ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: متأسفانه برخی سه عیب بزرگ را با هم دارند: اول آن که "نه تنها نمیدانند، بلکه جاهلند"؛ "دوم آن که اصلاً حال و حوصله تحقیق در موضوع مورد بحث خود برای کسب دانش ندارد"؛ و سومی که بدتر از همه است، آن که "در خصوص آن چه نمیدانند، نه تنها اظهار نظر میکنند، بلکه حکم قطعی هم میدهند"! و در این راستا دیگر فرقی نمیکند که موضوع بحث، دلدرد، یا جوشهای ریز و درشت خودشان یا هم صحبتشان باشد، یا شعر فارسی یا سیاست و یا حتی آیات قرآن کریم و احادیث. راجع به هر چیزی نظر میدهند، آن هم نظر قطعی. البته لازم به ذکر است که برخی عیب چهارمی هم دارند که آن «غرض و مرض قلبی"، دشمنی، فتنه و ایجاد اعوجاج است؛ که آن را در این بحث منظور نمیکنیم.
الف – زبان شعر گوناگون است. گاهی قصه میگوید، گاهی استدلال نیز میکند – گاه بیان حماسی است، گاه اخلاقی و گاه عرفانی. از این رو نقد کننده، باید اولاً تا حد لازم ادبیات را بداند و ضمن شعرشناسی، شاعر شناس و اثر شناس نیز باشد.
ب – شعر، با استعارهها، زیباتر، گویاتر و جامعتر میشود. و این استعارهها، در هر بیانی و نزد هر شاعری و در هر غزلی میتواند ضمن آن که مشترک لفظی است، معانی متفاوتی داشته باشد. کیست که وقتی سخن از شعر پارسی به میان میآید، "شمع و گل و پروانه" را نشنیده باشد، اما آیا منظور مصداق فیزیکی آنهاست و در هر شعری نیز یک معنا و مفهوم و مقصود مشابهی دارد؟
خب، برخی نه تنها شعر شناس نیستند، بلکه ذوق استعاره و فهم آن را هم ندارند، لذا فقط ظاهر الفاظ را میبینند. پس اگر شاعر گفت: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»، او فرض میکند که لابد مردی زنی را دیده که خال روی لبی داشته و عاشق او شده است!
ج – "زن" و مقامات و جایگاههایش (دخت، مام، همسر، معشوق، ساقی، سوگلی، ناز، و ...) در شعر فارسی نیز همین گونه است. به عنوان مثال در ادبیات و شعر عرفانی، هیچ گاه وقتی سخن از "زن" به میان میآید، منظور شکل فیزیکی یا انسان مؤنث نیست.
د - از این رو، چه در شعر فارسی و چه در زبانهای دیگر، زن مظهر اعلای زیبایی، عفاف، حیا، لطف، مهربانی، عطوفت، عشق، ایثار و ... میباشد و نقطهی مقابلش نیز با همان "زن" توصیف میشود. از این رو گاهی که سخن از "خیانت، جفا، آلوده دامنی، هرزگی و ..." به میان میآید نیز، "زن" مطرح میشود.
پس چنین نیست که اگر گفت: «مرد»، منظور حتماً انسان مذکر باشد و اگر گفت: «زن» منظور حتماً انسان مؤنث باشد و چنین نیست که بتوان یک صفت را تعمیم به همه مردان یا زنان داد.
جميلهايست عروس جهان ولی هش دار که اين مخدره در عقد کس نمیآيد (حافظ)
ﻫ - فردوسی نیز چون اغلب شعرا و داستاننویسان، ابیاتی در تعریف مثبت از «زن» دارد و ابیاتی در تعریف منفی از «زن» دارد. در جایی مظهر پارسایی را "زن" نشان میدهد و در جایی مظهر "ناپاکی" را نیز "زن" نشان میدهد، آن هم در قالب "حکایت":
خاقان در ارسال نامه برای گردیه خواهر بهرام بعنوان خواستگاری و طلب ازدواج خطاب به وی مینویسد:
سـوی گـردیه نامـة بود جدا کـه ای پـاک دامـن زن پارسـا
هَمَت راستـی و هَمَت مردمی سرشتت فزونی و دور از کمی
در ادامه نامه مینویسد:
ز پیوند از پنـد و نیکـو سخـن چــه از نـو، چـه از روزگار کهـن
ز پــاکی و از پــارســـایی زن که هم غمگسار است و هم رأی زن (رایزن، مشاور)
به پرسش و پاسخ طوس و گیو و دیگر سواران و دلیران در نخجیرگاه به مادر سیاوش برمی خورند دقت کنید:
بدو گفت خسرو نژاد تو چیست که چهرت بمانند چهر پـریست
بگفتــا کـه از مــام، خاتونیــم بســوی پــدر زآفــریــدونیـم
در داستان مهراب و زال و رودابه، وقتی زال با سهراب ملاقات میکند، گویا سراغ دخترش را میگیرد و یکی از نامداران چنین میگوید:
پس پــردة او یکــی دختــر است کـه رویش ز خورشید نیکوتر است
ز سر تا بـه پایش به کــردار عــاج به رخ چون بهشت و به بالا چو عاج
برآن سنت سیمین دو مشکین کمند ســرش گشتــه چون حلقه پای بند
دهـانش چــو گلنــار و لب ناروان زسیمیــن بــرش دستــه دو ناروان
دو چشمش بســان دو نرگس بباغ مــژه تیــرگــی بــرده از پــر زاغ
بهشتــی است سـرتاسر آراستــه پر آرایــش و رامــش و خواستــه
و – فردوسی همهی شعر و ادب پارسی نیست که اگر دو بیت در آن یافتند، تعمیم داده و حکم دهند که نگاه شعرای پارسی به "زن" چنین یا چنان بوده است. این دیگر همان ابتلا به قسم چهارم، یعنی "غرض و مرض" است.
کلمات کلیدی:
گوناگون