آیا از آیه « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ ... / الأحزاب، 72» استنباط نمیشود که انسان میتوانست امانت خدا را نپذیرد و به دنیا نیاید ولی با اختیار خود پذیرفت؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): پذیرش یا عدم پذیرش "امانت"، ربطی به موضوع "به دنیا آمدن" ندارد، چرا که خلقت و به دنیا آمدن، امانت نیست. اگر خلقت و به دنیا آمدن، امانت باشد، تمامی مخلوقات و حیواناتی که به دنیا میآیند را شامل میگردد، حال آن که فرمود: "انسان آن را حمل نمود».
متن و ترجمهی آیه به شرح زیر میباشد:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»
ترجمه: ما امانت (تعهّد، تكليف، و ولايت الهيّه) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن ابا کردند، و از آن هراسيدند؛ امّا انسان آن را بر دوش كشيد؛ او بسيار ظالم و جاهل بود.
ابتدا لازم است به معنا و مفهوم بندها و حتی کلمات این آیه دقت نماییم.
●- «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ» - «إِنَّا» یعنی "ما". میفرماید: «این فعلی است که ما انجام دادیم». حال چرا نفرمود: «من انجام دادم» و ضمیر جمع به کار گرفته شد؟ چرا که اولاً «إِنَّا = ما»، در هر زبانی نشان از سلطنت و حاکمیت و بزرگی دارد و خداوند متعال، هر کجا که راجع به خودش سخن بفرماید، ضمیر "اَنَا = من" را به کار میبرد، مانند: «إِنِّي أَنَا اللَّهُ – همانا من الله هستم»؛ و هر کجا از فعل خود که حتماً در رابطه ما مخلوقات میباشد سخن بفرماید، ضمیر «إِنَّا = ما» را به کار میبرد، چرا که سلطه و حاکمیت را میرساند، مانند: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ - إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ - إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ - إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ و ...» - ثانیاً هر کجا فعل خدا مستقیم و به امر او واقع شود، ضمیر "من" را به کار میبرد، مانند: «يَا عِبَادِيَ – این بندگان من» - «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي – از روح خودم [به امر و از عالم امر خودم] در او دمیدم»؛ و هر کجا که فعل او با اسباب و مجاری لازم انجام پذیرد، مانند خلقت انسان از نطفه، یا نزول وحی به واسطهی ملائکه و ...؛ به مجموعه اشاره دارد.پس در «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ»، همان سلطه و حاکمیت لحاظ شده است.
●- «عَرَضْنَا – عرضه نمودیم». عرضه کردن چیزی، به معنای در مقابل قرار دادن، نشان دادن و نیز پیشنهاد دادن میباشد. مانند آن که فرمود: علم کل اسماء را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد، سپس آنها را به فرشتگان عرضه نمود: «عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ» و از اسمهای آنان پرسید که پاسخ دادند: "نمیدانیم"! و معلوم میشود آن چه عرضه شده، کوه و دشت و سیارات نبوده و از اسم آنها سؤال نشده است و حقیقت دیگری بوده است؛ چرا که نه تنها فرشتگان این چیزها را میشناختند، بلکه از جانب خداوند سبحان، مأمور به مدیریت کار آنها بودند. در هر حال میفرماید: «ما حقیقت این امامت را به آنها نشان دادیم، ارائه دادیم، عرضه نمودیم».
●- «الْأَمَانَةَ». "امانت"، هدیه یا بخشش نیست، بلکه چیزی است که از جانب کسی، برای مدتی به دیگری سپرده میشود و او باید او را در "امان و امنیت" نگهدارد تا سالم به صاحبش برگرداند. ممکن است که "امانت"، یک مال یا شیء باشد، و ممکن است یک حقیقت یا سخن باشد؛ مثل آن که بگوییم: "این خقیقت، این سخن، این راز، این سرّ، نزد تو به امانت بماند" و ممکن است تعهدی باشد که مستلزم وفای به عهد میباشد.
●- «عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ – بر آسمانها و زمین و کوهها». این فراز، مخاطب آن "عَرضه" را بیان میدارد که تمامی مخلوقات بودند، چرا که همگان در همین زمین و آسمانها جای دارند. کوهها نیز در زمین [و زمین سایر سیارات] قرار دارند، لذا تأکید جداگانه بر آن، به این خاطر است که نماد بزرگی، قدرت و استحکام هر زمینی، کوههای آن میباشند.
●- «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ - از حمل آن ابا کردند، و از آن هراسيدند» - سر باز زدن یا ابا کردن زمین و آسمان و هر آن چه در آنهاست، یک امر اختیاری نبوده است، چرا که نه فرشتگان، نه حیوانات و نه جامدات، هیچ کدام از قوهی اراده و اختیار برای نافرمانی برخوردار نمیباشند و اگر برخی از آنها به واسطهی شعور، اندک اختیاری داشته باشند نیز در جهت بندگی و تسبیح او میباشد؛ چرا که اراده و اختیاری در عدم پذیرش امر الهی و یا نافرمانی و عصیان ندارند. اختیارشان در همین حد است که مثلاً برای ازدیاد علم و اطلاع، از خداوند علیم بپرسند: «چرا آدم را خلیفهی خود قرار دادی و چرا جایگاه خلیفهات را در زمین قراردادی؟»
"وَأَشْفَقْنَ – و هراسیدند" نیز به معنای وحشت کردن نیست، بلکه خود کوچک دیدن در مقابل یک عظمت است. مثل این که مقابل کوه بزرگی قرار بگیرید و با توجه به ضعف خود در برابر بزرگی آن بگویید: «چه کوه بزرگی، خیلی ترسناک است»؛ در حالی که کوه، سراسر خیر، برکت و پر از سنگها، معادن، راهها و ... میباشد و نگهدارندهی زمین از متلاشی شدن در حرکت سریعش میباشد.
●- بنابراین: ابا کردن زمین و آسمان و هر چه در آنهاست از پذیرش این امانت، یعنی: خداوند متعال، عظمت این امانت را با ظرفیت هر چه هست سنجید؛ و تمامی مخلوقات، با موجودیت خود نشان دادند که ظرفیت پذیرفتن این امانت را ندارند؛ نه این که خدا فرموده باشد: این امانت را بپذیرید، اما آنها ابا کنند و بگویند: «نمیپذیریم»! این که خود نافرمانی و معصیت میشود؛ مثل آن است که فرمود: سجده کنید، ابلیس لعین گفت: نمیکنم!
امر و مشیت الهی بر این است که نافرمانان و عصیانکاران که در واقع طغیانگران میباشند، معذب گردند، چنان که ابلیس لعین را به خاطر نافرمانی، از آن مقام اخراج نمود و تا ابد از رحمت خود دور داشت. پس اگر زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، با اختیار و ارادهی خود از فرمان الهی سر باز میزدند، حتماً از رحمت الهی دور و معذب میگردیدند.
امانت چه بود؟
برخی گفتند که مقصود همان "توحید و بندگی و عبادت پروردگار عالم میباشد" که البته نادرست است، چرا که طبق صریح آیات قرآن کریم، زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، حتی درختان و ...، همیشه در حال تسبیح خداوند سبحان میباشند. برخی دیگر به اصولی چون نبوت و معاد اشاره نمودند که آن هم ربطی به سایر مخلوقات ندارد، چرا که اختیار ندارند تا برای هدایت نیازمند به نبی و وحی و شریعت باشند، و معاد نیز برای حسابرسی و پاداش و مکافات در ازای عمل اختیاری میباشد. چنان که حتی از انسان، در آن چه اختیاری نداشته، پرسشی نمیشود، چون به آن مکلف نبوده است. مثلاً از کور مادرزاد نمیپرسند که تو چرا آیات قرآن را ندیدی و از رو نخواندی؟ لذا فرمود: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا – خداوند کسی را جز در برابر آن چه او داده، مکلف نمینماید / الطلاق، 7»؛ و فرمود: «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا – خداوند هیچ کس را به جز توانی که برایش قرار داده شده، مکلف نمینماید / البقره، 286»؛ و توان اختیار و انتخاب و پذیرش امانت، به سایر مخلوقات داده نشده است.
بنابراین، مقصود از "امانت الهی"، کلیت "ولایت الهی" میباشد که تمام "دین و شریعت" را شامل میگردد.
●- در موضوع و حقیقت "ولایت"، دقت شود که خداوند متعال، خالق، مالک و ربِّ تمامی مخلوقاتش میباشد، اما میفرماید که فقط ولایت مؤمنانش را میپذیرد و ولایت نافرمانان را به همان طاغوتهایی واگذار میکند که خودشان ولایت آنها را پذیرفتهاند:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 257)
ترجمه: خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنان را از تاريكىها [ى جهل، شرك، فسق و فجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مىبرد و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند كه آنان را از نور [عقل، قلب، فطرت، وحی و ...] به سوى تاريكىها بيرون مىبرند؛ آنان اهل آتشاند و قطعاً در آنجا جاودانهاند.
انسان:
آیه تصریح دارد که «وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ». برخی چنین ترجمه نمودهاند که «انسان این امانت را پذیرفت»، اما آیه میفرماید: «انسان آن را حمل نمود»؛ یعنی این امانت، با توجه به عظمت و ظرفیت وجودی آدمی و برخورداریش از عقل، اختیار و اراده، و نیز استعداد خلیفة الله شدنش، بر دوش انسان گذاشته شد تا آن را سالم حمل نموده و به مقصد برساند.
دقت شود که قید ننموده «بر دوش انسان مؤمن گذاشته شد»، بلکه مطلق "انسان"، یعنی تمامی انسانها را بیان نمود. بنابراین، همگان در برابر این ولایتی که به امانت داده شده و آن را باز خواهد خواست و از چگونگی حفظ و حمل آن سؤال خواهد نمود، مسئول میباشند. حال یک عده، حمل کنندهی تمام این ولایت میباشند که در کمال عبودیت تجلی دارد، لذا به آنها "ولیّ الله" گفته میشود - یک عده به واسطهی عقل و وحی، ایمان آورده و "ولایت پذیر" میشوند – یک عده در این امانت، خیانت میکنند و ولایت ابلیس و شیاطین انس و جن را گردن مینهند و نسبت به ولایت الهی کافر میگردند – یک عده نیز به حسب ظاهر قبول میکنند، اما خیانت میکنند که "منافق" میگردند. بنابراین، "ولایت" به صورت "امانت"، بر دوش تمامی انسانها قرار داده شده است.
ظلوم و جهول:
«إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»؛ ظلوم و جهول، مبالغه در "ظلم و جهل" است، یعنی این انسان بسیار بسیار ظلوم و جهول بود.
برخی چنین برداشت کردهاند که آدمی چون ظلوم و جهول بود، حمل این امانت را پذیرفت! در حالی که چنین امانت بزرگی که زمین و آسمانها از حمل آن عاجزند، به موجود ظلوم و جهول سپرده نمیشود! بلکه یعنی: آدمی، با توجه به اراده، اختیار و امیالش، به خودی خود، نسبت به خود و دیگران بسیار ظالم و جاهل است، مگر آن که ولایت الهی را گردن نهد.
"ظالم و جاهل" بودن، یک "امکان" است، برای کسی که میتواند متقابلاً "عادل و عالم" گردد؛ لذا هیچگاه به کوهها یا فرشتگان و ...، "ظالم و جاهل" خطاب نشده است، چرا که اصلاً چنین امکانی ندارند؛ پس این انسان است که هر دو امکان را دارد و همین امر سبب میشود تا بار امانت ولایت الهی، بر دوش انسان گذاشته شود، تا از ظلمات ظلم و جهل، به سوی نور عدل و علم خارج گردد «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ».
●- پس، این انبیا و رسولان الهی علیهم السلام، اولیاء الله و مؤمنان هستند که بار "ولایت الهی" را به عنوان یک "امانت الهی"، بر دوش میکشند و سالم به مقصد میرسانند.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش:
آیا از آیه « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ ... / الأحزاب، 72» استنباط نمیشود که انسان میتوانست امانت خدا را نپذیرد و به دنیا نیاید ولی با اختیار خود پذیرفت؟
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10146.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 2456
- 9 بهمن 1398
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: قرآن