روش درست شناخت اسلام کدام است؟ آیا روش شناخت اسلام آنطور که مسلمین میگویند صحیح است (بحث عقلی و اثبات وجود خدا و سپس دیگر اصول)، یا خیر روش شناختی که دشمنان اسلام دارند و سعی دارند تا اسلام را با مصداق قرار دادن مسلمانان بشناسانند؟ (الکترونیک)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): پیش از آن که به «روش شناخت اسلام» بپردازیم، باید به ابزار و روش شناخت "انسان" توجه نماییم، چرا که این "انسان" است که خداشناسی، خودشناسی، انسانشناسی، جهانشناسی ... و حتی روش شناسی مینماید.
در معرفی "ابزار شناخت آدمی"، فرقی ندارد که موضوع شناختش اسلام است یا غیر اسلام، یک اتم از ماده است، یا تمام عالم ماده، این عالم است و یا تمامی عوالم هستی.
به طور کلی ابزار شناخت آدمی دوتاست که عبارتند از "عقل و حس"، که البته هر کدام شعبی دارند. همگان پنج حس [لامسه، بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی] را میشناسند، اما بسیاری گمان دارند که "عقل" یک چیز است، در حالی که "عقل" ابتدا به "عقل نظری" و "عقل عملی" تقسیم میشود که به لحاظ کاربرد، هیچ شباهتی با هم ندارند. البته در زیر مجموعه، عقل ریاضی، عقل معاش و ... نیز وجود دارد.
در هر حال آن چه که مورد شناخت انسان واقع میشود، یا کاملاً مادی است و از خواص ماده (رنگ، اندازه، وزن ...) برخوردار است و یا غیر مادی. مانند قضایای کلی عقلی (اصل علیّت و ...)، یا قضایای ریاضی و ... .
نتیجهگیریها کار عقل است:
در شناخت عالم ماده و محسوسات نیز نتیجهگیریها کار "عقل" است، چرا که نه قضیه و حکم آن مادی است و نه شناختش مادی میباشد. به عنوان مثال: از طرفی، خون قابل دیدن، لمس کردن ... و شناخت مادی میباشد. ترکیباتش نیز در آزمایشگاهها مشهود حسی میگردد – از طرفی دیگر خواص مادی چیزهای دیگری چون اسیدها، چربیها، ویروسها و ... در جرگهی محسوسات قابل شناخت میباشند – اما وقتی در حاصل تحقیقات تجربی، یک نتیجهگیری به عمل میآید که «فلان چیز علت فشار خون میباشد»، یا فلان ویروس، گلبولهای سفید را از کار میاندازد و ...؛ کار عقل است، چرا که هیچ مادهای به نام "علت یا معلول" وجود ندارد و ماده نیز نمیتواند حکم عقلی دهد و یا آن را با صدور یک حکم کلی برای همگان تعمیم بخشد.
پس در مباحث عقلی، عقل ابزار شناخت است و عقلانیت روش شناخت.
شناخت اسلام:
شناخت اسلام نیز مانند هر شناخت دیگری، بر اساس یک اصول ثابت شناختی حاصل میگردد. هیچ فرقی در مقولهی شناخت توسط انسان، بین اسلام، مسیحیت، یهودیت، بودیسم، هگلیسم، اگزیستانسیالیسم، ماتریالیسم و سایر "ایسم"ها وجود ندارد.
بالاخره اسلام نوعی "جهانبینی" است که حاصل شناخت انسان از خود و عالم هستی میباشد، ماتریالیسم (مادهگرایی) نیز نوعی "جهانبینی" میباشد و هر دو باید با "عقل" شناخته، اثبات یا نفی گردند.
عقل یک ظرف خالی نیست:
استعداد آدمی برای حصول علوم اکتسابی، مانند یک ظرف خالی و یا یک حافظه (هارد) خالی میباشد. البته تفاوتش با ظروف (حافظههای دیگر) این است که نه تنها محتوا آن را پر نمیکند، بلکه سبب بزرگتر شدن آن میگردد. چنان که توان یک کودک به حد فراگیری جبر و مثلثات نمیباشد و هنوز باید اعداد و چهار عمل اصلی را فراگیرد، اما هر چه بیشتر فراگیرد، توانش نیز مضاعف میگردد، فلسفه، کلام، ریاضی محض و هندسهی فضایی را نیز به خوبی فرا میگیرد. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«كُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ» (نهجالبلاغه، حكمت 205)
ترجمه: [فضای] هر ظرفی به واسطهی آن چه در آن میریزند تنگ میشود، به جز ظرف علم، که به واسطهی علمی که در آن میریزند، وسیعتر میگردد.
*- اما، عقل چنین نیست، چرا که کار "عقل" شناخت معقولات است و اگر قرار باشد که از همان ابتدا ظرفی خالی باشد، هیچ گاه نمیتواند چیزی را بشناسد. بنابراین هر عقلی، از اطلاعات کلیهی اولی و چارچوب تطبیق و تصدیق برخوردار میباشد و سپس موضوعات گوناگون را به آن قالب و چارچوب ارجاع میدهد و اگر منطبق بود، میپذیرد.
به عنوان مثال: "عقل" بدون هیچ معلم و تعلیمی میداند که هر معلولی، علتی میخواهد. حال ممکن است که علت را نشناسد و برای شناخت آن رشد علمی لازم باشد، اما این قانون کلی را میشناسد. لذا حتی یک عوام جنگل نشینِ عصر حجری نیز برای شکار حیوانات، از چوب و سنگ، نیزه میسازد.
هر عقلی میداند که "هر حرکتی، محرک میخواهد»، حال فرقی ندارد که عقل یک پیرزنِ عوامِ ریسنده باشد و یا عقل و علم ارسطو در ذکر قوانین حاکم بر «حرکت و محرک».
●- وجود خداوند متعال، با عقل شناخته میشود و اگر کسی بخواهد تکذیب، انکار و تکفیر بنماید نیز باید دلایل و براهین عقلی اقامه نماید، نه این که شعار دهد.
●- ردّ مطلق حقایق عالم هستی محال عقلی است، لذا کسی نمیتواند "اصول" را رد کند، بلکه فقط "بدل" میسازند. مثلاً میگویند: موجودی تحت عنوان خدا، خالق، آفریدگار و ... وجود ندارد، بلکه تصادف اولیه، انفجار بزرگ (بیگ بنگ)، عامل پیدایش و خالق آفرینش بوده است! خب این نیز ضمن نفی خالق علیم و حکیم، ادعای آفریدگاری دیگر است که اثباتش دلیل عقلی میخواهد – با تجربیات حسی، نه وجود خداوند سبحان اثبات میگردد و نه نفی – چنان که تصادف و انفجار و ازلیت ماده و ... نیز با علوم تجربی و حسّی، قابل اثبات یا نفی نمیباشند؛ بلکه باید از نتایج تجربیات، نتیجه عقلی بگیرند و اقامه دلیل و برهان نمایند.
سلسله مراتب شناختی:
شما میگویید: امروز به یقین هیچ بارانی نمیبارد! اگر از شما بپرسند: "چرا"؟ یعنی علتش را میپرسند که کار عقل است. پس شما پاسخ میدهید: «اکنون هیچ ابری در آسمان نیست (حسّی) – کاووشهای علمی در هواشناسی نیز نشان داده که هیچ تودهی ابری در نزدیکیها نیست (حسّی) – بادی هم نمیوزد ... (حسّی) – پس، علت لازم جهت تجمیع ابر و بارش باران فراهم نگردیده است، تا معلولش (بارش باران) پدید آید. این "پس" بیان یک نتیجه عقلی (در اصل علیت و قواعد آن) میباشد.
●- شناخت اسلام عزیز نیز خارج از این چارچوب عقلی نمیباشد؛ اگر به عقل اثبات شد که عالم هستی آفریدگاری حیّ، علیم، حکیم و قادر دارد، اولوهیت و ربوبیّت او نیز اثبات میشود و بالتبع اصل دوم عقلی که وجود "معاد" است، اثبات میگردد، چرا که هیچ علیم و حکیمی، کار بیهوده و عبث نمینماید.
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (المؤمنون، 115)
ترجمه: آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمىشويد؟!
اصول و فروع:
اسلام، یک کلمه نیست، بلکه یک جهانبینی، یک و یک راه و رسم زندگی با هدفی مشخص میباشد، پس اصول و فروعی دارد.
●- شناخت عقلی این دو اصل (توحید و معاد)، ضرورت نبوت و رسالت و بالتبع وحی را به اثبات عقلانی میرساند و این سه اصل، ضرورت استمرار هدایت، و وجود ولایت و امامت را تثبیت مینماید، چنان که وجود معاد، خود دلیل بر "عدل الهی" میباشد.
●- فروع اسلام (قوانین = احکام = شریعت) نیز به واسطهی اصولش شناخته و پذیرفته میگردد.
فرض کنید که در اصول انسانی و اخلاقی، میگوییم: "ظلم بد است"، اگر بپرسند: چرا؟ میگوییم: چون حق و حقوق را ضایع میکند و این به ضرر انسان و جامعه میباشد و مانع از رشد و کمالش میگردد – یا میگوییم: قانون مالیات چنین است، و اگر بپرسند: چرا؟ میگوییم: مصوبه مجلس است...؛ یعنی همیشه فروع را به اصول ارجاع داده و میشناسیم و میپذیریم. لذا اگر کسی بپرسد: چرا نماز صبح دو رکعت است و چرا سجده به این شکل است، دیگر به او از "چاکراههای مادی" سخن میگوییم؛ بلکه میگوییم: آن خدایی که به عقل اثبات شد، به آن رسولی که به عقل اثبات شد، فرموده چنین نمایید، تا رشد کنید و به کمال برسید – (البته منظور این نیست که فواید مادی را نشناسیم، بلکه منظور این است که اولاً حکمتها به فواید مادی خلاصه نمیشوند و ثانیاً طریق اثبات وجوب، لزوم و ضرورت، الزاماً فواید و یا مضار مادی شناخته شده نمیباشند).
اسلام و مسلمانی:
اسلام، یک حقیقت است؛ دین الهی است؛ راه و رسم زندگی عاقلانه، عالمانه و هدفدار است ... و خلاصه آن که یک "باید عقلی و علمی" برای تسلیم، اطاعت و تبعیت میباشد، اما دلیل نمیشود که همگان مجبور به پذیرش آن و آن هم به صورت کامل و تمام باشند و یا هر کس که نامش را حمل کرد، خودش هم مسلمان باشد! چنان که در سایر ادیان، مکاتب و باورها نیز چنین است.
عدل و عدالت فردی و اجتماعی نیز یک حقیقت و یک باید است، بطلان برتری نژادی (نژاد پرستی) نیز یک حقیقت است – نوع دوستی و رعایت حقوق دیگران نیز یک حقیقت و باید است، اما همگان نپذیرفته و رعایت نمیکنند، حتی بزرگترین مدعیانش (نظام اسکتباری غرب به سرکردگی امریکا)، بزرگترین خائنان به این اصول عقلی میباشند.
پس بسیار فرق است بین "اسلام" که یک حقیقت است، با "مسلمانی" که یک پذیرش میباشد، چنان که فرق است بین "دموکراسی" با "دموکرات" بودن – یا حقیقت "روشنفکری"، با "روشنفکر بودن".
●- همگان میدانند که "سلامتی" یک اصل است و خوب و لازم است، اما نه همگان رعایت میکنند و نه همگان سالم هستند. حال آیا میتوان با استناد به بیماران، اصل سلامتی را رد نمود؟!
جنگ تبلیغاتی:
بنابراین، نه در صدر اسلام، تمامی کسانی که نام مسلمان را برخود گذاشته بودند، واقعاً و از هر حیث [هر کس به اندازه ظرفیتش] مسلمان بودند، نه اکنون چنین است.
از اینرو، ضد تبلیغ علیه اسلام و ترویج اسلام هراسی، - آن هم پس از آن که انگلیس وهابیت را بر مرکز جغرافیایی اسلام (مکه و مدینه) حاکم نمود و وهابیت نیز به امر امریکا و به نفع اسرائیل، گروهکهای تروریستی چون: منافقین خلق برای ایران، و طالبان، القاعده، داعش، النصرة، بوکوحرام و ... (که همه یک سازمان و تشکیلات هستند) را به جان مسلمانان انداخت - فقط یک تاکتیک در جنگ نرم میباشد.
امروز جنگ ما (چه در داخل و چه در خارج)، نه جنگ نظامی است و نه حتی صرفاً جنگ اقتصادی؛ بلکه "یک جنگ تمام عیار تبلیغاتی" میباشد.
●- سلاح تبلیغات (رسانهها و ...) در اختیار آنان است، اما "سپر در برابر ضد تبلیغ" که همان "عقل و وحی" است، در اختیار ماست. اگر درست استفاده نماییم.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
روش درست شناخت اسلام کدام است؟ آیا آنطور که مسلمانان میگویند: "عقل" است؟ یا آنطور که غربیها میگویند: وضعیت فعلی مسلمانان میباشد؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9294.html
- تعداد بازدید : 2695
- 14 تیر 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی جنگ و جهاد