انقلاب اسلامی، چرا و چگونه اتفاق افتاد و چگونه به رغم تمامی دشمنیهای داخلی و خارجی، همچنان با قوت و صلابت استمرار دارد و به پیش میرود؟
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
با سلام؛
به چهل و چهارمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران رسیدیم که فرصت را برای سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی رحمة الله علیه الله علیه، شهداء، جانبازان و خانوادههای معظم آنان و نیز تبریک و تهنیت به ملّت بزرگ ایران، مغتنم میشمارم.
چرایی وقوع انقلاب اسلامی در ایران و چگونگی آن را میتوان از زوایای گوناگون، مورد مطالعه و تحلیل قرار داد به صدها دلیل اصلی و هزاران دلیل فرعی دیگر اشاره نمود و دربارۀ هر کدام کتابها نوشت که نه تنها در این مجال ممکن نیست، بلکه اساساً خارج از موضوع بحث میباشد؛ بلکه قصد از این نوشتار کوتاه آن است که به ویژه نسلهای پس از انقلاب که دوران سیاه پیش از انقلاب را درک نکردهاند، اندکی با کلیات، آشنایی بیشتری بیابند.
بنابر اسناد تاریخی، ایران عزیز ما، قدمتی 5000 ساله دارد و بعضاً تا 7000 سال نیز گفتهاند و البته در این قرون متوالی، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته تا به اینجا رسیده است.
حکومت بر کشور ایران، «شاهنشاهی» بود و مردم اگر چه ناراضی بودند نیز باید به تاریخ جعلی «2500 سال شاهنشاهی» افتخار میکردند؛ در حالی که طبق مستندات تاریخی، شاید بتوان معدود پادشاهانی را یافت که به کشور و ملت خویش خیانت نکرده باشند و فقر و بدبختی و زجر را بر این ملّت تحمیل نکرده باشند!
●- اگر فقط تاریخ سه قرن اخیر ایران را مطالعه کنیم، با سیصد سال استعمار و استثمار وحشیانۀ بیگانگان مواجه میشویم! از تجزیۀ گستردۀ خاک ایران در دوران سیاه سلطنت قاجاریه که بگذریم، بخشهای عمدهای از خاک ایران نیز در دوران منحوس پهلوی (رضا و محمدرضا) از ایران جدا شد!
رضا شاه را انگلیس آورد و انگلیس بُرد و محمد رضا را نیز انگلیس آورد و آمریکا حفظ کرد.
●- در دوران سلطنت منحوس «محمدرضا پهلوی»، نه تنها شاه ایران، خودش نوکر حلقه به گوش و ذلیل امریکا بود، بلکه مملکت کلاً در اختیار «بهائیان» قرار گرفت که همه طبق دستور مرکز بهائیت در «اسرائیل - حیفا» و در راستای منافع این رژیم جعلی، غاصب، جنایکار و دشمن مسلمانان کار میکردند. از نخست وزیر (هویدا) گرفته، تا وزرا یا فرماندهان عالیرتبۀ ارتش، تا رئیس سازمان امنیت ملی کشور (ساواک) و ... .
●- مقرر شد که پول فروش نفت و گاز ایران، به کشور برگردد. اما، بخشی سهم دولتهای خارجی بود - بخش عمدهای سهم شرکتهای خارجی - بخشی سهم هزینۀ مستشاران نظامی امریکا در ایران - بخش دیگری سهم واردات محصولات کشاورزی، مواد خوراکی، دارو، ماشینآلات و ... - بخشی سهم کشورها و شرکتهای ورشکستۀ امریکایی و اروپایی - بخشی سهم خرید تجهیزات نظامی برای تبدیل ایران به «ژاندارم منطقه»؛ چنان که فانتومهای خریداری شده، در جنگی به نیابت از امریکا به ویتنام اعزام شدند و بخشی از ارتش در جنگ ظفار شرکت کرد و ... .
●- اکثریت ملّت ایران، مسلمان بودند، اگر چه از اسلام جز نامی و عبادات شخصی و ظاهری که برخی انجام میدادند [نماز و روزه]، چیزی باقی نمانده بود! در فرهنگ اسلامی ما، جهاد محدود به صدر اسلام و مخصوص پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بود، و شهادت در مبارزه با کفر و ظلم، مخصوص سیدالشهداء علیه السلام و ایثار، مخصوص حضرت ابو الفضل علیه السلام؛ اما مردم حق پیروی نداشتند!
●- به فقر، فلاکت و هلاکت اکثر قریب به اتفاق مردم ایران، نمیشود در این مختصر، حتی اشاره نمود!
صهیونیسم بین الملل [به ویژه اروپاییها] قصۀ هلوکاست را ساختند و مدعی شدند که 6 میلیون یهودی کشته شدهاند، و البته هیچ گاه اسنادی به دست نیامد و ثابت نشد، اما در جنگ جهانی اول، بین 7 تا 10 میلیون ایرانی [40 درصد از کل مردم]، در اثر جنگ، قحطیِ تحمیلی، چپاول ارزاق عمومی مردم برای نیروهای خارجی در ایران، شیوع بیماریها و ... کشته شدند! و در جنگ جهانی دوم نیز ایرانِ بیطرف، به اشغال نظامی درآمد و میلیونها ایرانی را به فقر و بدبختی کشاند!
●- این مردم مظلوم، مجبور بودند که در عین بدبختی و فقر، جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی را با هزینهای بالغ بر یک سوم بوجه کشور و با آن همه فساد و ظلم تحمل کنند!
●- اما نظام سلطه در غرب، با توجه به رشد روزافزون در صنایع نظامی و اقتصاد، حاکمیت مطلق داشت و از تمدنی بینظیر برخوردار شده بود و بسیاری از کشورهای جهان را به ویژه در آفریقا و آسیا [از جمله ایران]، رسماً تحت استعمار خود درآورده بود؛ پس لازم بود که حکومت در ایران نیز به دروغ هم که شده، ادعای پیشرفت به سوی تمدن نماید!
شاه منحوس، کتاب «به سوی دروازههای تمدن» را نوشت، در حالی که وضع حکومت و ملت، از قرون وسطا نیز بدتر شده بود! لذا از این حرکت به سوی دروازههای تمدن نیز به جز مقابلۀ خونین با دین و دینداران، اشاعۀ فساد و فحشای عمومی، تأسیس کارخانجاتِ آبجوسازی، دایر نمودن فاحشهخانه در شهرها، فعالیت عرقفروشیها (بارها)، رقاصخانهها (دانسینگها)، قمارخانهها (کازینوها) ... و به مرکز فحشا مبدل نمودن سواحل طویل ایران، چیزی عاید ملت ایران نگردید!
●- و البته جوّ خفقان، بازداشت و شکنجۀ ایرانیان دانشمند (به ویژه علما)، افراد دلسوز و آگاهی بخش، مخالفان و مبارزان و ...، در شدیدترین حالت خود ادامه داشت!
انقلاب اسلامی
دیگر مردم به ستوه آمده بودند، اما چه امکانی داشتند و چه از دست آنان برمی آمد؟!
ولی، این مردم مسلمان بودند، 1400 سال سابقۀ مسلمانی داشتند، مردم خداپرست، معادگرا و بیشترشان دوستدار اهل بیت علیهم السلام بودند، همه ساله در تاسوعا و عاشورا، نهضت سیدالشهداء علیه السلام و بزرگانی چون حضرات ابوالفضل، زینب کبری، علی اکبر و ... را گرامی میداشتند، از دیرباز به امام رضا علیه السلام، «سلطان» میگفتند، یعنی شاه ما شما هستید و ... . مردم، اسلام و قرآن کریم، اهل عصمت علیهم السلام، علمای اسلام و از جمله «امام خمینی رحمة الله علیه» را دوست داشتند، به حقانیت ایشان و باطل بودن حاکمیت و رژیم شاهنشاهی پی برده بودند، و تصمیم داشتند که برای همیشه به این اوضاع و شرایط خفتبار پایان دهند.
پس، خداوند سبحان، به نماز، روزه، حج، ذکر، دعا، هیئات مذهبی و اسلامگرایی مردم روح بخشید، توکلشان را تشدید فرمود، روح جهاد را در آنها زنده کرد، قلوب را متحد و متوجه «حضرت امام خمینی رحمة الله علیه» که در تبعید بودند، اما همگان را به اسلام، خداپرستی به جای طاغوتپرستی، معادگرایی به جای دنیا گرایی و قیام علیه کفر و استکبار جهانی و مقابله و مقاومت تا براندازی رژیم منحوس پهلوی و پایان دادن به ظلم و ستم شاهنشاهی دعوت مینمودند.
امام خمینی رحمة الله علیه: [این نهضت] از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمیتواند کسی بگوید که مال من است. هیچ کس حق ندارد؛ غلط است کسی بگوید که مال این [شخص یا گروه] است ... نمیتواند این جور ملتی را تغییر بدهد. خداست این کار را کرده. این دست خداست...؛ هیچ نمیشود گفت روحانیون این کار را کردهاند؛ نمیشود گفت مردم بازار این کار را [کردهاند]؛ خیر، دست خداست و از متن ملت جوشیده است این [انقلاب] به امر خدا. و لهذا امیدبخش است. این الهی است؛ امیدبخش است. (صحیفه امام خمینی » جلد 4 » صفحه 257)
مردم
مردم، به ندا و دعوت امامشان پاسخ مثبت دادند، موج اعتراضات فراگیر شد؛ ابتدا در گروههای کوچک و سپس در جماعات چند هزار نفری و سپس چند میلیونی به خیابانها ریختند.
شعار مردم، از «جاوید شاه» به «الله اکبر - لا إله الّا الله - مرگ بر امریکا و مرگ بر شاه» تغییر یافت و یکصدا خواهان بازگشت امام خمینی (ره) از تبعید به ایران شدند.
ژنرال هایزر امریکایی (Robert Ernest Huyser ) به ایران آمد تا مقابلۀ خونین ارتش با مردم را خودش سازماندهی و فرماندهی کند، دستور دهد تا حکومت نظامی اعلام شود و دستهجات مردم، در مقابل دانشگاهها، در خیابانها و ...، هدف تهاجم و گلولههای نظامی قرار گیرند؛ فقط در 17 شهریور، در دوران نخست وزیری شریف امامی، در میدان ژالۀ (میدان شهدا)، بیش از چهارهزار نفر که تحصن کرده بودند، هدف گلوله قرار گرفتند و بیشتر شهدا نیز بانوان بودند!
اما، نه تنها این قتلعامها هیچ ترس و وحشتی که سبب عقبنشینی شود در مردم ایجاد ننمود، بلکه با هر شهیدی و با هر قطرۀ خونی، عزم مردم راسختر میشد و فریاد «الله اکبر - لا إله الّا الله» بلندتر و گستردهتر میگشت.
در یک روز تظاهرات در تهران، شاه با هلیکوپتر در آسمان تهران چرخی زد و اقرار کرد که دیگر نمیتوان جلوی این مردم را گرفت، لذا همراه با فرح و فرزندان و البته دهها چمدان از ثروت ملّی، از ایران گریخت.
امام خمینی (ره) از عراق اخراج شد، میخواست به کویت برود که راهش ندادند و تصمیم گرفت که به پاریس برود و چنین نمود.
سیاسیکاریهایی چون عذرخواهی شاه از مردم، فرار شاه به بهانۀ معالجه، روی کار آوردن بختیار و ... نیز نتیجه نداد؛ دیگر حتی بخش قابل توجهی از بدنۀ ارتش نیز به مردم پیوسته بود و سرانجام در «22 بهمن»، پیروزی قاطع انقلاب اسلامی اعلام گردید.
تداوم با قدرت و صلابت
بدیهی بود که نه امریکا، انگلیس، فرانسه، اسرائیل، نوکران عربی و حتی شوروی، استقلال ایران را برمی تافتند و نه قدرت و نفوذشان در ایران به پایان رسیده بود! لذا با این تصور که ایران در این شرایط ارتش منسجمی ندارد، فرصت را برای اجرای طرح دیرینۀ تجزیه ایران به دست کم پنج ایالت مناسب دیدند.
جنگهای تجزیه طلبانه توسط گروهکهای تروریستیِ وابسته به امریکا و بدتر از داعش (منافقین، کومله و ...) در شمال، جنوب، شرق و غرب ایران، یکی پس از دیگری آغاز شد و طولی نکشید که جنگ خارجی، توسط رژیم بعث صدام را بر ایران تحمیل کردند.
از همه بدتر، نفوذ به بدنۀ انقلاب بود، چنان که اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران (بنی صدر) که با رأی مردم به قدرت رسید، خود جاسوس فرانسه بود و هم چنین رئیس صدا و سیما (قطب زاده)، سران نهضت ملی که با نخستوزیری بازرگان دولت را در دست گرفتند و ... .
از سویی دیگر، ناامن کردن ایران برای تمامی مردم و توسل به «ترور» در دستور کار قرار گرفت. آیات عظامی چون شهدای محراب، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و ... ترور شدند - در انفجار حزب جمهوری اسلامی ایران که محل برگزاری جلسات بود، 72 تن از اندیشمندان، وزرا، وکلای مجلس و ... ترور شدند - حتی رئیس جمهور (شهید رجایی) و نخستوزیر این کشور (شهید باهنر) نیز ترور شدند و طبق آمار حدود 20 هزار نفر که بسیاری از آنان مردم عادی بودند، توسط سازمان تروریستی منافقین، کومله و ...، به شهادت رسیدند ... و بالاخره فتنههای گوناگون، انقلابهای رنگین و آن چه میدانید؛ و البته تشدید تحریمها برای خستگی و القای یأس و ناامیدی به مردم!
●- بیتردید، تمامی این خیانتهای آشکار و پنهان و تمامی این حوادث و جنایت، آثار مخرب بسیاری برجای گذاشته است که بسیاری از آنها نیز قابل جبران نمیباشند؛ اما نه تنها هیچ کدام سد راه و مانع از تداوم انقلاب اسلامی به رهبری ولیّ فقیه و حرکت مردم نگردید، بلکه هر حملهای، موجب بیداری و بصیرت بیشتر و تقویت روحیه وحدت انقلابی گردید و امروزه مردم [به ویژه نوجوانان و جوانان] با معرفت و ایمانی قویتر، آگاهی و بصیرتی عمیقتر، عزمی راسختر و اتحادی محکمتر، به حرکت خود در مسیر تحقق تمامی اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی، تا صدور انقلاب و زمینهسازی برای ظهور و قیام جهانی حضرت امام مهدی علیه السلام، ادامه میدهند. الحمد لله.
- تعداد بازدید : 196
- 21 بهمن 1401
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت