خداشناسی - دیگه خسته شدم. هر کار میکنم نمیتونم خدا رو برای خودم ثابت کنم. یک حسی به من میگه خدا وجود دارد و یک حسی به من میگه خدایی وجود ندارد. من راههای اثبات خدا رو مطالعه کردم ولی خوب نمیتونم خدا رو درک کنم. اگه ممکنه من رو از سردرگمی نجات بدین.
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: نجات همگان (ما، شما و ...) از تمامی سردرگمیها و گرفتاریها به دست اوست. از تفکر، تأمل، بصیرت، مطالعه و تحقیق نیز هرگز خسته نشوید، چرا که شاخصهی انسان همین است و تا عمر هست، این ویژگی ارزشمند نیز وجود دارد.
به قول مرحوم علامه آیتالله محمد تقی جعفری: حیات معقول، یعنی انسان عاقل سؤال دارد، پس کسی که سؤال نداشته باشد، عقل ندارد.
او ما را در "تکوین" و "تشریع" هدایت نمود، اما اختیار را سلب ننمود [که این خود کمال است] - عقل، فطرت، الهام، نبی، رسول، وحی و امام برایمان قرار داد، اما انتخاب را به خودمان واگذار کرد، تا این کمال در ما ظهور و بروز یابد و فرمود: چون راه رشد از راه گمراهی کاملاً روشن و مشخص گردید، پس دیگر ایمان را (به صورت تکوینی و در خلقت) به شما تحمیل نمیکنم، چرا که هنر شما در همین در تشخیص "معقول از موهوم" و نیز "اختیار و انتخاب" شماست.
«لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (البقره، 256)
ترجمه: هيچ اكراهى در اين دين (اعتقادات) نيست، همانا كمال (راه رشد) از ضلال (راه گمراهی) متمايز شد.
،و البته برای آن که یک عده با سادهاندیشی یا اغراض؛ سوء استفاده نکنند و نگویند که پس ما آزادیم که موحد یا کافر باشیم و هیچ فرقی بین این دو نیست، در ادامه همین آیه فرمود که کفر به طاغوت (درونی و بیرونی) و ایمان به الله است که دستاویز محکمی برای رشد و هدایت شما میباشد.
«فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»
ترجمه: پس هر كس به طغيانگران كافر شود و به خدا ايمان آورد، بر دستاويزى محكم چنگ زده است، دستاويزى كه ناگسستنى است و خدا شنوا و دانا است. (همان)
منطق و نظم فکری:
چه آن کس که خدا را شناخته و ایمان آورده و چه آن که نشناخته و تکفیر میکند و یا آن که مردد است، نظاممندی این عالم را نمیتواند منکر شود، پس باید بداند که "تفکر" و "مطالعه و تحقیق"، یا بهتر بگوییم: "کار ذهن برای شناخت" نیز نظم و اصول خود را دارد که به صورت نظری (تئوری) در موضوع و بحث «منطق» مطرح میشود. پس اگر ذهن و فکر از نظم لازم در مطالعهی یک موضوع برخوردار نباشد، و عقل و احساس و نفس به هم گره بخورد، خلط مبحث شود، دلایل با موهام مخلوط گردد و ...، تردید و تشکیک و انکار پیش میآید.
شناخت و احساس:
شناخت [چه خدا و چه غیر خدا] کار عقل است نه احساس. عقل فقط و فقط با براهین و دلایل کار دارد و در پذیرش یا عدم پذیرش، هیچ نقشی برای احساس قائل نمیباشد. اگر کسی بگوید: «یک احساسم میگوید حیات پس از مرگ وجود دارد و یک احساسم میگوید وجود ندارد»، عقل اصلاً دخالت نمیکند. اما اگر بگوید: دلایلی بر اثبات دارم و دلایلی برای نفی دارم، عقل وسط میآید و حکم میکند که کدام دلایل درست است و کدام یک مردود است و دیگر دلیل محسوب نمیگردد.
اثبات و نفی:
اگر چه این دو کلمه در کنار هم میآیند و به لحاظ معنا نیز نقطهی مقابل یک دیگر هستند، اما کار عقل روی این دو متفاوت است.
اگر کسی بگوید: «دلیلی برای اثبات ندارم»؛ نمیتواند "نفی" کند، چرا که ممکن است دلیلی باشد که او نمیداند – اما اگر بگوید: «دلیلی برای نفی ندارم»، یعنی وجودش اثبات شده است.
پس یکی از راههای اثباتِ عقلیِ توحید همین است و برخی این روش را «برهان خلف» مینامند که این نیز یکی از روشهای شناخت عقلانی است. یعنی عقل سؤال میکند که «آیا دلیلی منطقی و محکمی، برای نفی وجود خدا وجود دارد؟» پس اگر نباشد، وجود او نزد عقل اثبات شده است.
انواع روشهای عقلانی:
*- گاه انسان از بالا به پایین نگاه میکند، ابتدا "نور" را میبیند و با "نور" اشیای دیگر را میبیند، وجود و هستی را میبیند و سپس به صورتهای تجلی او نگاه میکند. در این نوع نگاه، دیگر دربارهی خود «نور»، شک و تردیدی وجود ندارد، چرا که "نور" خودش آشکار و پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود. لذا از یک سو فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ - خداوند نور آسمانها و زمين است / النّور، 35» - و از سوی دیگر به زبان رسولانش پرسید: «أَفِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ - آيا در خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين است شكى هست؟ / ابراهیم، 10» و البته این مقام معرفتی اولیای خداست.
*- گاه انسان از پایین به بالا نگاه میکند (که ما عموماً این گونه هستیم، مگر خواص اولیا)، مثلاً میگوید: اگر اینجا روشن است و همه چیز را میبینم، پس لابد "نور" هست؛ و البته ممکن است به دنبال مبدأ و منشأ نور نیز بگردد.
در این نگاه با دیدن آثار، نشانیها و تجلی "هستی و کمال"، به خود "هستی و کمال محض" پی میبرد. مثلاً اگر صنعتی را دید، میفهمد لابد "صانعی" دارد، اگر باغی منظم را دید، میگوید: لابد "باغبانی" دارد، و اگر زمین و آسمان و هر چه در آن هست را دید، میگوید: لابد و قطعاً "خالق و خدایی" دارد که حیّ و علیم و حکیم است.
مثالهای متذکرانه خدا برای این گروه (عموم):
«أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» - آيا آنان به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده؟
«وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ» - و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟
«وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ» - و به كوهها كه چگونه (بر سطح زمين) كوبيده شده و قامتشان بالا رفته؟
«وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» - و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» - پس تذكر ده (یادآوری کن)، كه تو (به عنوان رسول) تنها تذكردهندهاى (الغاشیه، 17 تا 21)
نکته - اول:
حالا برخی یا ساده هستند و یا مغرض، بدون تفکر و تأمل در نمودها میگویند: "چون به شتر اشاره کرده، پس اسلام برای عربها بوده است!" گویا حتماً باید از دایناسور یا دولفین و بوفالو نام میبرد تا دینی همگانی باشد(؟!)؛ اما اگر کسی بیغرض تأمل و تفکر کند، میبیند و میفهمد که چرا این مثالها (هر چند که مثالها و دلایل بیشتر و متنوعتری نیز در سایر آیات هست) را بیان داشت. در واقع به آیات و نشانههایی اشاره کرده که برای همه ملموس و مشهود است.
*- نفرمود: "به شتر نگاه کنید"، بلکه فرمود: "به چگونگی خلقت آن توجه کنید تا خالق شناس شوید". بالاخره انسان یا عوام بیابان نشین است و با شتر سر و کار دارد، یا دانشمند زیست و جانور شناسی است، که شتر در میان حیوانات، خلقتی بسیار پیچیدهای دارد، و منافع بسیار برای انسان دارد، از پوست و شیر و گوشت و حمل نقل در بیابانهای و رملها و ... گرفته تا حمل نقل در بیابانهای و رملها، با تحمل گرسنگی و تشنگی.
*- نفرمود: "به آسمان نگاه کنید"، بلکه فرمود: "در چگونگی رفعت و بلندی آن تفکر کنید"؛ بالاخره انسان یا عوام و بیابان نشین است و نشسته به آسمان و خورشید و ماه و ستارگان نگاه میکند، یا دانشمند علوم "هوا – فضا"، نجوم و ... میباشد. پس برای همه دلیل و برهان است.
و همین طور سایر مثالهایی که آورده، از بیابانگرد، چوپان و کشاورز ساده، تا دانشمند زمینشناسی و ... را رهنمود و دلیل است.
نکته - دوم:
پس او "نور = وجود = هستی و کمالی" است که در درون و برون انسان و عالم خلقت تجلی کرده است؛ و انسان به هر چه بنگرد، اول "نور = او" را میبیند؛ اول هستی و هستی بخشی را میبیند و بعد صور و ماهیات گوناگون را میبیند. انسان چه بخواهد و چه نخواهد، چه بفهمد یا نفهمد، چه توجه کند و یا نکند، وقتی به دستش مینگرد، اول "وجود" آن را میبیند، بعد شکل و رنگ و هیبت آن را میبیند.
پس انسان با نگاه عقل، اگر حیات دید، میفهمد خالقش «حیّ» است – اگر علم دید، به وجود علیم پی میبرد – اگر زیبایی دید، به وجود "جمیل" پی میبرد، و هم چنین است شهود عقلی، قلبی، فطری و حتی درک محسوسات که با حس مادی درک میشوند.
نکته - سوم:
اما "عقل" که ابزار شناخت است و به نور علم بیشتر میشناسد – قلب که ابزار فهم (درک) و بالتبع «حبّ و بغض» میباشد و در یک کلمه "فطرت" که سرشت آدمی است، با بیتوجهی، غفلت، به کار نگرفتن، اشتغال به نفس و نیازها و خواهشهای نفسانی (حیوانی)، معیوب و محجوب میگردند. یا مثل گنجینههای گرانبهایی که در زیر خروارها خاک مدفون شدهاند، نورافشانی نکرده و مورد استفاده و بهرهوری قرار نمیگیرند و البته ابلیس و یا سایر شیاطین انس و جنّ نیز از همین راه نفس وارد شده و میل به انحرافات را القا (وسوسه) میکنند.
در چنین حالتی نیز شکها، تردیدها و شبهاتی پیش میآید که دیگر مبنای عقلی، قلبی، فطری و علمی ندارند، بلکه ریشه در گرایشات و تمایلها و خوشایندهای نفسانی دارند. انسان باور خداوند متعال را که مستلزم بندگی و اطاعت اوست، مزاحم خواهشهای نفسانی میبیند، تقوا را مزاحم و حصاری برای گردش و چرخش و چرای این حیوان (بدن) میبیند و برای توجیه خود و دیگران، بهانههایی را تحت عنوان تردید، شک، شبهه، باور نکردن، یقین نیاوردن و ایمان مطرح میکند که معلوم نشود و نگویند که عقلش را به کار نگرفته است.
همین انسان اگر فقط لحظهای به خودش برگردد، با ایمان به "لا إله" عمل کند و خودش را از قید انواع و اقسام بندگیها برهاند خلاص کند، غلها و زنجیرهای وابستگیهای گوناگون را از دست و پای خودش باز کند، همه وجودش گواهی میدهد به «الا الله» و زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، گواهش میشود به «سبحان الله». لذا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» - هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخت.
سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ
مرتبط:
توحید (خداشناسی) ناب و کامل (4 اسفند 1392)
خداشناسی (ذکری از عظمت الهی) - معارفی که انسان باید مکرر و مستمر به خود یادآوری نماید
ما باید خدا را بشناسیم، یا او باید خودش را به ما بشناساند؟ (21 شهریور 1391)
در دانشگاه بحث در خصوص «اثبات وجود خدا» بسیار میشود، چند دلیل متقن میخواهیم؟ (15 اسفند 1390)
سادهترین راه اثبات وجود خدا چیست؟ راحتترین راهی که میتوانیم به دوستانمان که با تبلیغات سوء دچار شک شدهاند نشان دهیم کدام است؟ (4 اردیبهشت 1389)
- تعداد بازدید : 5890
- 2 فروردین 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید