پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات / ایکس – شبهه: آیا همین قدر که بگویید: «سلامتی را قبول دارم و برای من مهم است»، دیگر بیمار نمیشوید؟ آیا همین قدر که دو نفر نسبت به یک دیگر ابراز محبت، عشق و علاقه کنند، کافیست و هرگز از یک دیگر بیزار نمیشوند ...؟!
یکی از بزرگترین مشکلات ما که مانع از شناخت صحیح میگردد، عدم دقت به معانی کلمات میباشد. به عنوان مثال: "موحد، مسلمان و مؤمن" – یا – "کفر، شرک، انکار، تکذیب و نفاق"، که هر کدام معنی و مفهوم خودش را دارد.
کفر:
"کفر" در لغت، به معنای "پوشاندن" میباشد. از این رو، حتی به شب که سایه میافکند، یا به کشاورزی که بذر را در زمین پنهان میکند نیز "کافر" گفته میشود. اما اگر این "کفر = پوشاندن"، در مقابل "ایمان" به الله جلّ جلاله، معاد و بازگشت به سوی او، انبیا، کتب الهی (وحی) و ... باشد، همان معنای "کافر اعتقادی" است که در قرآن، احادیث و یا گفتگوی خودمان به آن اشاره میکنیم.
شرک:
"شرک" در لغت، به معنای سهم دادن و شریک قرار دادن است. چنان که در تعاملات خود نیز "شریک" به کسی میگوییم که سهمی در مایملک دارد.
به صرف گفتن:
اگر چه گفتن نوعی اشعار، اذعان و اقرار است، اما به صرف گفتن، هیچ حقیقتی محقق نمیگردد. آیا اگر کسی بگوید "من پزشک هستم" کفایت دارد؟ آیا اگر کسی به لفظ بگوید: "من تو را دوست دارم، کفایت دارد"؟ آیا اگر کسی به لفظ بگوید: "من عاقل، با غیرت و وفادار هستم، کفایت دارد؟"
پس، به طور حتم، اشعار و اذعان، موقعیت و جایگاه و حق و حقوقی ایجاد مینماید، اما کفایت نمیکند.
دو مثال روشن:
ازدواج: در خطبه عقد، زن و مرد اشعار میدارند و به زبان میگویند که به ازدواج یک دیگر درآمدهاند. این اقرار زبانی، تعاریف و حق و حقوق ایجاد میکند، دیگر آنها نسبت به یک دیگر نامحرم نیستند و زن و شوهر محسوب میگردند و به هر کدام حقوق و تعهداتی مرتب میشود. اما آیا همین اظهار لفظی کافی است و دیگر زندگی مشترک، محبت، وفا، عمل به تعهدات و رعایت حقوق نمیخواهد؟
اسلام: اگر کافری به زبان شهادتین را بگوید، مسلمان محسوب میگردد، دیگر کسی حق ندارد او را کافر یا مشرک بخواند و از حقوق فردی و اجتماعی یک مسلمان برخوردار میگردد؛ اما آیا همین "لفظ" کافیست؟ یا باید واقعاً تسلیم امر خدا گردد تا مسلمان واقعی شود؟
امتحان میشوید:
زندگی، سراسر ادعا، شعار و گفتار (کلام) است، و هم چنین سراسر "امتحان" میباشد.
وقتی کسی در زبان یا هر ظهوری، مدعی میشود که عاقل و وفادار است، امین و رعایت کننده عهود و حقوق میباشد و ...، بخواهد یا نخواهد، در عمل امتحان میشود تا معلوم شود چنین هست یا فقط شعار داده است؟
ایمان و مسلمانی نیز همین طور است. گام نخست و ورودش، اقرار و اذعان زبانی به یک باور قلبی است که به آن شهادتین میگویند؛ اما رها نمیشود. باید معلوم شود که واقعاً راست میگوید و یا فقط به زبان شهادت داده است.
از این رو، خداوند متعال میفرماید که گمان نشود که به صرف گفتار زبانی، کار تمام است؛ خیر، بلکه امتحان میشوید تا "صدق" این گفتار معلوم شود.
« أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ » (العنکبوت، 2 و 3)
ترجمه: آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند؟ * و به يقين، كسانى كه پيش از اينان بودند (را نیز) آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.
مراتب شرک:
اگر چه "کفر" نیز مانند "ایمان"، شدت و ضعف مرتبه دارد، چنان که علم، قدرت ... و همه چیز همینطور است، اما تفاوت "کفر" با "شرک" این است که کافر مطلقاً حق را میپوشاند و انکار و تکذیب میکند، ولی مشرک، او را قبول دارد، ولی در عبودیت و بندگی، برایش شریک قایل میشود.
از این رو، این "شرک" است که انواع و اقسام دارد و شدت و ضعف مرتبه نیز دارد.
شرک جلی و خفی:
شرک را حتی به شرک "جلی = آشکار" و "خفی = پنهان" تقسیم کردهاند (امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام).
شرک جلی – آن است که انسان آن قدر نادان و غافل باشد که ضمن اقرار به وحدانیت حق تعالی، برای او در ربوبیت و بالتبع بندگی خود، شریک قائل گردد. مانند بسیاری از بتپرستان، طاغوت پرستان و فرعون پرستان سنّتی و مدرن. از یک سو "الله اکبر" میگوید، از سوی دیگر گمان میکند که سعادت و فلاح و رشد و توسعه، در گرو اطاعت از امریکا و نظر لطف "فرعون و طاغوت" است! خب این یک شرک آشکار میباشد.
شرک خفی – اما شرک خفی یا پنهان، یعنی حتی ممکن است که مؤمن خودش نیز متوجه نشود که در این گفتار یا رفتارش، شرک ورزیده است. از این رو، غالباً نوع انسان [به غیر از اهل عصمت و اولیای الهی و مؤمنی که دقت و مراقبت دارند] دچار این شرک میشوند، چنان که فرمود بسیاری از مردم، به رغم ایمان، هم چنان مشرک هستند:
« وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ » (یوسف [علیه السلام]، 106)
ترجمه: و بيشتر آنان [ كه از توحيدگرايى و ايمان دم مىزنند] به خدا ايمان نمى آورند، جز اين كه [ به گونهاى] شرك مىروزند.
مثال:
حتی این نوع از شرک نیز «جلی و خفی» دارد. به عنوان مثال: مسیحیت یا یهودیت، دین الهی هستند و پیروان آنها به خدا، معاد و نبوت اعتقاد دارند، اما یکی عُزَیر را پسر خدا میخواند و دیگری عیسی مسیح علیه السلام را پسر خدا میخواند، هر دو برای خدا جسمیّت قائلند و ... . خب این شرک آشکار و جلی است، شرکی که به کفر رسیده است، در حالی که اظهار ایمان نیز دارند.
« لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » (المائده، 73)
ترجمه: كسانى كه [به تثليث قائل شده و] گفتند: «خدا سومين [شخص از] سه [شخص يا سه اقنوم] است، قطعاً كافر شدهاند، و حال آنكه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست. و اگر از آنچه مىگويند باز نايستند، به كافران ايشان عذابى دردناك خواهد رسيد.
اما در مرتبه «خفی»، بسیاری از پیروان ادیان الهی، (حتی بیشتر مسلمانان) نیز به حقیقت توحید پی نبردهاند و دائم در گفتار و عمل، دچار "شرک" میشوند.
بسیار دیدهایم که مردم، در عین ایمان به وحدانیت و ربوبیت خداوند سبحان، دیگران را [به صورت مستقل]، دارای عزت، غنا و یا مؤثر در رفع گرفتاری خود میبینند!
امام صادق علیه السلام در ذیل آیه فوق و توصیف شرک خفی فرمودند (نقل به مضمون): «همین قدر که میگویی اگر فلانی نبود هلاک شده بودم، شرک است». [چه بسیار میگوییم: اگر فلانی کمک نکرده بود، اگر فلانی معالجه نکرده بود، اگر فلانی نیامده بود و ...، کارم تمام بود]. از ایشان پرسیدند: پس چگونه بگوییم؟ فرمودند: بگویید: اگر خدا فلانی را سر راه من قرار نداده بود ... .
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی):
آیا همین که بگوییم ایمان آوردیم کافیست و دیگر دچار کفر نمیشویم؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7122.html
عضویت در کانال رسمی «پاسخ گویی به سؤالات و شبهات»
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
اعتقادی