پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ابتدا توجه نموده و بیندیشیم که چرا بشر خواهان "سعادت" و جویای آن است؟! پاسخ: «چون به خودی خود فاقد آن میباشد و باید آن را کسب نماید». مثل کسی که چون علم ندارد، جویای آن میگردد. بدیهی است که هیچ کس در پی به دست آوردن چیزی که دارد نمیرود و نمیدود و خود را برای به دست آوردن آن به زحمت نمیاندازد.
اگر باز بپرسند: بشر سعادت ندارد که نداشته باشد، چه امری سبب میگردد که «سعادتجو و سعادت خواه باشد؟ چرا امید و آرزو دارد به این سعادتی که ندارد برسد»؟ پاسخ این است که "چون عاشق کمال است".
این عشق به کمال، یک اصطلاح انتزاعی یا استعارهای نیست، یک جملهی شاعرانه در وصف انسان برای غزل سرایی نیست، بلکه حقیقتی است که در وجود او سرشته شده است و از وجوه تمایز بسیار اصلیاش با گیاهان و حیوانات همین میباشد.
بشر وقتی میبیند که از یک سو ظرفیت کمال دارد و میتواند در مراتب بالاتر وجودی قرار گیرد و از سویی دیگر این ظرفیت بالقوه است و بالفعل به جز نقص و فقر چیزی نیست، میکوشد تا این استعداد و ظرفیت را فعلیت ببخشد؛ و وقتی میبیند که در راه است و هنوز به مقصد (سعادت) نرسیده است، میکوشد تا به سعادت برسد و آرام بگیرد، او با عقل و فطرتش میداند که اگر به سعادت نرسد، حتماً به هلاکت و فلاکت میرسد و این عاقبت را دوست ندارد.
●- حال اگر بخواهند بشر و این حالش را فقط مادی توصیف کنند، یعنی انسان را حیوانی راست قامت، دوپا و ناطق ببینند، باید بگویند: «انسان مانند شیر، ببر و پلنگی و یا باز و عقابی است که او را دست قفس انداخته باشند و دوست دارد آزاد باشد و آزاده در کوه و دشت و صحرا بچرد و بدرّد»؛ یا در نهایت مانند انسانی که او را در زندان انداخته باشند و او دوست دارد که آزادنه در علفزار دنیا بچرخد و ... .
●- اما انسان، حیوان نیست، و عقل، قلب، شعور، فطرت، علم و روح متعالی دارد، بدنش بسیار بسیار محدود است، حتی محدودتر از حیوانات. نه میتواند مانند یک مار، یک آهو را درسته ببلعد، نه میتواند مانند فیل، وزنهها سنگین را جابجا کند، یا مثل ماهی هزاران کیلومتر در اقیانوسها را فقط برای تولید مثل بپیماید، کودکش ضعیف و پیرش ضعیف است و ... . بنابراین، دنیا برای بدن او بزرگ است و برای روح متعالیاش بسیار کوچک، درست برعکس انسان به معنای حیوان دوپا و ناطق، که اگر خانه 70 متریاش به خانهای 140 متری مبدل گردد، احساس خوشبختی و سعادت میکند و این متراژ هر چه بالاتر رود، گمان میکند که به تکامل بیشتری دست یافته و سعادتمندتر شده است! لذا پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله و بالتبع امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَجَنَّةُ الْكَافِرِ – دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است / مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج65، ص159»، چون کافر فقط جسم، ماده و دنیای مادی را میبیند و میخواهد و این دنیا برای او بسیار بزرگ است.
●- بنابراین، سعادت بشر این است که بتواند سالم از این زندان به درآید و قدم در عالم بیرون بگذارد و در فضای باز، آزادانه نفس بکشد، هر چه بخواهد برایش مهیا گردد و نگران تمامی، پایان یا اخراج نباشد. یعنی نه خوفی از آینده، نه حزن، اندوه، غم و حسرتی از گذشته داشته باشد.
البته مقصود این نیست که حتماً باید بمیرد؛ بلکه بهشت و جهنم در همین دنیا نیز احاطه دارند، و آدمی در حال پیمودن راه به سوی مقصد نهایی میباشد و حتماً راه بهشت از راه جهنم جداست؛ اما در هر حال تا آدمی در دنیاست و حیات مادی را نیز سپری میکند، با مشکلات، معضلات، تألمات، اندوهها، کاستیها و نقصها مواجه میباشد و خوشیِ نسبی و توأم با ناخوشی – لذت توأم با درد – امیدِ توأم با ترس و نگرانی را نمیشود "سعادت" انگاشت.
اگر همه چیز مساوی باشد، سعادت معنا و مصداقی ندارد
اگر چنین پنداشته شود که عالَم هستی فقط همین جهان مادی است و انسان نیز همین بدنی مادی است، در نهایت همه چیز مساوی و پوچ میشود، پس "رشد، کمال و سعادت"، هیچ معنا، مفهوم و مصداقی نخواهد داشت و باید گفت: «اصلاً سعادتی در کار نیست که انسان بپرسد چگونه به دست میآید و تلاش نماید تا به آن – ولو نسبی – دست یابد».
اگر قرار باشد که چرخهی حیات بشری، یک دور باطل از خاک به روییدنی، از روییدنی به چریدنی و خوردنی، از آن به خون، از خون به نطفه، از نطفه به جَنین و سپس بشر باشد و در نهایت نیز انسان بمیرد و در همان خاک مضمحل گردد، یا خلاصه بگوییم: «از خاک بیاید و به خاک برود»، همه چیز مساوی میشود. دیگر فرقی بین عاقل و جاهل – دانا و نادان – بصیر و کور – عادل و ظالم – متقی و فاسق ... و در یک کلمه "انسان و حیوان" نخواهد بود. در چنین حیاتی، هیچ فرقی بین گالیلهها و گالیله کُشها نخواهد بود، در نهایت همه مُردار، خاک، مساوی و باطل میشوند. پس در چنین عالَمی، سعادت یعنی چه؟!
سعادتِ یک بوفالویِ نر امریکایی به این است که در دشت بدود، بچرد، جفتی بیابد، شاخهایش قویتر باشد که رقیب را از میدان براند – هیکلش درشتتر و قویتر از سایر نرها باشد تا مادهای در میان گلهی نرها او را ترجیح دهد – شیر، پلنگ، سگهای وحشی و ... شکارش نکنند – خفاشها در شب خونش را نمکند و کِرمها و باکتریهای موجود در علوفهها، او را از پای در نیاورند، تا آن که به مرور زمان، سلولهایش پیر شده و بمیرد و سپس خوراک لاشخورها و کفتارها گردد. سعادت بشر در حیات صرفاً مادی نیز این است که نیزهی سنگیاش تبدیل به نیزه آهنی شود، و آن نیز تبدیل به تفنگ شکاری شود و بتواند قبل از آن که خودش شکار شود، آن بوفالو را شکار کرده، بخورد و بعداً بمیرد!
سعادتمندی:
بنابراین، برای ناقص، سعادتمندی این است که "وصل به کامل" گردد و برای فقیر، سعادتمندی این است که وصل به غنی گردد، سعادت نادان این است که وصل به دانا گردد، سعادت ضعیف این است که وصل به قوی گردد ... تا خیالش راحت شود و قلبش از اضطرابها آرام گیرد. او باید هم به نقص و فقر خود پیببرد تا مبتلا به تکبر پوچ نگردد و هم هستی و کمال حقیقی را بشناسد و با ایمان به او، در پناهش امنیت یابد. ایمان همان امنیت است. لذا فرمود:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (الرّعد، 28)
ترجمه: همانها که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد!
●- بنابراین، سعادت در این است که آدمی از هر لحاظ در امنیت قرار گیرد و این امنیت وقتی محقق میگردد که انسان در مأمن باشد، یعنی خالق، مالک، قادر، رازق و ربّ خود و ربّ العالمین را بشناسد و به او ایمان بیاورد تا به امنیت برسد.
●- اما، صرف شناخت عقلی و ایمان قلبی برای رسیدن به سعادت کافی نیست؛ مگر کسی با گفتن کلمه سعادت، یا ادعای سعادت طلبی، و بدون هیچ حرکتی، به سعادت میرسد؟ خیر، بلکه باید آن شناخت و ایمان، در وجودش بدرخشد و این درخشش و ظهور نیز فقط با "عمل" پدیدار میگردد.
●- بنابراین کسی به سعادت میرسد که اهل ایمان و عمل صالح باشد، در یک کلمه: «اسلام بیاورد»، یعنی تسلیم او گردد. مهم است که وجه، توجه و جهت حرکت یک قطرهی آب، به کدام سو میباشد. آیا به طرف اقیانوس بیپایان میرود، یا مرداب و باتلاق؟ کسی که نظر و جهتش به "باقی" است، خودش نیز باقی میگردد، و کسی که نظر و جهتش به فانی (دنیا) میباشد، خودش نیز فانی و هلاک میگردد. پس سعادتمند کسی است که وجهش به الله باشد و تسلیم امر او باشد:
«بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (البقره، 112)
ترجمه: آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود (و تمامی وجوه)، به خدا تسليم نماید و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد.
«الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ» (الرّعد، 29)
ترجمه: كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند.
●- بنابراین، معنا، مفهوم و مصداق حقیقی سعادت در دنیا، چیزی نمیتواند باشد، به جز «حرکت در مسیر سعادت»، چرا که دنیای گذرا و فانی که نمیتواند مقر و مأمنی سعادت بخش باشد، اما میتواند پل محکم و زیبایی، جادهای مستقیم و پر متاعی، برای رسیدن به مقصد باشد.
دنیا، کارگاه آدمسازی است، اگر چه عدهای، سالیانی دراز در آن میمانند و فقط طبیعت حیوانیشان فربهتر میشود! – دنیا مزرعهی بزرگی برای کاشت و داشت است، هم باید بکاری، هم باید مراقب باشی که کاشتههایت نسوزد، و هم باید آن چه کاشتهای را خوب آبیاری نموده و پرورش دهی، تا به وقت برداشت، دستت پر و خیالت راحت باشد «الدُّنْیا مَزْرَعَهُ الآخِرَه». دنیا، جای رشد مادی و معنوی، رفع نقص و دفع موانع مادی و معنوی، و رسیدن به کمالات انسانی است، تا جایی که در مقام بسیار والایی و در اوج سعادت، آرام بگیرد؛ بدنش در خرمی باشد و روحش در مرتبهی اعلا:
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (القمر، 54 و 55)
ترجمه: یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند * در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى (مالِک و ملِکی) قدرتمند.
●- بنابراین میتوان گفت: از آنجا که انسان متشکل از بُعد نظری و بُعد عملی است، سعادت او در در بُعد نظری در گرو خداشناسی، معادشناسی، خودشناسی، جهانشناسی، دسوت شناسی، دشمنشناسی، آفتشناسی (دین) و نیز باید و نباید شناسی روششناسی ... (شریعت)، و هم چنین فهم و ایمان به این شناخت میباشد و در بُعد عملی، تسلم امر او شدن، اطاعت و بندگی خداوند متعال را نمودن (عمل صالح برای خدا) میباشد. در چنین شرایطی است که هم دنیایش حسنه میگردد و هم آخرتش. «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ / البقره، 201».
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
سعادت بشر در گرو چه امری است؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9378.html
- تعداد بازدید : 2340
- 17 شهریور 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون