حال و به ویژه در قنوت نماز، ذکر و عبادت میشمردند.
از این رو، اگر فقط میفرمود که من پسر علی بن ابیطالب هستم، نه تنها اثری نداشت، بلکه بر بغض آنها به بازماندگان میافزود و هیچ اثری هم در احیای اسلامی که امامش را برای ثواب میکشند نداشت. لذا ابتدا فقط به اسم [علی مرتضی] بسنده نموده و سپس به نشانههایی که مردم میشناختند و برایش ارزش قایل بودند اشاره میکنند که بدانند اوست صاحب این نشانهها، اوست پرچم و عَلَم هدایت.
حال ببینیم نسبت خود با ایشان را چگونه بیان میدارند که نفس دوم، به جسد بیجان اسلام دمیده شود:
« أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »
من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند. [یعنی گام نخست برای توحید، بتشکنی و مقابله با استکبار است که او انجام داد].
« أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ »
من پسر آن کسی هستم که کنار پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه میرزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید. [نشانیهایی که مردم میشناختند و به آن مباهات میکردند، اما صاحبش را نمیشناختند]
« وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ »
[من پسر کسی هستم که] و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید.
حالا مردم با شگفتی تمام، از یک سو متوجه شدهاند و از سوی دیگر شگفتزده، لذا انتظار معرفی بیشتری دارند و امام سجاد علیه السلام، در چنین شرایطی در بارگاه یزید و به شامیان (و البته به همگان در طول تاریخ)، درس امام شناسی میدهند، تا اسلام زنده شود، پس معرفی امیرالمؤمنینی که سبّش میکردند را با این جملات ادامه میدهند:
« أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ »
من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگان، بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران (قیام کنندگان) از اهل بیت پیامبر (آل یاسین) هستم؛
«أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ »
من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد،
أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ
من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد،
وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ»
[من فرزند] بهترین قریش، اولین کس از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، شخص اول سبقت گیرندگان در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکان، کسی که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.
«سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ»
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود و همانند شیری شجاع که وقتی نیزهها در جنگ به هم در میآمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده میساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که (او) مکی، مدنی، وخیفی، و عقبی، و بدری، و اُحدی، و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر،
این جد من، علی است:
پس از بیان این فضایل و معرفی اینگونهی مقام شامخ ولایت، و پس از درس امامشناسی، آن هم در چنان شرایطی، تازه به اسمها اشاره نمود و فرمود:
وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ
و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه فرمود: من فرزند فاطمه زهرا هستم، من فرزند بانوی بانوان جهانم.
اینجا بود که پیکر کشته شدهی اسلام به دست مدعیان مسلمانی، دوباره با دم مسیحایی، در فکر و دل مردهی به ظاهر مسلمانان جان گرفت، بیدار شد، تکان خورد، به حرکت درآمد، چنان که وحشت سقوط را بر پیکر و تاج و تخت قاتل اسلام، یزید لعنة الله علیه مستولی کرد. او دید، اگر جدش را چنین معرفی کرد، حالا در مورد عمویش امام حسن و پدرش امام حسین علیه السلام چه خواهد گفت، به ویژه در خصوص مادرش که از همین ابتدا، او را « سَیِّدَةِ النِّسَاءِ » معرفی کرده و میگوید: « من پسر والا مقامترینِ زنان هستم»! لذا تاب نیاورد، سخن را قطع کرد و گفت: مؤذن اذان بگو تا سخن قطع شود.
روح عبادت:
پیکر بیجان عبادت نیز باقی بود، اما آن چه با کشتن اسلام از مردم گرفته شده بود، روح عبادت بود؛ پس ولیالله، به عبادت روح دمید؛ با عباداتش، به شیوهی بندگی خدا روح دمید که فقط خم و راست شدن نباشد و با دعاهایش، به راز و نیاز و درخواست انسان از ربّ العالمین جلّ جلاله، روح دمید تا صرفاً بیان الفاظی برای درخواستی اندکی در رفاه بدن نباشد.
امام علی بن الحسین علیه السلام، با عبادات و دعاهایش جهانبینی اسلامی را مجدداً احیا کرد و "حقوق" را که هر گاه به فراموشی سپرده شد، جهل و ظلم را بر جامعه بشری حاکم نمود، مجدداً تبیین و احیا نمود؛ و اسلام، پس از کشته شدن در کربلا، این چنین زنده شد.
- تعداد بازدید : 2107
- 23 اردیبهشت 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت