علامه، آیت الله محمد تقی جعفری رحمة الله علیه:
... هر اندازه معلومات بشرى در بارۀ انسان و جهان فراوان بوده باشد، نمیتواند تشنگى آدمى را به شناخت اصول و مبادى و غايات نهايى هستى (با پاسخ به همۀ چون و چراهاى آنها) فرو بنشاند، حتى اگر چه بداند از فهم آن اصول ناتوان است، زيرا: «اين قدر هست كه اميد وصول نگذارد كه شود شخص ملول»؛ اين تشنگى يك احساس و خيال و بازيگرى ذهنى خالص نيست، زيرا از آغاز تاريخ بشرى، اين تشنگى سوزان يك حالت روانى بيطرف نيست كه گوشهاى از درون ما را اشغال نموده و بيكار بنشيند، بلكه اين يك تكاپوى درونى است كه سر میكشد و ديگر شناختههاى ما را با رنگ محدوديت و وابستگیها رنگ آميزى مینمايد و فضاى درون ما را با غبارى از شك آلوده میسازد.
اگر شما تاريخ بزرگترين جهان بينیهاى بشرى را ورق بزنيد، خواهيد ديد حتى يك جهان بين هشيارى وجود ندارد كه در جهان بينى خود از همۀ ابعاد و در همۀ منطقههاى شناسايى، ادّعاى يقين نهايى نموده و كمترين ترديدى به خود راه ندهد.
با نظر به اصول و مبادى و غايات نهايى هستى ( با پاسخ به همۀ چون و چراهاى آنها) دو گروه ديگر هم ديده میشوند: گروه يكم - پيشوايان مربوط با ما فوق جهان طبيعى. اينان بوسيلۀ گيرندگى خاصّى كه دارند، اصول هستى را بطور كاملا روشن میبينند و آن اصول روشن هستى، همۀ پديدهها و واقعيات جهان هستى را براى آنان چنان شفّاف میسازد كه جايى براى ترديد در درونشان نمیماند. على بن ابي طالب (ع) از اين گروه است.
منابع معتبرى داريم كه شفافيّت عالم هستى را براى على ( ع ) اثبات نموده است .
جملاتى در مضمون «لَو كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ يَقيناً - اگر پرده برداشته شود، چيزى بر يقين من نمیافزايد). از اين پيشوا فراوان ثبت شده است.
بعضى از اين گونه جملات در مباحث گذشته مطرح شده است. به همين جهت است كه جملۀ (از موقعى كه حق بمن نشان داده شده است شك ننمودهام) از نظر محققان، شايستهء مقام والاى على (ع) است.
گروه دوم - پيروان راستين گروه اول میباشند كه گروه اول ( پيشوايان ما فوق الطبيعه) را مانند آينههاى صاف میبينند و اصول اساسى هستى را بطور روشن در آنها مشاهده میكنند.
«ما لَبَّستُ عَلى نَفسى وَما لُبِّسَ عَلَىَّ».
- حقيقتى را بر خودم مشتبه نساختهام، (خود را فريب ندادهام) و چيزى هم بر من مشتبه نگشته است.
«چون خود را فريب ندادهام، از هيچكس فريب نخوردهام»؛ در اين جملات دقت كنيم: «اگر تو خود را نشكنى، كسى تو را نمیتواند شكست بدهد» - «اگر تو خود را نابينا نكنى كسى نمیتواند تو را كور كند» - « اگر تو خود را فانى و نابود نسازى، هيچ عاملى قدرت فانى و نابود ساختن تو را ندارد» - «اگر بخواهى حركت كنى، هيچ عاملى نمیتواند تو را ساكن نمايد.»
از قبيل همين جملات است، سخنى كه على بن ابي طالب (ع) میفرمايد: «حقيقتى را بر خود مشتبه نساختم، لذا هيچ حقيقتى براى من مشتبه نگشت.»
توضيح اصل كلى در اين مسائل چنين است: آنچه را كه طبيعت و قوانين آن، روزى براى انسان آماده میسازد و به او میدهد، روز ديگرى هم از وى میگيرد.
به اصطلاح عمومیتر: آنچه كه آمده است، رفتنى است. جمع شدن و متلاشى گشتن پديدهها و به وجود آمدن امتيازات و از بين رفتن آنها قانون طبيعت است.
روزى كه توانايى روى میآورد، روز ديگرى را كه توانايى روى گردان خواهد شد، در دنبال خود میكشد. همچنين است زيبايى، جوانى، آگاهى و ...؛ اين جمع شدن و متلاشى گشتنها و اين به وجود آمدنها و نابود شدنها از نظر مسئوليت و منطقۀ ارزشها مربوط به من نيست.
با اين فرض كه تحولات طبيعى در مجراى كون و فساد يك قانون جبرى است، نه موجب عظمت من است و نه عامل پستى آن. عظمت و پستى از قرار گرفتن آن تحولات در حوزۀ مسئوليت من است كه بنياد اساسى ارزشها است.
توضيح اين كه اگر «من» بتواند امتيازى را بدست بياورد با اين حال آن را از دست بدهد، يا بتواند امتياز را نگهدارى كند، با اين حال آن را با بیاعتنايى از دست رها كند، عامل پستى را بوجود آورده است و اگر امتياز را بدست بياورد و آن را آزادانه حفظ كند، عامل عظمت را تحقق بخشيده است .
بنا بر اين است كه میگوييم: «عظمتها و پستیها [نه بوجود آمدنها و نابود شدنها] مربوط به خود انسان است.
اگر عامل نيرومندى چه انسانى و چه طبيعى، امتيازات و موجوديت يك فرد و يا جامعهاى را نابود بسازد، مادامى كه خود آن فرد يا جامعه، خيانتى به خويشتن ننموده باشد و حدّاكثر تلاش خود را در راه حفظ امتيازات و موجوديت خود بكار برده باشد، شكست نخورده است.
بالعكس ، اگر همۀ امتيازات در يك فرد يا جامعه فراهم شود، ولى خود آن فرد يا جامعه در بارۀ موجوديت خويشتن دروغ بگويد، خود را فريب بدهد، بدون ترديد عامل شكست را در درون خود بوجود آورده است، اگر چه جهان هستى در قلمرو سلطۀ او قرار بگيرد!
دليل اين اصل با نظر به اين كه ملاك اعتلاء چيزى جز قدرت بر حفظ «من» وابسته به آهنگ اعلاى هستى نيست، كاملا روشن است. پس وقتى كه میگوئيم: اگر تو خود را نشكنى كسى نمیتواند تو را شكست بدهد، مطلبى كاملا صحيح است، زيرا هيچ عاملى از جهان طبيعت و انسانها قدرت نفوذ در حوزۀ «من» را ندارد. البته اين نكته هم روشن است كه مقصود ما از «من» ، «خود»هاى مايع و ناتوان نيست كه اندك نسيمى میتواند آن را دگرگون بسازد.
تاريخ بشرى شواهد بسيار فراوانى نشان میدهد كه رشد يافتگان در مقابل نيرومندترين عوامل نابودى، خنده بر لب داشتند و انبساط در دلَ.
منبع:
(ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمد تقی جعفری، ج 1، ص 231)
کلمات کلیدی:
در محضر استاد