حجت الاسلام و المسلمین، سید محمد مهدی میرباقری: معنای لقاء الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم.
آیه مورد بحث این بود که: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110)، در این آیه نورانی به نکات فراوانی اشاره شده است؛ یک مورد این که انسان می تواند به مقام لقاء رب خودش برسد. حالا لقاء رب به هر معنایی باشد. اگر در روایات ما به لقاء ثواب و رحمت خدای متعال تفسیر شده به این معنا است که؛ در لقاء رحمت هم لقاء و ملاقاتی با پروردگار واقع میشود.
واضح است که خدای متعال جسم نیست و یکی از مسلمات اعتقادات توحیدی دوستان و شیعیان اهل بیت ترک تشبیه هست. ما نباید اعتقاداتمان را به گونهای بچینیم که خدای متعال به مخلوقات تشبیه شود. اگر گفته شده است؛ خدای متعال «مَعَ كُلِ شَيْء»(1)، هست، در متن همه هستی حضور دارد، ما به لقاء پروردگارمان میرسیم، این معیت حضرت حق و لقاء و ملاقات نباید طوری معنا بشود که تشبیه خدای متعال به مخلوقات پیش بیاید. ولی نباید به گونهای معنا شود که تعطیل بشود.
لقاء الله به این معناست که بنده در سیر در وادی توحید و معنویت و معرفت به یک جایی برسد که بین او و پروردگار لقاء و وصالی باشد.«فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْك»(2)، خدایا ما را در راههایی که ما را به وصال تو میرساند سیر بده. نباید این معانی تعطیل بشود چون اگر تعطیل شد، دیگر غایت قصوایی برای عبادت و معرفت و بندگی نیست. باید لقاء را طوری توضیح بدهیم که نه تشبیه بشود و نه تعطیل و در انسان شور، احساس، محبت و اشتیاقی به خدای خودش ایجاد کند و انسان بتواند جزء محبین بشود. گاهی به گونه ای این معانی تعریف میشوند که اصلا انس و اشتیاقی با خدای متعال در آن پیدا نمیشود. از آن طرف هم گاهی طوری معنا میشوند که تشبیه میشود.
موسای کلیم به خدای متعال عرضه می دارد«رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْک»(اعراف/143)، پروردگارا خودت را به من ارائه کن تا به سوی تو نظر کنم. آیا میشو نظر الی الله کرد یا نمیشود؟ در ادعیه هست که«وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَي»(3)،انسان میتواند نظر به سوی پروردگار بکند. «أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْک»، گویا حضرت موسی نظر به سوی خدای متعال را تقاضا میکند. البته این نظر در روایات توضیح داده شده؛ مثلا فرمودند: موسای کلیم از زبان قومش با خدای متعال صحبت کرد. این درست است ولی فقط این نیست. واقعاً موسای کلیم مشتاق یک نظر به ساحت الهی بود. در روایات دارد که حضرت موسی چهل روز در کوه تور نخورد، نیاشامید، نخوابید و خسته نشد. در بحار است که همه این ها به خاطر وعده لقائی بودکه خدای متعال به او داده بود. این محبت و لقاء متصور است.
از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: پروردگار خودت را دیدی؟ فرمود:«لم اعبد ربّاً لم أره»(4)، من پروردگاری را که نبینم عبادتش نمی کنم. البته در جایی دیگر حضرت توضیح میدهند: «لا تراه العيون بمشاهدة العيان»(5)، هیچ وقت دیدهها با این مشاهده ظاهری و حسی خدای متعال را نمی بینند، «ولكن تراه العقول بحقائق الإيمان»، اما با آن حقایق ایمانی یک رویت قلبی اتفاق میافتد. اگر انسان به این مقامات نرسید اهل یقین نمیشود.
وادی ظلمت
دو وادی وجود دارد؛ یکی وادی ظلمات است. انسان تا در آن وادی است در حجاب ظلمانی است؛ یعنی بین او و پروردگارش حجاب هست. آن دستگاه شیطان و اولیاء طاغوت است. انسان اگر در آن وادی باشد، ظلمات است و حجاب هم حجاب ظلمانی است. لذا گناه چه گناه قلبی باشد، چه ظاهری حجاب ظلمانی است. فحشای باطنی دوست داشتن اولیاء طاغوت است. فحشای باطنی بسیار بدتر از فحشای ظاهری است. قرآن می فرماید«حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِش»(اعراف/33)، پروردگار من فحشا را حرام کرده اما هیچ طیبی را حرام نکرده، «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن»، چه فحشای باطنی و چه فحشای ظاهری، هر دو را خدای متعال حرام کرده است.
فحشای ظاهری همین گناهان است؛ دروغ گفتن، غیبت کردن، تهمت به یک مومن زدن، نگاه حرام کردن، تر دامنی کردن. فحشای باطنی ولایت ائمه جور است. علت این که اینها حرام شدند این است که ما را به آن باطن ظلمانی وصل میکنند. گناه از ولایت اولیاء طاغوت و ائمه جور ناشی میشود و لذا ظلمانی است. این که نگاه حرام به منزله یک نقطه تاریکی در قلب انسان است، به خاطر این است که در هر گناهی یک رابطهای بین انسان و اولیاء طاغوت برقرار میشود؛ آن ظلمت در قلب میآید و ممکن است تکرار شود تا قلب ظلمانی شود.
فحشای حقیقی ولایت آنهاست. هیچ فحشایی از آن بدتر نیست. در ظاهر هم منظم و درست راه میرود. مصداق الآن آن هم کسانی است که دستگاه کفر و اولیاء طاغوت را دوست دارند و مردم را به آنها دعوت میکنند. خیلی از آنها هم اهل قیافههای ظاهر الصلاح هستند ولی به آن جا دعوت می کنند. این افراد در صحبتهایشان فقط از دستگاه اسلامی و نظام اسلامی اشکال میکنند. همه نقدها و اشکالات را این جا میبیند. هیچ گاه به غرب نقدی نمیزنند. شاید در ظاهر نماز شب هم بخوانند، اما این فحشا بدتر از آن است. محبت دستگاه کفر فحشای باطنی است اما عمیقتر از آن محبت ائمه و اولیاء تاریخی نار است. فرمود: چنین کسی در آتش جهنم است.
انسان تا اهل فحشا و محبت دستگاه باطل است، این برایش یک حجاب ظلمانی در وادی نور است. یک گناه که میکند حجاب ظلمانی بین او و خدای متعال پیدا میشود. وقتی اهل ولایت اهل بیت شد، وارد وادی نور میشود که در آیه نور توضیح داده شده اگر انسان ورود به ساحت مقدس ولایت نبی اکرم و اهلش پیدا کرد آنجا وادی نور است. آنجا دیگر ظلماتی وجود ندارد. البته ممکن است کسی قلبش در وادی نور باشد اما عملش در وادی ظلمات. این برایش حجاب میشود و نمیگذارد به لقاء پروردگارش برسد. حتی ممکن است قلبش در وادی ولایت باشد اما فکرش در وادی ظلمات باشد. گاهی هم شخص همه دامنه خودش را جمع کرده و وارد محیط ولایت شده، یعنی تسلیم محض امیرالمؤمنین است. چنین شخصی تماما در وادی نور است. از آن طرف هم ممکن است انسان هایی باشند که قلبشان در وادی ظلمات است اما یک صفت خوب هم دارند که این را از وادی نور گرفتند. خدای متعال هم به همان اندازه به آنها مزد میدهد.
وادی توحید و نور
وادی دیگر وادی نور است. انسان وقتی وارد وادی نور شد، دیگر وادی توحید است. وقتی به وادی توحید رسید، دیگر حجاب ظلمانی نیست. مقاماتی در ولایت نبی اکرم است که باید طی بشود. «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم»(6)، امام مثل خورشیدی است که طلوع کرده و با نور خودش همه عالم را روشن می کند. «وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَار»، امام در افق عالم خلقت است و هیچ چشم و دستی نمی تواند اورا آشکار کند. نه دست ما به خورشید میرسد و نه چشم ما میتواند خورشید را شکار بکند. ما نورش را میبینیم.
گاهی انسان در سایه نشسته و نورش را زیر سایه میبیند اما گاهی وسط آفتاب میآید. اگر کسی اهل سیر در وادی ولایت شد و قدم به قدم در شعاع نور حرکت کرد و در ولایت امیرالمؤمنین فانی شد، به سرچشمه خورشید میرسد. این همان حق الیقین، عین الیقین و معرفت الله در مرتبه نهاییش است. دیگر از این بالاتر خبری برای ما نیست. آن چه بین امیرالمؤمنین و خدای متعال میگذرد، ما نمیدانیم.«لنا مع اللَّه حالات»(7)، که هیچ ملک مقربی آنجا نیست.
نبی اکرم(ص) وقتی به معراج رفتند و انبیاء وحتی ابراهیم خلیل را در آسمان پنجم پشت سر گذاشتند، وقتی به آسمان هفتم رسیدند، جبرئیل جا ماند. گفتند: جبرئیل چرا من را تنها گذاشتی؟ گفت: هیچ بشر، ملک و پیغمبری تا به حال به آن جا نرفته، اولین نفر خود شما هستید، «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْت»(8)، اگر یک سر انگشت جلوتر بیایم همه هستیم میسوزد. «فَأَرَاهُ اللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ مَا أَحَب»(9)،هرچه از نور عظمت خودش دوست داشت به رسولش ارائه کرده. ما نمیفهمیم بین امیرالمؤمنین (ع) و رسول خاتم (ص) با خدا چه میگذرد. ولی هرچه که هست آن افق مال خودشان است.
پیامبر(ص) و امامان عامل گشایش درهای غیب به سوی انسان
سیر ما این است که در وادی ولایت، توحید، اخلاص و لقاء الله که واسطه اش رسول گرامی اسلام است وارد شویم. نبی آن کسی است که از عالم غیب خبر می آورد درهای غیب به وسیله او به سوی عالم ما باز می شود. غیب در بعضی از روایات ما به امام زمان علیه السلام تفسیر شده است. در آیه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين»(بقره/2)، اولین صفت متقین این است که«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب»(بقره/3)، آنهایی که به غیب ایمان دارند، قرآن هدایتشان می کند. غیب به معاد تفسیر شده است. در یک روایت نورانی حضرت گفتند: الغیب وجود مقدس امام زمان(ع) هست. وقتی سوال شد، حضرت آیه «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه»(یونس/20)، را شاهد آوردند.
کفار، قرآن را کوچک میشمردند و آیه الهی نمیدانستند. میگفتند انبیاء وقتی میآمدند، دلایلی از عالم غیب میآوردند. خدای متعال به موسای کلیم میفرماید: عصایت را بیانداز تا اژدها شود. یک حقیقت غیبی در این هست وگرنه عصا که اژدها نمیشود یا خداوند می فرماید:«اسْلُكْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءفَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ»(نمل/12)، این میشود برهان. آیات غیبی میآید و راه انبیاء را باز میکند. قلوب را متوجه و خاشع میکند.
به حضرت میگفتند «وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه»، اگر این پیغمبر است چرا آیهای از پروردگارش بر او نازل نشده است؟ به موسای کلیم عصا و ید و بیضاء دادند و به عیسای مسیح نفس رحمانی دادند. قرآن را تحقیر می کردند. قرآن جواب می دهد: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ»، غیب در اختیار خدا است، در اختیار من نیست که آیه بیاورم. آیهای که خدا برای من گذاشته است با همه آیه ها فرق می کند. به موسای کلیم عصا دادند، به من آیه دیگری دادند.«فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ»، خدا آیه ای برای من گذاشته است، منتظر بمانید وقتی آمد به همه شما می گویم. فرمود: این آیه امام زمان است. آن آیه غیبی الهی است که خدا از عالم غیب می آورد و درهای غیب باز می شود، آن وقت همه بساط شیطان جمع می شود. اگر خدا یک عصا به موسای کلیم داده بود که کاخ فرعون را می بلعید، آیه ای به من داده که همه دستگاه باطل را محو میکند.
امام و نبی اکرم آن حقیقتی است که درهای غیب با او باز میشود. نبی یعنی کسی که از عالم غیب خبر می آورد اگر او نباشد خبری از عالم غیب نیست. تمام سوره عم یتسائلون توضیح این خبر است«عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ»(نبأ/1و2) آن خبر از عالم غیب که درهای توحید با آن باز میشود، همه اخبار غیبی در آن خلاصه می شود و هر کسی سالک در غیب است با او سالک می شود امیرالمؤمنین است. فرمود:«هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»(10)، همه قیامت شعاعی از امیرالمؤمنین است. نبأ یعنی سراسر غیب در وجود امیرالمؤمنین است. این نبأ را نبی اکرم با خودشان آوردند و این است که این سوره تا این اندازه مهم است. همه درهای غیب عالم غیب الهی با نبی باز میشود. همه غیب در او خلاصه میشود. ایشان اسم اعظم اعظم اعظم الهی است. در دعاها هست که«بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَم» (11).
همه عالم آیات است ولی این آیات میرسد به اسم اعظم، اسم اعظم به اسم اعظم بالاتر میرسد و در نهایت به اسم اعظم اعظم اعظم میرسد که همه اسماء ا لهی در او خلاصه میشود و همه غیب عالم در او خلاصه میشود. آن غیب همه عالم را تحت پوشش قرار داده و با او باید به مقصد برسیم.
معرفت امام و پیامبر(ص) همان معرفت الله
اگر ما وارد وادی ولایت شویم؛ حجب نور، مراتب سیر در وادی ولایت نبی اکرم است. حضرت ما را در مراتب وجودی و در عوالم خودشان سیر میدهند تا به آن مقامی که بدون حجاب نورانیت نبی اکرم و امیرالمؤمنین (ع) درک بشود برسیم. این همان مقام توحید و لقاء الله است. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(12)، مؤمن به کمال ایمان نمیرسد تا من را در کنه نورانیتم بشناسد. کسی که وارد وادی نور شد از همین جا معرفت امیرالمؤمنین و معرفت الله شروع میشود. اگر سیر در وادی معرفت و ایمان رشد کرد و انوار ولایتی که به قلب انسان میرسد کامل شد، کم کم حجابهای نورانی کنار میرود و انسان میشود «مَعْدِنِ الْعَظَمَة»(13). به آن سرچشمه نور که میرسد. به آنجا که رسید رویت الله به اندازه ما حاصل شده است. لذا حضرت فرمود: «إن معرفتي بالنورانية معرفة اللّه، و معرفة اللّه معرفتي» (14)، انسان از وادی ظلمات که خارج شد، «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»(نور/36)، وارد وادی نور شده است. کسی که در آن خانه رفت «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ»(نور/37)، همه کارهایش عبادت میشود، ولی این ابتدای راه معرفت الله است.
درجات معرفت الله درجات معرفت امام است «مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه»(15)، کسی که گمان میکند، میرویم خدا را میشناسیم؛ باید بداند که یک موج شیطان غرق انسان را غرق میکند. معرفت الله برای امیرالمؤمنین است «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّه»(16)، آنها عارف بالله و عابد بالله هستند. ما به اندازهای که در مراحل و عوالم وجودی آنها سیر کنیم، انوار ولایت آنهابه قلب ما برسد و به مقامات آنها برسیم موحد میشویم.
آخرین درجه ما این است که شیعه میشویم. شیعه یعنی؛ اشاعه وجودی حضرت در ما واقع میشود و ما ملحق و اهل البیت می شویم. وقتی ملحق شدیم دو چیز اتفاق میافتد؛ ما شعاع وجودی آنها میشویم و وجود آنها هم در ما اشاعه پیدا میکند. یعنی؛ وجود امیرالمؤمنین(ع) در ابراهیم خلیل بسط پیدا میکند، آن وقت میشود «وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ» (صافات/83).
پیامبر(ص) و امام شمس و قمر حقیقی
خدای متعال داستان ابراهیم خلیل را در قرآن نقل میکند که چگونه به یقین رسید. می فرماید: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ»(انعام/75)، ما ملکوت عالم را به ابراهیم خلیل ارائه کردیم تا به مقام یقین رسید. بعد سیر حضرت ابراهیم را نشان میدهد «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ»(انعام/76)، وقتی شب شد و ظلمت همه جا را گرفت، ستاره ای از دور بیرون آمد، فرمود:«هذا رَبِّي»، انسان که در ظلمات گیر کرد، نور میخواهد، «فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ»، درمورد ماه و خورشید هم به همین ترتیب گذشت. یک معنای این داستان این است که حضرت ابراهیم با کفار سخن میگفت و به آنها یاد میداد که ماه و خورشید و ستاره شما را از ظلمات نجات نمیدهند، اینها خودشان هم غروب میکنند پس چگونه میتوانند شما را نجات بدهند و به وادی نور برسانند.
از نظر بنده معنای دیگر این است که؛ حضرت میخواست بگوید یک ستاره، خورشید و قمر دیگری که هیچ غروبی ندارد وجود داردکه باید به آن برسید. اگر به آنجا رسیدید هدایت میشوید.
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» (شمس/1-3)، فرمود: .«وَ الشَّمْسِ» وجود مقدس نبی خاتم است. همه آنچه ما در این عالم میبینیم مثل و نمونه است. خورشید یک مثل است انسان حرارت و نورش را میبیند و با آن به خورشیدی که غروب ندارد و پرتو او دینش است میرسد. فرمود: «الْقَمَرِ إِذا تَلاها» امیرالمؤمنین است، «النَّهارِ إِذا جَلاَّها»، وجود مقدس امام زماناند که آن شمس را تجلی میدهند. نور نبی اکرم در امام زمان تجلی میکند و عالم را روشن میکند آن وقت نهار میشود. لذا دوره ظهور حضرت دوره وَ النَّهارِ و صبح عالم است. کسی که میخواهد به معرفت الله و رؤیت الله برسد، باید این خورشید را پیدا کند. اگر خورشید نباشد ما چیزی را نمیبینیم، اول نور خورشید را میبینیم بعد اورا میبینیم.
اگر کسی میخواهد به رویت الهی برسد، خدا خورشیدی گذاشته است. خدای متعال میفرماید: «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ» (نحل/16)، ما علائمی در عالم گذاشتهایم که راه را گم نکنید و با نجم هدایت میشوند. ظاهر نجم همین ستاره است. فرمود: علامات ما و نجم وجود مقدس رسول الله (ص) است. این نجم شما را به خدای متعال هدایت میکند و با آن به معرفت الله، لقاء الله و رویت الرب میرسید.
کسی که به آن ستاره رسید مُلک عالم را میتواند ببیند. اگر کسی به نور امام رسید درهای ملکوت به رویش باز میشود. این که در عصر ظهور همه اهل مشاهده ملکوت میشوند؛ سنگ و گیاهان با مؤمن حرف میزنند به همین دلیل است. وقتی آن نور طلوع کرد «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها» (شمس/3و4)، «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»(لیل/2)، وقتی آن غشا و حجاب دولت باطل از ولایت امیرالمؤمنین برداشته شد و آن شب تاریک به سر آمد و خورشید نور امیرالمؤمنین را تجلی داد، آن وقت همه ملکوت عالم را میبینند. این همان معرفت است. تازه آن موقع سیر در وادی توحید شروع میشود. به همین دلیل است که جناب سلمان از عالم ذر کفن پاره میکند و به عالم دنیا میآید، اصحاب کهف میآیند و حضرت عیسی از آسمان چهارم میآید. این جاست که بندگی مزه پیدا میکند و همانی میشود که صدر اسلام باید میشد اما نگذاشتند.
اگر میخواهیم به لقاء الله برسیم، با پیغمبر امکان پذیر است. ای پیغمبر به تو وحی شده، اگر وحی تو نبود همه منقطع بودند، روحی به تو ایحاء کردیم (در مورد این روح فرمود: «كَلِمَةُ اللَّهِ وَ رُوحُه»(17)) که مردم با آن می توانند به لقاء الله برسند. روایت علی بن ابراهیم آیهی «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» را این گونه توضیح میدهد: عمل صالح معرفت الائمه و ولایت آنها است و «لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» یعنی؛«لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُم»(18).
سیر در درجات ولایت تا مقام اخلاص در معرفت نبی اکرم و اهل بیتش همان مقام محبت خدای متعال است «وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَ اللَّه وَ مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّه». انسان هرچه سیر کند سیرش با امام است. اگر کسی گمان کند امام را پشت سر میگذارد و به جایی میرسد که دیگر امیرالمؤمنین نیست، بی امیرالمومنین لقاء میکنم چنین شخصی کف پای سلمان را هم تا کنون ندیده است. هرچه در عوالم سیر کنید این خورشید، ستاره و قمر هست.
اگر کسی به نور امام و نبی اکرم(ص) رسید، وارد وادی توحید شده و باید به اخلاص در توحید بکوشد. هرچه خالصتر بشود حجابی کنار میرود و منزلت بالاتری از ایمان و انوار توحید و یقین به قلبش وارد میشود. از عالم الهی و مقام نبی اکرم و اهل بیت بر قلبش نازل میشود و بالا میرود.
درجات ما به اندازه درجات ولایتمان است. انوار قرآن و باطن قرآن که با باطن ولایت در هم آمیخته است «لَنْ يَفْتَرِقَا» (19)، به قلبش وارد میشود. سیر ما در درجات توحید به اندازه سیر در آیات قرآن است. حقایق قرآن مکشوف میشود که همان علم امیرالمؤمنین است. «في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» (عنکبوت/49)، «من عنده علم الکتاب»(رعد/43)، حقایق آن علم، ایمان و کتاب بر قلبش نازل میشود. سیر در درجات ولایت، سیر در درجات توحید است. انسان به جایی میرسد که میتواند در مرآت امیرالمؤمنین خدا را ببیند؛ این همان توحید است و کار سلمان است. این همانی است که اصحاب عاشورا به آن میرسند و روز عاشورا تیزی شمشیر را درک نمیکنند. این است که اولیاء خدا به آن میرسند و عالم برزخ را درک نمیکنند؛ می رود دانههای تسبیح را جمع کند قیامت میشود.
«مست می هوشیار گردد نیمه شب»، انسانی که مست دنیا است سکرات موت بیدارش میکند. در باب قوم لوط می فرماید: اینها مست دنیا بودند، همین که سکرات موت و عذاب خدا میآید این مستی از بین میرود. کسی که دل داده امیرالمؤمنین(ع) که ساقی کوثر است و حقایق توحید را به قلب اولیائش القا میکند باشد، روز محشر امیرالمؤمنین یک جام از توحید به او میدهند، همین که میخواهد بخورد محشر میشود. طوری غرق در محبت امیرالمؤمنین(ع) است و انوار معرفت بر او میتابد (که) تا میخواهد دهانش را پاک کند، وارد بهشت میشود.
تعبیر قرآن است «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/21)، ساقی این شراب طهور امیرالمؤمنین (ع) است. در روایت است که اهل محشر در حال حساب پس دادن هستند، از سوی دیگر عزاداران امام حسین (ع) در مجلس کرامات امام حسین (ع) مشغول به ایشان هستند تا هنگامی که محشر جمع میشود و حضرت میخواهند به بهشت بروند آن موقع ناوههای بهشتی میآید و با مرکبهای نورانی آنان را به بهشت میبرند.
همه حقیقت توحید در دست نبی اکرم(ص)، در حوض کوثر است و در تسنیم است (تسنیم مربوط به امیرالمؤمنین [ع] است). به محض ورود به بهشت وارد این حوض میشوند. وقتی بیرون میآیند، صفات رذیله یشان شسته میشود.
اگر کسی گمان کند ما ریاضت میکشیم و موحد میکشیم اشتباه میکند. ابلیس چهار هزار سال دو رکعت نماز خواند. اگر از محبت امیرالمؤمنین چیزی دارید این قیمتی است. لذا اگر نمازمان بوی امیرالمؤمنین (ع) داد، مهر قبولی روی آن میزنند «ان قبلت قبل ما سواها»(20)، اگر بوی امیرالمومنین ندهد میگویند قبول نیست.
بنابر این حضرت شمس و نجم و قمر هستند. ما باید با او به خدا برسیم. لقاء یعنی همین. اگر کسی در نورانیت این خورشید سیر کرد تا جایی که توانست ذوب در خورشید بشود و به حقیقت خورشید برسد، متناسب با درجاتش حضرت ابراهیم خلیل، سلمان و مقداد میشود.
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج95، ص: 289
(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص: 147
(3) مناجات خمسه عشر
(4) شرح أصول الكافي (صدرا)، ج1، ص: 331
(5) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 301
(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 200
(7) مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى، ج2، ص: 146
(8) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج18، ص: 382
(9) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 98
(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 207
(11) دعای بیست و هفتم ماه رجب
(12) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج26، ص: 1
(13) دعای ماه شعبان
(14) مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 255
(15) زیارت جامعه کبیره
(16) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 145
(17) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج43، ص: 228
(18) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج24، ص: 377
(19) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج22، ص: 477
(20) شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج12، ص: 417
منبع:
پایگاه اطلاعرسانی حجت الاسلام و المسلمین، سید محمد مهدی میرباقری
- تعداد بازدید : 2920
- 31 مرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد