بسم الله الرحمن الرحیم
امامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریتهای جامعه که از ضعفها و شهوات و نخوت و فزون طلبی انسانی سرچشمه میگیرد.
اسلام شیوه و نسخه امامت را به بشریت ارائه میکند؛ یعنی این که یک انسان، هم دلش از فیض ولایت الهی سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد – یعنی راه را درست تشخیص دهد – هم دارای قدرت عملکرد باشد – که «يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ – مریم 12» - هم جان و خواست و زندگی شخصی برایش حایز اهمیت نباشد؛ اما جان و زندگی و سعادت انسانها برای او همه چیز باشد؛ که امیرالمؤمنین (ع) در کمتر از 5 سال حکومت خود، این را در عمل نشان داد.
شما میبینید که مدت کوتاه کمتر از 5 سال حکومت امیرالمؤمنین (ع)، به عنوان یک نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد، در طول قرنها هم چنان میدرخشد و باقی مانده است. این نتیجهی درس و معنا و تفسیر واقعهی غدیر است. (12/12/1380)
واژهی امامت که در اصل به معنای مطلق پیشوایی است – در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق میگردد و آن، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است؛ چه فکری و چه سیاسی. در هر جا از قرآن که مشتقات واژهی امامت – مانند امام و ائمه – به کار رفته، ناظر به همین معنای خاص، یعنی پیشوایی امت است.
پیشوایی فکری، پیشوایی سیاسی و یا هر دو، پس از رحلت پیامبر و انشعاب فکر و سیاسی مسلمانان که به چند فرقه شدن پیروان اسلام انجامید، از آن جا که نکته اصلی اختلاف را مسئله رهبری سیاسی امت تشکیل میداده و واژهی امامت و امام سرنوشت ویژهای پیدا کرد، بیش از هر معنای دیگری در مفهوم «رهبری سیاسی» به کار رفت و کم کم معانی دیگر تحت الشعاع این معنی قرار گرفت؛ به طوری که وقتی در قرن دوم هجری مکاتب کلامی اسلام یکی پس از دیگری به وجود آمد و گرایشهای گوناگون اسلامی را به صورت ایدئولوژیها و مکتبهای مرزبندی شده و مشخص درآورد، یکی از مسائل مهم همه این مکتبها را مسئله امامت تشکیل میداد که به معنای رهبری سیاسی بود. در این مسئله، معمولاً از شرایط و خصوصیات امام – یعنی حاکم و زمامدار جامعه – سخن میرفت و هر گروه را در این باره عقیده و سخنی بود.
در مکتب تشیع نیز – که از نظر پیروانش اصلیترین جریان فکری اسلام است – امامت به همین معنا گرفته میشد و نظریهی آن مکتب درباره امام، بدینگونه خلاصه میگشت که: امام و زمامدار سیاسی جامعه اسلامی باید، از سوی خدا معین و به وسیله پیامبر معرفی شده باشد، و باید رهبر فکری و مفسر قرآن و آگاه از همه رموز و دقایق دین باشد، و باید پاک و معصوم و مبرا از هر عیب و نقیصهی خَلقی و خُلقی و سببی باشد، و باید از دودمانی پاک و پاکدامن تولد یافته باشد، و باید و باید.
و بدینگونه امامت که در عرف مسلمانان قرن اول و دوم به معنای رهبری سیاسی بود، در عرف خاص شیعیان، به جز رهبری سیاسی، رهبری فکری و اخلاقی را نیز در مفهوم خود فرا گرفت.
هنگامی که شیعه کسی را به عنوان امام میشناخت، نه تنها اداره امور اجتماعی، که راهنمایی و ارشاد فکری و آموزش دینی و تصفیه و تزکیه اخلاقی را نیز از او انتظار میبرد؛ و اگر این وظایف از او ساخته نمیبود، او را به عنوان «امام به حق» نمیشناخت و به حسن اداره سیاسی و قدرتنمایی نظامی و سلحشوری و کشورگشایی – که در نظر دیگران، معیارهای بسندهای به شمار میآمد – قناعت نمیورزید.
بنا بر تلقی شیعه از مفهوم امامت، امام یک جامعه، همان قدرت فائقهای است که حرکت جمعی و منش فردی افراد آن جامعه را توجیه و رهبری میکند و در آنِ واحد، هم آموزگار دین و اخلاق، و هم فرمانروای زندگی و تلاش آنهاست.
با این بیان، پیامبر نیز امام است؛ چه آن که رهبری فکری و سیاسی جامعهای که خود شالودهریزی کرده، به دست اوست. و پس از پیامبر نیز امت را به امامی نیاز هست تا بتواند جانشین – خلیفهی – وی و متحمل بار مسئولیتهای او و از آن جمله رهبری سیاسی – باشد.
و شیعه معتقد است که این جانشینی طبق تصریح پیامبر، از آن علی بن ابیطالب و سپس متعلق به امامان معصوم آن خاندان است.
کلمات کلیدی:
رهبری امامت