پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ » یک آیه نیست، بلکه بخشی از یک آیه میباشد. متأسفانه بسیاری از مردم، از این آیهی غنی، ژرف و تعیین کننده، فقط همین چهار کلمهاش را شنیده و یا مورد توجه قرار دادهاند، چرا که بیش از سایر فرازها و مضامین همین آیه، مورد تبلیغ، ضد تبلیغ و البته تفسیر به رأی و سوء استفاده قرار گرفته است.
در مثل معروف است که شخصی مدعی شد: «من به دستور خدا در قرآن کریم، نماز نمیخوانم!»؛ از او پرسیدند: «این دستور در کجای قرآن آمده؟!» پاسخ داد: همانجا که فرمود: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ – ای اهل ایمان، به نماز نزدیک نشوید»! و بقیه آیه را نخوانده بود که فرموده « وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ - هنگامی که مست هستید، تا بدانید که چه میگویید و ... / النساء، 43»
حالا یک عده « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ » را میخوانند و مکرر میگویند و برخی نیز به قصد ایجاد انحراف در اذهان عمومی و اعوجاج در راه رشد و کمال مردم، اما بقیهی آیه را نمیخوانند! پس لازم است ابتدا به تمام آیه توجه کنیم و بعد دربارهی بند بند آن تأمل نماییم، تا مفهوم و مقصود به روشنی درک گردد:
« لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » (البقرة، 256)
ترجمه: در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت، شیطان، فرعون، نفس و هر موجود طغیانگر دیگری] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.
اکراه: کلمات "اجبار و اکراه"، هر دو عربی هستند، پس اگر میخواست بفرماید که در دین اجباری نیست، میفرمود: "لا اجبار فیالدین"، اما فرمود: « لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ »، چرا که هر چند "اکراه"، در این آیه، معنی "اجبار" هم میدهد، اما اعم از "اجبار" میباشد.
اکراه یعنی، بدآمدن (کراهت داشتن)، و در مواقفی به معنای اجبار نیز میباشد. پس میفرماید که در قبول دین، اجباری نیست؛ چنان که در دین، هیچ مورد ناخوشایند و بدآمدنی وجود ندارد. همه منطبق با عقل، فطرت و نظام آفرینش میباشد، همه راه رسیدن به رشد، کمال و فلاح میباشد.
دین: اما معنا، مفهوم و منظور از "دین"، اعتقادات و باورهای میباشد، نه احکام و قوانین. میفرماید که من انسان را دربارهی اعتقاداتش، مجبور نیافریدم، پس نه کسی میتواند او را به "ایمان" مجبور نماید [حتی اگر شخص پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله باشد]، و نه کسی میتواند او را به "کفر" مجبور نماید، [حتی اگر شخص ابلیس لعین باشد].
شامل احکام نمیگردد:
اما "احکام" یعنی قوانین و دستورالعملها. رعایت بسیاری از قوانین، در تمامی جوامع، مکاتب و ادیان، "اجباری" میباشد، به ویژه اگر در ساختار جامعه نقش داشته باشند و به حقوق دیگران نیز مربوط گردند.
بیتردید، "مدنیت" با وَضع قوانین درستتر و کاملتر و نیز رعایت آنها از سوی مردم یک جامعه شکل میگیرد؛ از این رو رعایت بسیاری از این قوانین اجباری میشود و کسی نمیتواند به بهانهی «لا اکراه»، یا «دموکراسی»، یا «لیبرالیسم» یا اصل آزادی و ...، بگوید که نباید برای اجرای قوانین، اجباری در کار باشد. عدم رعایت قانون، موجب بروز هرج و مرج و نابودی میگردد. پس حتی شده با اکراه و یا اجبار، باید رعایت شود.
مثال: شاید کثرت قابل توجهی، از پرداخت کنندگان مالیات در کشورهای متفاوت - یا جوانانی که به نظام وظیفه فراخوان میشوند – یا حتی افرادی که به جنگ اعزام میگردند – یا رانندگان خودروهای پر سرعت و یا ...، هیچ اعتقاد و باوری به مالیات، سربازی، قوانین بسیار زیاد راهنمایی و رانندگی و ... نداشته باشند، اما مجبورند که رعایت کنند.
اگر قرار باشد که رعایت قانون اجباری نباشد، اولاً وضع آن قوانین عبث و بیهوده خواهد بود، ثایناً تعیین ضمانتهای اجرایی (اعم از تشویق، تهدید، پاداش، جریمه، مکافات و ...) بیمورد خواهد بود و هیچ پلیس و دادگاهی نیز نباید باشد، و ثالثاً هیچ نظمی محقق نخواهد گردید.
چرا دین (اعتقاد) اجباری نیست:
فضیلت، کمالِ بالقوه و وجه تمایز انسان نسبت به سایر موجودات، همین توان «اختیار»ی میباشد که خداوند متعال برای «انتخاب»، به او موهبت نموده است. پس اگر دین (اعتقادات) اجباری بود، اختیار سلب میشد و دیگر لزومی به هدایت نیز وجود نداشت و بالتبع تلاش، حرکت، رسیدن به نتیجهی مثبت یا منفی نیز بیمعنا و بیثمر بود ... و حتی هیچ کس با دیگری تبادل نظر و بحث نمیکرد؛ چرا که "جبر" کار خودش را میکند.
اما خداوند متعال فرمود: عقل برای شناخت دادم، فطرت برای گرایش دادم، قلب برای فهم دادم، شعور برای بصیرت دادم، اختیار برای انتخاب دادم، انبیا را با ادله و بینههای روشن فرستادم، وحی نازل کردم، اولیا و امامان را رهبر قرار دادم ... و بالاخره آن که "راه رشد" را از راه "گمراهی" تبیین کردم (قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ)، پس دیگر هیچ لزومی برای "جبر" در دین (اعتقادات) وجود ندارد.
راه درست:
اما در عین حال میفرماید که مقصود از جبری نبودن دین (اعتقادات)، این نیست که هر کسی، هر معبودی گرفت، هر هدفی اتخاذ کرد، هر کسی یا هر چیزی را بندگی کرد و هر چه کرد، درست است و یا دست کم مانعی ندارد؛ بلکه فرمود: دو راه اعتقادی پیش روی انسان است: یا «ایمان به الله و کفر به طاغوت» و یا «ایمان به طاغوت و کفر به الله جلّ جلاله»، که با اراده و اختیار خودش، یکی را انتخاب میکند و به نتیجهی این انتخابش نیز میرسد. لذا در ادامه فرمود: پسهر کس که به طاغوت کافر شد، و به الله جلّ جلاله ایمان آورد، او به دستاویز محکمی که هرگز گسسته نمیشود چنگ زده و نجات مییابد « فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا ».
نکته:
از همین ادامه آیه و تأکید بر مقولهی "کفر و ایمان"، مشخص میگردد که مقصود از «دین»، همان اعتقادات آدمی میباشد.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
در مورد «لا اکراه فیالدین»، به ویژه با توجه به تعاریف متفاوت و حتی برداشت غلط و سوء استفاده، توضیحی روشن ارائه دهید.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7937.html
کلمات کلیدی:
قرآن