ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چند سؤال در یک متن بیان نمودید که البته پاسخ هیچ یک از اسرار نمیباشد.
شبههی به حق – شبهه شبیه شدن حق با باطل است. به قول امیرالمؤمنین علیهالسلام: هیچ چیزی از باطل به حق نزدیکتر (شبیهتر) نمیباشد. پس موضع شبهه (نه کسی که دچار شبهه شده یا ارسال کرده است)، همیشه نقطهای مقابل و نزدیک حق است، پس مواجه با شبههای که به حق باشد، معنا ندارد، چرا که اگر حق باشد، دیگر شبهه نیست. از این رو، وقتی شبهه علیه اسلام باشد، چون اسلام حق است، پس شبهه به آن نمیتواند بر حق باشد، بلکه یک تشکیک، گرهی ذهنی، علامت غلط، خطای معادله و ... در کار است که باید با پاسخ صحیح برطرف شود.
سؤال – سؤال با شبهه فرق دارد. برخی نام هر سؤالی را "شبهه" میگذارند که البته صحیح نمیباشد. سؤال طبیعیترین کار ذهن برای دانستن است. فرد یا شخص نمیداند، سؤال میکند تا بداند، ذهن انسان تا زنده و فعال است، سؤال دارد. یادی از مرحوم علامه، آیتالله جعفری رحمةالله علیه کنیم؛ در بحث حیات معقول میفرمود (نقل به مضمون): "حیات معقول، یعنی انسان عاقل سؤال دارد، پس کسی که سؤال نداشته باشد، عقل ندارد».
البته شبهه را نیز در غالب سؤال مطرح میکنند، اما تفاوتش بسیار است. حتی یک سؤال را میتوان در قالب "شبهه" مطرح نمود، چرا که مقصد و مقصود متفاوت است.
شبهات غالباً مستند بر "میگویند" است؛ ساختمانش بر اساس "اگر – و – پس" بنا نهاده شده است، اما سؤال چنین نیست. به عنوان مثال: سؤال کننده میپرسد: "علت توسعه تکنولوژی غرب و عقب افتادگی جهان اسلام چیست؟" اما همین سؤال در ساختمان شبهه چنین بیان میشود: "اگر اسلام دین خداست و بر حق است و برای رشد و کمال آمده است، پس چرا غربیها پیشرفته و مسلمانان عقب افتاده شدهاند؟"
سؤال لاینحل – بدیهی است که نه به ما وحی میشود و نه عالِمِ دَهر هستیم، پس هیچ تردیدی نیست که در بسیاری از موارد، با سؤالی مواجه میشویم که پاسخش را نمیدانیم و بالتبع برای خودمان نیز سؤال میشود.
تا کنون بیش از شش هزار سؤال و شبهه در صفحه اصلی این پایگاه درج گردیده و نزدیک به ده برابر این مقدار، پاسخهایی به صورت مستقیم به ایمیل کاربران گرامی ارسالی شده است؛ حال مگر میشود مدعی شد که پاسخ همه را از قبل میدانستیم؟!
بدیهی است در این موارد (که البته کم هم نیست)، مطالعه میکنیم. گاه مطالعه برای پاسخ یک سؤال، حتی چند ساعت طول میکشد، و گاه مطالعه کتابها کفایت نمیکند و باید به عالِمی رجوع کرده و سؤال کنیم. پیرو پاسخ، بحث کنیم تا مطلب برای خودمان مفهوم و مُدرِک شود.
در نتیجه، سؤالی که پاسخش را ندانیم و نیاز به مطالعه داشته باشیم، بسیار است، اما هیچ سؤالی لاینحل نیست، بالاخره پاسخی دارد، پس با مطالعه و تحقیق حل میشود.
حق با سائل – در داخل سؤال هیچ حقی نیست، چرا که سؤال است، اما گاه سؤال خودش پاسخ است، گاه نقد است ... و گاه اصل سخن درست است، اما پایهای که مبنی بر آن سؤال یا شبهه شده درست نیست و گاه همه درست است، که آن وقت دیگر "سؤال" نیست.
از این رو در بسیاری از موارد (که کاربران محترم شاهدند)، قید کردهایم که "حق با شماست"، یا آن که قید کردهایم، چنین است که شما فرمودید، اما نتیجهگیری درست نیست... و یا قید کردهایم که شما درست فرمودید، اما فقط از یک زاویه به موضوع نگاه کردهاید، در حالی که زوایای دیگری نیز مطرح است. [به ویژه در سؤالات سیاسی، این موارد بسیار است].
مولوی – غزل 1856
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر، خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان، شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون، نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان، به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون.
کلمات کلیدی:
گوناگون