پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
خداوند متعال خود در قرآن کریم تصریح مینماید که اکثریت نمیدانند، یا تعقل نمیکنند، یا ایمان نمیآورند ... و یا آن که تعداد مؤمنین کمتر است (مگر پس از ظهور و گسترش عدل در تمامی زمینهها، در سطح جهان).
**- خداوندی که از سویی به انسان عقل، فطرت، کتاب و امام داده و از سویی دیگر نفس اماره با قابلیت نفوذ پذیری وسوسههای شیاطین انس و جنّ ر ا داده است، خود به علل و عوامل عدم رشد و انحراف نیز اشاره نموده است، که از جمله آنها: عدم توجه، غفلت، میل به نتایج زودرس و بالاخره محبت و وابستگی بیشتر به حیات و متاع دنیا میباشد که سبب اعوجاج و نیز تلاش برای بستن راه هدایت و رشد دیگران میگردد:
« الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَـئِكَ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ » (ابراهیم علیه السلام، 3)
ترجمه: همانها كه زندگى دنيا را دوست دارند و بر آخرت ترجيح مىدهند و (مردم را) از راه خدا بازمىدارند و آن را كج و منحرف مىطلبند (قوانين آن را منحرف معرفى مىكنند و مردم را از آن منحرف مىسازند) آنان در گمراهى دور و درازى هستند.
الف – بشر نیز مانند سایر موجودات، وقتی خلق شده و به دنیا میآید، دارای ویژگیهای "بالفعل" و استعدادهای "بالقوه" میباشد. یعنی یک وضعیت "فعلی" دارد و یک امکان برای "شدن". چنان که در ابتدا چشم دارد، ولی نمیبیند – بدن دارد، ولی ضعیف است – مغز دارد، اما علم و عقل ندارد و ... . پس هر یک از این فعلیتها که رشد نکند، و هر یک از این استعدادها و قوهها که به مرحله فعلیت نرسیده و ظهور ننماید، در همان وضعیت نخستین باقی میماند.
ب – وضعیت نخستین بشر، پس از مرحله جمادی، رشد نباتی است و پس از آن، رشد حیوانی، و پس از گذر از این مرحله، به رشد انسانی میرسد. پس اگر کسی از مرحله حیوانی گذر نکرد، در همان مرحله باقی میماند، اگر چه ظاهر خودش و بروزهایش انسانی مینماید. از این رو فرمود: اینان هم چنان حیوان هستند.
« أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا » (الفرقان، 44)
ترجمه: آيا مىپندارى بيشتر آنان مىشنوند يا مىانديشند؟ (نه) آنها جز همانند چارپايان نيستند بلكه گمراهترند.
ج – بشر وقتی به دنیا میآید و رشد فیزیکی میکند، پیش و بیش از هر چیزی با جسم و قوای حیوانی خود آشنا میشود، چنان که به محض تولد و حتی قبل از دیدن و کسب اندک اطلاعات از وضعیت این دنیا، خوردن را میشناسد و به دنبال شیر میگردد (درست مانند حیوانات). پس اگر در همین عالَم حیوانی بماند و فقط حیوانیتاش رشد کند، به جز خوردن، آشامیدن، مسکن، جفتیابی، تولید مثل، تعیین حریم و دفاع از آن و ...، چیزی نمیداند و به جز محسوسات مادی، ادراکی نخواهد داشت.
قدرت بیشتر:
غلبه یک حالت، یک میل، یک کشش یا گرایش در انسان، به هیچ وجه دلیل بر قدرت بیشتر یا غلبهی اجباری آن نمیباشد؛ بلکه علل و عوامل دیگری دخیل و اثر گذار هستند. چنان که میدانیم هر موجودی، هر نیرویی و هر قدرتی، مخلوق خداست، پس قدرت محض از آن خداست، ولی بسیاری از بندگی او فرار کرده و خود را مقهور و مرعوب قدرتهای کاذب دیگری میکنند:
« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ » (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم به جاى خدا همتايانى (از بت، نفس، طاغوت، فرعون، متاع دنیا) برمىگزينند كه آنها را چنان كه بايد خدا را دوست داشت دوست مىدارند، ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، شدت (اوج) محبتشان به خداوند است . و اگر كسانى كه ستم كردهاند آن هنگام كه عذاب (آخرت) را مشاهده مىكنند ببينند كه قدرت و نيرو همه از آن خداست و خدا سختكيفر است (به شدت پشيمان خواهند شد).
توضیح: انسان فانی است و عاشق بقا و باقی – انسان ضعیف است و عاشق قوت و قدرت و قادر – انسان جاهل است و عاشق علم و علیم ...، اما برخی مصداق حقیقی را رها کرده و به مصادیق کاذب روی میآورند و محبت فطری خود را به آنان تعلق میدهند.
قدرت اراده و انتخاب:
همین که فرمود: «ندها و شریکانی را بر میگزیند» - همین که میگوییم: «خدا هم عقل و فطرت داده و هم وحی و بینه، اما انسان غفلت میکند» - همین که میگوییم: «انسان متشکل از روح و جسم است و برخی انسان به دنبال تمایلات نفسانی میرود و آنها را ترجیح میدهد » ...؛ همه گواه بر این است که نیروی برتر، خود انسان است که با اختیار و اراده خویش "انتخاب" میکند.
انسان به ارادهی خویش، "عقل" را حاکم بر سایر قوا (از جمله نفس) میسازد؛ و هم چنین با ارادهی خویش عقل را به زندان کرده و "نفس" را حاکم بر سایر قوای خویش میسازد.
هیچ کدام به خودی خود قدرت سلطه ندارند:
هم به پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله فرمود که تو فقط تذکر دهنده هستی و سلطهای در هدایت مردم نداری « فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ - پس تذكر ده، كه تو (به عنوان رسول) تنها تذكردهندهاى * تو بر آنها مسلّط نيستى / الغاشیة، 21 و 22» - و هم راجع به ابلیس و بالتبع سایر شیاطین انس و جنّ فرمود که هیچ تسلطی بر کسی ندارند، مگر آن که خودش برای آنان ولایت و سلطه ایجاد کرده و سپس تحت سلطه آنان رود:
« إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ » (النّحل، 99 و 100)
ترجمه: چرا كه او (شیطان) را بر كسانى كه ايمان آوردهاند و بر پروردگار خود توكل مىكنند، تسلطى نيست * جز اين نيست كه تسلط او (به طورى كه فرمانش نافذ باشد) بر كسانى است كه او را به يارى و سرپرستى مىگيرند و كسانى كه براى خداوند شريك قرار مىدهند.
بشر متکبر، مغرور و توجیهگر:
همانطور که ابلیس پس از نافرمانی و مواجه با عواقب سوءاش، برای به دنبال دلایل و بهانههایی (چون برتری نژادی) رفت و چون راه به جایی نبرد، باز هم نه تنها اذعان به خطای خود نکرد و «ظَلمتُ نَفسی» نگفت و در مقابل خداوند متعال را متهم کرد و گفت: « رَبّ بِمَا اَغوَیتَنی – پروردگارا! حال که تو مرا گمراه کردی ...»، بشر نیز برای توجیه انحرافات خود، به دنبال بهانهها و علل دیگر میگردد. گاه محیط را محکوم میکند، گاه دیگران را محکوم میکند، و گاه خدا را متهم و محکوم میکند.
همین که میگوید: «لابد قوای نفسانی قویتر از "عقل و فطرت و وحی" هستند، یعنی میگوید: «خدا آنان را قویتر قرار داده تا بر من بدبخت و بیچاره غلبه کنند، وگرنه خودم که نقش و تقصیری ندارم!».
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
آیا با توجه به کثرت دنیاگران، قدرت نیروهای بازدارنده از هدایت بیشتر نمیباشد؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7274.html
عضویت در کانال «پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه)»
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
گوناگون