آیا ایدلوژی اسلام آنقدر ارزش مردمی نداشت که سخن پیامبر (ص) مبنی بر امامت امام علی (ع) را پس از چندین ماه به فراموشی بسپرند و با غیر او بیعت کنند؟! آیا این نشان نمیدهد اسلام حتی در بین خود یاران پیامبر و مردم مسلمان دارای عدم مقبولیت بوده است؟ (لندن)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): به طور قطع نزد آن مردم، چنان ارزشی نداشته است، چنان که مردمان (حتی مسلمانان) امروز نیز به ارزش اسلام (از جمله ارزش ولایت و امامت) پینبردهاند و تازه "بیداری اسلامی" آغاز شده است و هنوز امکان مصادره و ایجاد انحراف در آن بسیار است. مگر نه این است که بسیاری از مسلمانان و حتی شیعیان، خودباختهی ارزشهای غربی هستند؟!
گاهی در قالب طرح سؤال و یا شبهه، اصولی فرض و القا میگردد که خود آن اصل غلط است، مانند همین سؤال که در آن "مقبولیت" بین مردم، اصلی برای "ارزش" قلمداد شده است! میپرسد: «آیا ارزش نداشت که مقبول نیفتاد؟». یعنی ملاک و محک سنجش "ارزش" در این بحث، "مقبولیت" قرار گرفته است که خب خطاست.
البته این سؤال بسیار خوب طرح شده، چرا که میپرسد: « آیا نزد آن مردم، این ارزش را نداشت»، اما چون سؤالات مشابه بدون قید "زمانی یا گروهی" مطرح میباشد، لازم است بحث را از ریشه مطرح نماییم.
ارزش، مشروعیت و مقبولیت:
مشروعیت (قانونی بودن به لحاظ حکم عقل، علم و وحی)، با مقبولیت (مورد نظر و اقبال مردم) بودن، بسیار متفاوت است. نه تنها در مباحث دینی و یا تاریخی، بلکه در مسائل روز نیز میتوانید در جوامع گوناگون، با مصادیق زیادی مواجه گردید که "مقبول" هستند، اما "مشروع" نیستند، مانند "شرابخواری" در برخی از جوامع، که خودشان هم میدانند به لحاظ وحی، عقل، علم و تجربهی روزمره، زیانهای بسیاری دارد، اما از نظر آن مردم "مقبول" واقع شده است! و همینطور به مصادیق بسیاری میتوانید توجه کنید که "مشروع" هستند، اما مقبول نیستند؛ مانند "حذف ربا" از سیستم بانکی در دنیا.
پس، ملاک سنجش "ارزش و متقابلاً ضد ارزش"، همان مشروعیت است، نه مقبولیت بین مردم.
چند مثال:
یک - انبیای الهی، همه "مشروع" بودند، اما هیچ کدام [دست کم در آغاز بعثت، و بسیاری تا پایان عمر خود (مانند حضرت نوح علیه السلام)]، "مقبول" عام و خاص نبودند، چرا که همگان [از رهبران و حکام گرفته تا مردم عوام] مشرک بودند و هیچ مایل نبودند که دست از خرافات و آداب جاهلی خود دست بردارند.
دو – تمامی قیام کنندگان علیه ظلم در طول تاریخ، مشروع بودند، اما همه آنها مقبول نبودند. مانند سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام که از جمع کثیر مسلمانان، فقط یکصد و چند نفر زن، مرد و کودک ایشان را همراهی کردند.
سه – قوانین، احکام، آداب و سنن بسیاری وجود دارند که در یک جامعهی بزرگ یا کوچک، مشروعیت دارند، اما مقبولیت ندارند و یا بالعکس – حتی ممکن است که در یک جامعهی بزرگ، قانونی یا کاری یا رفتاری مشروعیت یا مقبولیت یافته باشد، اما در درون همان جامعه، جوامع کوچکتری باشند که آن را مشروع یا مقبول ندانند؛ مثل جامعه امریکا که به طور کلی قانون "اعدام" را ملغی کرده است، اما در برخی از ایالتهای آن، این قانون هم چنان پابرجاست.
پایان دموکراسی:
باید بدانیم که در جهان غرب، "فلسفه"، تابع "قدرت" است! تا آنجا که لازم بود، شعار دموکراسی سر دادند و "مقبولیت" بین اکثریت را ملاک و میزان برای سنجش "مشروعیت" قلمداد کردند، اما امروزه که این معنا مغایر با اهداف "جهانیسازی" و حتی حکومت داخلی آنها شمرده میشود، آن را نقد و نفی میکنند! لذا در "نئو لیبرالیسم" به این سمت میروند که دموکراسی و مقبولیت، ملاک نیست، چرا که اکثریت مردم نمیدانند، پس نخبگان باید حکومت را در ست داشته باشند و مردم را به سوی منافعشان (به اصطلاح) هدایت کنند. (1)
ایمان مردم در صدر اسلام:
در صدر اسلام، کفار و مشرکین [اعم از حکام و تابعین آنها]، تا آنجا که توانستند، علیه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و محدود مؤمنان و پیروان ایشان، مبارزه کردند. از تکفیر، به انزوا کشاندن، مسخره کردن، ضد تبلیغ، تحریم اقتصادی در شعب ابیطالب ... تا تحمیل حدود شصت جنگ، در طی چند سال کوتاه. اما در هر دوره و برهه، پس از شکست و ازدیاد گرایش مردمی، "تسلیم" شدند؛ از این رو، هنگامی که نزد ایشان آمده و ادعای "ایمان" کردند، وحی آمد که بگو شما ایمان نیاوردید، بلکه فقط "اسلام" آوردید – یعنی فعلاً فقط تسلیم شدهاید:
« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ » (الحجرات، 14)
ترجمه: [برخى از] اعراب (باديهنشينان) گفتند: «ايمان آورديم.» بگو: «ايمان نياوردهايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم. و هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است. و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از [ارزش] كردههایتان چيزى كم نمىكند. خدا آمرزنده مهربان است.»
از این رو، تردیدی نیست که اگر چه کثرت مسلمانان بسیار شده بود، اما "ایمان" اکثریت آنان بسیار ضعیف بود و همیشه و در هر عصری، تعداد "ایمان آورندگان" کم است، اگر چه تعداد "اسلام آورندگان" و تسلیم شدگان بسیار باشد.
آفت ضعف ایمان:
از جمله آفات ضعف ایمان، حتی پس از اسلام و تسلیم، این است که به محض ایجاد تغییر در شرایط، مواضع افراد و جامعه نیز متحول میگردد و فقط خواص میمانند؛ و البته اگر این خواص نیز متغیر گردند، تودههای مردمی را به دنبال خود خواهند کشاند.
پس، مردم (اکثریت)، ایمان راسخی نداشتند، بلکه فقط تسلیم پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله شده بودند، لذا هیچ الزامی برای خود نمیدیدند که در تداوم، تسلیم امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بشوند، هر چند که بیعت کرده بودند.
ضمانت اجرای عهود:
ضمانت اجرای "عهدها یا بعیتها و یا به تعبیر دیگری قول و قرارها"، یا "ایمان" است و یا "زور = قدرت".
به عنوان مثال: برای کسی که به اصول و ارزشهایی پایبند است و "ایمان" دارد، زور و قوای قهریه لازم نیست، او حتی اگر به کودک خود وعده دهد که امشب با تو بازی میکنم، یا آخر هفته تو را به گردش میبرم، این کار را خواهد کرد، چه رسد به عهدی که با خدای سبحان یا رسول او و یا اولیا و اوصیای او صلوات الله علهیم اجمعین بسته است.
چرا این قدر بر انجام "نذر" تأکید شده است؟ چرا وفای به عهد، از صفات "مؤمنین" برشمرده شده است؟
« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * ... وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ » (المؤمنون، 8)
ترجمه: مؤ منان رستگار شدند * ... و آنها كه امانتها و عهد خود را مراعات میكنند.
**- اما جایی که ایمان نباشد و یا ضعیف باشد، زور (قدرت) در انجام تعهد و یا نقض آن کارساز است، به عنوان مثال: امریکا و انگلیس، با کشورها و دولتهای متفاوت و یا حتی در سازمانملل و ...، تعهداتی میکنند، اما انجام نمیدهند (مثل 1+5 که مشهود همگان است). بدیهی است که اگر زور و قدرت داشته باشیم و خود را ضعیف نشان ندهیم، نمیتوانند نقض عهد کنند و اگر نداشته باشیم یا خود را ضعیف نشان دهیم، حتی حمله نظامی نیز میکنند.
بازگشت به گذشته (ارتجاع):
وقتی "ایمان" ضعیف بود و مواضع فقط بر اساس "اسلام = تسلیم" اتخاذ شد، به محض رفع ضرورت و اجبار در تسلیم، انسان و یا جوامع، به باورها، آداب و رسوم گذشتهی خود بر میگردند؛ چنان که خداوند متعال برای مسلمانان یک سؤال اساسی طرح میکند مبنی بر این که اگر این رسول (ص) [که بالاخره از دنیا خواهد رفت] از میان شما برود، چه خواهید کرد؟ آیا به گذشته بر میگردید؟!
« وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ » (آلعمران، 144)
ترجمه: محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد.
باورهای گذشتگان تغییری نیافته است:
ایمان به توحید و معاد و بالتبع نبوت و امامت، قلب را منقلب میکند و اگر ایمان نباشد و فقط تسلیم باشد، قلب پس از رفع ضرورت یا تغییر شرایط، دوباره منقلب شده و به عقب بر میگردد. اما نباید گمان کرد که بازگشت به عقب (ارتجاع)، در مباحث نظری و اعتقادی، مانند تکنولوژی میباشد. پس مقصود از به عقب بازگشتن این نیست که مثلاً انسان خودرو و هواپیما را رها کرده و با اسب و الاغ و شتر سفر مینماید، بلکه به لحاظ "گرایش"ها، به باورها و سمبلها گذشته (اسلاف) بر میگردد.
اگر "ایمان به اسلام" نباشد، باورهای گذشتگان تا کنون، همه عین هم میباشد، یعنی یا قومیت ملاک میشود، یا احزاب، یا شخصیتها و یا در نهایت شهوات.
سقیفه:
با رحلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، چند نفر از خواص، سریعاً به گذشته بازگشتند و با محور و ملاک قرار دادن و مشروعیت بخشیدن به «قومیت و شیخوخیت»، سقیفه را تشکیل دادند تا حکومت را به قبضهی خود درآورند. اکثریت مردم نیز که هنوز "ایمان" به قلب آنها راه نیافته بود، قومگرا و شخصگرا بودند، مضافاً بر این که به رغم اسلام آوردنشان، بغض امیرالمؤمنین علیه السلام را (به خاطر جنگها و کشته شدن پدران، همسران و فرزندان کافر و ظالمشان) را در دل داشتند، لذا سریعاً با بزرگان قوم خود بیعت کردند و امیرالمؤمنین علیه السلام، شرایط لازم برای حکومت را که از جمله آنها - مقبولیتِ پس از مشروعیت بود – از دست دادند.
پس، نزد آنان، گرایشهای جاهلی بیشتر اهمیت داشت تا ایمان، اسلام و عهد با رسول الله صلوات الله علیه و آله.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
آیا ایدئولوژی اسلام، آن قدر نزد آنان ارزش نداشت که به سرعت عهد خود با رسول الله (ص) را در مورد ولایت و امامت شکستند؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7831.html
- تعداد بازدید : 2125
- 20 تیر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی امامت