سید مرتضی میر (اصلاح طلب) با استناد به فرمایشی از امیرالمؤمنین (ع): «حکومت حق شما مردم است، کسی در آن حقی ندارد، مگر فردی که شما انتخاب کردید ...؛ حال چه کسی میتواند بگوید: «من مصلحت مردم را بهتر از خود مردم میدانم؟!» (یزد)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
شخص ایشان را اصلاً نمیشناسیم و غیر از صدایی کوتاه و منقطع نیز سندی نداریم؛ اما میدانیم که با توجه به نزدیک بودن انتخابات، از این سخنان و به ویژه با استناد به آیات، روایات و سیرۀ اهل عصمت علیهم السلام، بسیار منتشر خواهد شد. چرا که اکثریت مردم و رأی دهندگان، مسلمانند.
این شیوههای سوخته، نخنما، اما همچنان مؤثر، جدید نیستند، کار منافقان از ابتدا همین بوده است! خوارج با استناد به آیۀ «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ - حاکمیت نیست، مگر از آنِ خدا» (الأنعام، 57) و با شعار «لاحُكْمَ اِلاّ لِلّهِ»، بر امیرالمؤمنین علیه السلام شوریدند که تو حق ندارد حاکم باشی و بگویی حکومت حق من است و ...؛ اما ایشان در پاسخ، به نکتۀ دقیق و حکمتآموزی متذکر شدند و فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ - گفتار حقّی است که به آن باطلی اراده شده است» و افزودند:
«نَعَمْ اِنَّهُ لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، وَلكِنْ هؤُلاءِ يَقُولُونَ: لا اِمْرَةَ اِلاّ لِلّهِ. وَ اِنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ اَمير، بَرٍّ اَوْ فاجِر، يَعْمَلُ فى اِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ يَسْتَمْتِعُ فيهَا الْكافِرُ ...» (نهج البلاغه، خطبه 40)
- آری حکمی نیست مگر برای خدا، ولی اینان میگویند: زمامداری مخصوص خداست. در حالی که برای مردم حاکمی لازم است چه نیکوکار و چه بدکار؛ که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقّش ادامه دهد، و کافر بهرهمند از زندگی (دنیوی) گردد.
●- بنابراین، یک عده برای فریب مؤمنان، به آیات و احادیث و سیرۀ اهل عصمت علیهم السلام نیز استناد میکنند، کلمه حق میگویند، اما «ارادۀ باطل» دارند.
حکومت
همانهایی که میگفتند: «حکومت فقط حق خداوند است»، حالا میگویند: «حق مردم است» و خلاصه میگویند: «به هر کسی دوست دارید حق حکومت دهید، به غیر از آنان که ولایت، ربوبیّت و حاکمیت الهی را گردن نهادهاند»!
معنای «حکومت حق مردم است»، این نیست که «مردم هر که را و هر حکومتی را انتخاب کردند، همان حق است»، بلکه یعنی: «حکومت به رأی مردم، استقرار مییابد، خواه بر حق باشد یا بر باطل - «خواه حکومت الهی باشد یا طاغوتی» - «خواه حکومت عدل باشد یا ظلم»!
خداوند سبحان فرمود: «به غیر از من، إله و معبودی نیست، پس فقط مرا بندگی کنید»؛ اما فرعونها در هر عصری فریاد برآوردند: «مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي - من جز خويشتن براى شما خدايى نمىشناسم» (القصص، 38) - «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى - من ربّ اعلی (صاحب اختیار برتر) شما هستم» (النازعات، 24)؛ همان شعاری که امروزه به اصطلاح ابر قدرتها و نظام سلطه سرمی دهند و همه متکی به رأی اکثریت میباشند!
خداوند متعال، به هیچ پیامبری نفرمود که «بروی ببینید اکثریت مردم چه میخواهند»؛ چنان که به حضرات موسی و هارون علیهما السلام فرمود: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى - [شما دو تن] بروید به سوی فرعون، همانا او طغیان کرده است» (طه، 43)
●- بنابراین، هیچ حکومتی به قدرت نمیرسد و نمیتواند حکومت کند، مگر آن که مردم برگزینند و از آن پیشتیانی کنند؛ اما این دلیل نمیشود که مردم همگی مصلحت دنیا و آخرت خود را درست تشیخص دهند و حکومت حق را برگزینند!
حکومت بر اساس خواست مردم
این سخن جدیدی نیست که کسی بخواهد با طرح آن، هوچیگری و جنجال راه بیندازد و خودش را مطرح کند و یا برای جریانی، جادهسازی کند!
بدیهی است که تا مردم نخواهند، حکومتی به قدرت نمیرسد؛ خواه حکومت اسلامی با ولایت و زعامت امام معصوم یا ولیّ فقیه باشد، یا حکومت طاغوت با حاکمیت سران کفر، شرک، فساد و ظلم (مانند امریکا و اروپا).
*- حضرت امام مهدی علیه السلام نیز پس از بیداری، هوشیاری و قیام مردم برای حکومت یک منجی الهی، قیام مینمایند و با حمایت مردم، نظامات ظالمانه و متکی به «زر و زور و تزویر» را ساقط مینمایند و حکومت عدل الهی را در سرتاسر جهان برقرار مینمایند.
رآی اکثریت
در عرصۀ سیاست و حکومت، همیشه رأی اکثریت مردم غالب و حاکم میشود، اما دلیل نمیشود که حق باشد!
●- سقیفه، با شرکت سران پنج قوم تشکیل شد و آنها نیز به پشتوانۀ قومشان رأی دادند تا عهد خود با رسول اکرم صلوات الله علیه و آله را نقض کنند و حکومت حق را غصب کنند.
●- خلیفۀ اول به سیدة النساء العالمین، حضرت فاطمة الزهراء علیها السلام گفت: «من سر خود فدک را غصب نکردم، بلکه به رأی اکثریت مردم چنین کردم!»
●- معاویه لعنة الله علیه، پس از تحمیل جنگها، ترورها، فشارها، آزارها و اذیتها از یک سو و خرید سران و فرماندهان و ... از سویی دیگر، به رأی اکثریت مردم به حکومت رسید.
●- در کربلا، لشکریان یزیدی اکثریت داشتند، چنان که اکثریت مسلمانان در مکه و مدینه و ... نیز امام حسین علیه السلام را همراهی و یاری نکردند و آن شد که نباید میشد. آیا ایشان فرمودند که «مصلحت مردم را خودشان بهتر میدانند، یا برای بیداری، آگاهی و بصیرت مردم، در زمان خود و در طول زمان، قیام نمودند؟!»
**- انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نیز با رأی و حمایت قاطع اکثریت مردم شکل گرفت و به قدرت رسید و امروزه نیز با حمایت قاطع مردم استحکام و تداوم یافته است؛ اما قابل توجه آن که «کسانی که شعار حقانیت اکثریت میدهند، نه تنها به این اکثریت توجهی ندارند و ارزشی برای آن قائل نیستند، بلکه میکوشند تا با تحریفها، ضد تبلیغها، شبهه پراکنیها، القای ناامیدیها و ...، رأی اکثریت را به نفع خود برگردانند»!
مصلحت مردم
چه افراد صالح و مصلح، چه افراد فاسق، فاسد و مفسد، هیچ کدام ادعا نمیکنند که ما برای تباه کردن حقوق مردم آمدهایم و همگی ادعای اصلاحطلبی و اصلاحات دارند و این شعار را کافران، ظالمان و فاسدان، بیشتر سرمی دهند تا مردم را بفریبند؛ آنها بیشتر دم از آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، صلح، امنیت عمومی، عدالت اجتماعی و ... میزنند و آن میکنند که شاهدیم:
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ» (البقره، 11 و 12)
- و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مىگويند: ما خود اصلاحگرانيم * آگاه باشيد که در حقیقت، آنها همان مفسدانند ولی نمیفهمند [شعورش را ندارند که بفهمند].
●- ادعای این که «کسی حق ندارد مصلحت مردم را تشخیص دهد» دورغ و فریبی آشکار است، به گوینده باید گفت: «پس چرا خودت به منبر رفتی؟!» این ادعا یعنی: بیتفاوت و بیغیرت نمودن جامعه، نسبت به یکدیگر و سرنوشت خودشان! - یعنی: بستن راه تفکر و تعقل و راه رشد - یعنی: سد راه اطلاعرسانی، آگاهی بخشی، تذکر و توجه دادن مردم شدن! یعنی: در گمراهی و چه کنم رها کردن همگان ... که در نهایت به دیکته و تحمیل مصلحت دشمنان میانجامد.
«مردم» یعنی چه و نظر مردم راجع به «مصالحشان» چگونه به دست میآید؟! آیا همه سکوت کنند و بگویند این نظر من است و به بقیه ربطی ندارد - یا همه فریاد بزنند و گوش شنوایی هم نباشد - یا همه رأی دهند و هیچ کدام اجرایی نشود - یا همه در تمامی امور کارشناس شوند - یا همه در سردرگمی بمانند؟!
●- در این نظام، مردم، پس از قبول جمهوری اسلامی ایران، با آرای خودشان، آیاتی را انتخاب میکنند تا آنها بنابر مصلحت، از بین فقها، یکی را که بیشتر جامع الشرایط برای رهبری است به ولایت فقیه انتخاب و منصوب نمایند.
●- مردم، نمایندگانی از سوی خود انتخاب میکنند تا با توجه به مصالح عمومی، قانونگذاری کنند، بودجه را تخصیص دهند، به حسن اجرای قانون نظارت داشته باشند و ... .
●- مردم، رئیس جمهوری انتخاب میکنند که وزرایش به تصویب نمایندگان مجلس میرسد تا با توجه به مصالح عمومی، اقدامات اجرایی را به انجام رساند.
●- قوه قضاییه، با استناد به قوانین، حکم لازمی که مصلحت فرد و جامعه میباشد را صادر میکند.
●- نهادها و سازمانها، موظفند با تشخیص مصالح مردم، برنامهریزی و کار کنند و ... .
*- حال اگر بیسواد مغرضی بگوید: «کسی حق ندارد بگوید من مصالح مردم را بهتر از خودشان تشخیص میدهم»، دیگر مشکل خودش است و شنونده باید عاقل باشد.
بدیهی است هر کسی که عاقلتر، عالمتر، حکیمتر، مؤمنتر، متقیتر و بصیرتر باشد و امکاناتش برای رصد تمامی شرایط، امکانات و مشکلات بیشتر باشد و دوست و دشمن یا خیر و شرّ را بهتر بشناسد، به مصالح مردم آگاهتر از خودشان میباشد و مردم نیز به همین دلیل نظر و رأی و مصلحت دید او را میپذیرند.
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار؛ متشکریم.
پرسش:
سید مرتضی میر (اصلاح طلب) با استناد به فرمایشی از امیرالمؤمنین (ع): «حکومت حق شما مردم است، کسی در آن حقی ندارد، مگر فردی که شما انتخاب کردید ...؛ حال چه کسی میتواند بگوید: «من مصلحت مردم را بهتر از خود مردم میدانم؟!»
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/politic/12736.html
@x_shobhe
- تعداد بازدید : 445
- 25 تیر 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی