نوشتار ذیل به نقل از "پایگاه خبر و عکس ایران – ایرانپیان / یادداشت" میباشد.
ایرانپیان – یادداشت / : ترور در امریکا و کشورهای اروپایی، حادثهی بعیدی نیست، اما وقتی سران تروریست برای محکومیت یک حادثه جمع میشوند و بازو به بازوی هم میدهند، باید تأمل کرد و با بصیرت جریانات را نظاره و تحلیل نمود.
ترور در امریکا و اروپا، حادثهای بسیار معمولی و رایج است. چنان چه از امریکا سالی چند بار خبر میرسد که یک نفر در دبیرستان، دانشگاه، خیابان یا ... مردمی را به رگبار بست. در آلمان تقریباً هر ساله سیاستمداری ترور میشود و البته ضاربش اختلال روانی داشته است.
دو سال پیش یک نروژی به نام آندرس بهرینگ برایویک (Anders Behring Breivik)، در یک روز 77 نفر را که اغلب جوان بودند ترور کرد. اول خواستند طبق معمول بگویند که دچار اختلالات روانی شده است و حادثه چیز مهمی نیست، اما سیاسی بودن جنایت او اصلاً قابل انکار نبود. آندرس بهرینگ در جولای 2011، در یک منطقهی دولتی در اسلو (پایتخت نروژ)، با انفجار خودروی بمبگذاری شده، هشت نفر را به قتل رساند، سپس به اردوگاه جوانان حزب کارگر در جزیره اُتویِآ (Utoeya) حمله کرد و در یک تیراندازی، 69 نفر دیگر را به قتل رساند.
خب چه شد؟ نه تنها هیچ اعتراض و اعتصاب و گردهمایی سران در محکومیت این اقدام تروریستی صورت نگرفت، بلکه در 24 اوت 2012، دادگاه جنایی در اسلو، وی را به جرم جنایات طبقهبندی شده، فقط به 21 سال زندان، با امکان افزایش محکوم کرد. و البته او پس از دو سال معترض شد که از امکانات لازم سرگمی و بازیهای جدید اینترنتی محروم است! (لینک خبر).
پس وقتی برای حادثهای تروریستی که در آن 17 نفر کشته شدهاند، کلّ فرانسه منعفل شده و سران کشورها که غالباً خودشان بنیانگذار و عامل تروریست دولتی و غیر دولتی هستند، چنین اجتماع و هیاهویی به راه میاندازند، تردیدی نمیماند که هدف از پیش تعیین شده و عملیات طبق برنامهی تدوین شده صورت پذیرفته است. درست مثل نمایشنامهی خونین 11 سپتامبر، برای توجیه حضور نظامی امریکا و اشغال افغانستان، با حمایت جهانی.
به نظر میرسد تنها کسانی که نمایشی بودن حادثه 11 سپتامبر را نفهمیدند، مردم امریکا بودند و تنها کسانی که نمایشی بودن قضایای اخیر در فرانسه را نمیفهمند، همان مردم بیچاره فرانسه و کشورهای اروپایی هستند که به رغم مخالفت شدید با دولتهای حاکم خود و نیز ادعاهای فرهیختگیشان نسبت به سایر ملّتها، هم چنان بازیچهی حکومتها قرار میگیرند.
هدف اصلی کوتاه مدت از این بازی خونین جدید، حمله نظامی و تجزیه کامل و قطعی سوریه و یمن میباشد.
امریکا نمیخواهد و نمیتواند مستقیم و خود رأی حمله کند. نه سازمان ملل و شورای امنیت به او چنین اجازهای میدهد و نه دیگر افکار عمومی (به ویژه در امریکا و اروپا) میپذیرد که ارتش امریکا هم چنان خودرأی به هر کشوری حمله کند. به لحاظ اقتصادی نیز بنیهاش را ندارد.
در چنین شرایطی از سویی کشورهای اروپایی باید در حمله مشارکت کنند و از سویی دیگر افکار عمومی باید نه تنها از دولتهایشان برای این مشارکت حمایت کنند، بلکه باید به آنها التماس کنند و فشار بیاورند که چرا حمله نمیکنید؟!
بنا بر تقسیمات سیاسی جهان، آلمان اجازهی نقشآفرینی در این حد را ندارد، باید هر وقت امر شد، پول، نیروی نظامی و تجهیزات بدهد – انگلیس نیز به هیچ وجه چنین بیسیاست عمل نمیکند – ما بقی (مثل ایتالیا) نیز توانش را ندارند، میماند فرانسه که همیشه برای حمله نظامی (هوایی)، به سوریه، عراق، افغانستان، لیبی و ... پیشقدم و پیشتاز شده است و البته با ترکیه در حمله به سوریه متحد است.
اما مردم فرانسه (افکار عمومی)، پذیرای این مداخلات و تهاجمات و خودزنیها به نفع اهداف امریکا نمیباشند، پس احساسات عمومی باید تحریک و جریحهدار شود. از این روست که یک تروری واقع میشود و ناگهان این بلوا به پا شده و صبغهی جهانی به آن داده میشود.
اما، حال چگونه قائله را به سوریه و یمن (به عنوان اهداف اولیه و فوری) برگردانند؟! ابتدا القاعدهی سعودی که مرکزش در یمن است، طی اطلاعیهای قبول مسئولیت میکند (مثل 11 سپتامبر) و بعد هم مقامات فرانسوی در بوق و کرنا میکنند که یکی از مظنونین به نام "حیات بومدین" به سوریه رفته است. پس اذهان در این قائله، متوجه یمن و سوریه میشود.
پس، پردهی بعدی این نمایشنامه، حمله نظامی به یمن است، چرا که شیعیان یمنی در انقلابی آرام و با شکوه، قدرت را در دست گرفتهاند، آرامش و امنیت را حاکم کردهاند و القاعدهی سعودی و داعشیهای نیز فقط در بخش کوچکی از یمن استقرار یافتهاند.
هم چنین حمله نظامی به سوریه برای تجزیهی کامل و سقوط بشار اسد، هدف میباشد، که اساساً تمامی این حوادث سه چهار سال اخیر، حضور تروریستهای بیش از 80 کشور (از جمله امریکایی و اروپایی) در سوریه و بالاخره پیدایش "داعش، النصرة و ..." برای تحقق همین هدف بوده است.
بیتردید اگر سوریه و عراق تجزیهی قطعی نشود، اسرائیل برای همیشه محو خواهد شد و این ادعا در تحلیلها و اعترافات خودشان مشهود است. و اگر انقلاب مردم در یمن و بحرین به پیروزی برسد، امریکا باید از خاورمیانه و کشورهای اسلامی در آفریقا خداحافظی کند. شرایط یمن و بحرین مثل مصر یا تونس یا لیبی نیست که بتوان انقلابشان را به راحتی مصادره نمود.
تصمیم قطعی بر این است که در گام نخست، مناطقی در سوریه، عراق و یمن (مانند افغانستان)، کاملاً در اختیار تروریستهای سازماندهی شده از سوی امریکا و انگلیس قرار گیرد، تا حدی که بتوان آن مناطق را یک کشور مستقل اعلام نمود. بالاخره تروریستهایی که ابتدا فقط گروهک بودند و سپس با حمایت غرب به "شبه نظامیان تجزیه طلب" مبدل شدند، حال باید به یک حکومت و دولت هم برسند، تا بتوان رسماً از آنها حمایت نمود، تجهیز کرد و به جان کشورهای منطقه انداخت. چنان چه رسماً اعلام نمودند که منطقهای در یمن باید در اختیار اتحاد القاعده و اخوان المسلمین باشد.
پس، باید منتظر تصمیمات و حوادث جدیدی علیه سوریه و بشار اسد (نه داعشیهای مستقر در سوریه) و هم چنین یمن و حوثیها و شیعیان یمنی (نه القاعده و اخوان المسلمین و داعش مستقر در یمن) باشیم.
آیا قبل از این حوادث، جنگندههای امریکایی، مستقیماً به مواضع حوثیها و شیعیان یمن حملهی هوایی نکردند؟ اما فایده نداشت، پس یک حمایت جهانی (اتحادیه اروپا و سران خودفروش کشورهای عربی) لازم است، تا این اهداف محقق گردد.
مرتبط:
■ مجید ر.: ترور و تروریسم در هر دیار مفهوم و مصداقی جداگانه دارد؟!
- تعداد بازدید : 1269
- 23 دی 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت