پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اگر چه ابلیس لعین، عبادات بسیاری داشته که به درجهای از ملکوت رسیده و در صف برخی از ملائکه جای گرفته است، اما الزاماً کثرت "عبادت" از کمال و زیادتی "شناخت" نمیباشد.
نکتهی دیگر آن که نمیشود گفت: ابلیس لعین، یا از تمامی انسانها بیشتر میشناخته، یا از تمامی انسانها کمتر میشناخته! چه بسا بیش از بسیاری میشناخته و کمتر از بسیاری دیگر میشناخته است. چنان که نه شناخت تمامی فرشتگان و جنیان مساوی است و نه شناخت تمامی انسانها با یکدیگر برابر است.
حال به نکات ذیل دقت شود:
الف – "شناخت"، یک مقوله است و "عبادت = بندگی"، یا به تعبیر دیگری «حرکت به سوی هدف و محبوب»، یک مقولهی دیگری میباشد. گاه کسی به وحدت "عقل و قلب" میرسد و "معقول و محبوب" نزدش یکی میشوند و گاه شناخت عقلی او با گرایش قلبی او نه تنها متفاوت، بلکه متضاد میباشد.
سادهتر آن که بارها بیان شد: «انسان چیزهای بسیاری را میشناسد، اما در نهایت به سوی محبوبش (آن چه دوستش میدارد) میرود و نه الزاماً به سوی معروفش (آن چه آن را شناخته است). مگر مبتلایان به انواع و اقسام گناهان، رذیلههای اخلاقی، خلافها و بزهها؛ نسبت به بدی کار خود شناخت ندارند و یا از عواقبش بیاطلاع هستند؟!
ب – مشکل ابلیس لعین، بیش از نشناختن خدا، نشناختن خودش بود، نفهمید که چیزی نیست، خیال کرد هم چیزی هست و هم بیشتر از دیگران، لذا "استکبار" کرد. چنان که خداوند رحمان و رحیم، بلافاصله پس از عصیان، او را اخراج ننمود، بلکه محاکمه نمود و پرسید:
« قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ » (ص، 75)
ترجمه: [خداوند سبحان] گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم سجده کنی؟! آیا تکبّر کردی یا از برترینها بودی؟! (برتر از اینکه فرمان سجود، تو را نیز شامل گردد)»
*- ابلیس لعین، میتوانست بگوید: خداوندا! یک لحظه غفلت کردم، خطا کردم، تو مرا عفو کن! میتوانست بگوید: « لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ » و مورد عفو و رحمت قرار گیرد؛ اما تکبرش اجازه نداد و گفت:
« قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ » (ص، 76)
ترجمه: گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل!»
پس، خدا میشناخت که مخاطب قرار گرفت و پاسخ داد «تو مرا خلق کردی»، اما این خودبرتر بینی و تکبر در درگاه کبریایی بود که موجب اخراجش گردید، نه صرفاً آن نافرمانی.
« قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ » (ص، 78)
ترجمه: فرمود: «از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو، که تو راندهی درگاه منی! * و مسلّماً لعنت من (دوری از رحمت من) بر تو تا روز قیامت خواهد بود!
باز هم متنبه نشد و نترسید! چرا که "تکبر"َش به جای فروکش کردن، تازه فوران کرده بود، لذا به دشمنی و لجاجت برخواست و گفت: پس من هم چنین و چنان میکنم!
اختیار و اراده ابلیس لعین:
چنین نیست که فرشتگان، هیچ شعور، اختیار و ارادهای نداشته باشند، اما نوع و سنخش متفاوت است و البته درجات آنها نیز متفاوت میباشد. هر فرشتهای که در مقام چهار ملک مقرب قرار ندارد، علم آنها نیز یکسان نمیباشد، چنان که در احادیث تصریح شده که فرشتگان بسیاری در عوالم گوناگون وجود دارند که اصلاً خبر ندارند، موجودی به نام آدم یا انسان خلق شده و در زمین زندگی میکند.
اما، مهم این است که بدانیم، اگر چه ابلیس لعین به خاطر سابقهی عباداتش به ملکوتی رسیده بود و در صف فرشتگانی قرار داشت، اما خودش از جنس و سنج فرشتگان نبود، بلکه از جنّیان بود، چنان که گفت: «مرا از آتش خلق کردی – انسان را از خاک خلق کردی»؛ و جنّ در مراتبی پایینتر از انسان، از شعور و نیز قوهی اختیار، اراده و انتخاب برخوردار میباشد:
« وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا » (البقرة، 34)
ترجمه: و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده و خضوع کنید!» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد.
*- بنابر این، ابلیس لعین، همانگونه که در عبادات خود مختار و با اراده بود، در نافرمانی و عصیان و تکبر خویش نیز مختار و با اراده بود.
کمال و حال انسان:
نباید به صورت مطلق گفت که انسان از هر موجودی و حتی تمامی فرشتگان برتر و بالاتر و یا پستتر و پایینتر است! برخی از انسانها، نه تنها از برخی ملائک، بلکه از تمامی فرشتگان نیز بالاتر هستند، چنان که آدم علیه السلام، مسجود ملائک گردید. اینان "انسانهای کامل"، یا همان اهل عصمت و حجج الهی علیهم السلام هستند که در رأسشان حضرت خاتم الانبیاء، محمد مصطفی، صلوات الله علیه و آله میباشند که در مقام "محمود" هستند. برخی درجات پایینتری از ایشان دارند، اما از فرشتگان بالاتر هستند، برخی پایینتر و پایینتر، تا برسد به کسانی که درجه و مقامشان از حیوانات نیز پستتر میباشد.
به آدمی نیز "روح، عقل، شعور، منطق، قلب، فطرت، وحی، الهام ... داده شده است و مظهر تجلی "اختیار و اراده"ی الهی میباشد و در امکان و استعداد ظهور و تجلی این کمالات (اسمای الهی)، از همه برتر است و به همین دلیل میتواند "خلیفة الله" باشد؛ البته به شرطی که این استعدادها را شکوفا نماید.
انسان نیز از یک سو "میشناسد"، از سوی دیگر "دوست میدارد"؛ و نه تنها مجبور نشده که حتما به سوی آن چه که میشناسد برود، بلکه "محبت" در وجودش سرشته شده و حتماً به سوی آن چه دوست میدارد (محبوب) میرود. خواه خدا باشد، یا غیر خدا، از طاغوت بیرون گرفته، تا طاغوت درون و هوای نفس.
تکبر:
در انسان نیز "تکبر" وجود دارد، چرا که اگر وجود نداشته باشد، اصلا مقام "کبریایی الوهی" برایش قابل درک و شناخت نمیگردد و نمیتواند بر اساس معرفت و شناخت و ایمان، "الله اکبر" بگوید. مضافا بر این که در مواردی به این "تکبر" نیاز دارد، وگرنه همیشه و در همه جا "ذلیل" خواهد بود. چنان که فرمود: « وَ تَكَبّروا مَعَ المُتَكَبّرينَ؛ فَإنّ تَكَبّروا مَعَ المُتَكَبّرينَ عِبادَة - با متکبران متکبرانه رفتار کنید که این گونه رفتار خود عبادت است » ( مشکینی (ره)، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی، ص 171-172)
مگر بدون برخورداری از صفت و توان "تکبر"، میتوان « يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ » و « أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ » بود؟!
پس، اگر پرسیدند: چنان چه تکبر بد و مذموم است و سبب رانده شدن از رحمت الهی میگردد، چرا خداوند سبحان آن را در وجود انسان نهادینه نمود؟ بگویید: اولاَ برای این که "کبریایی خداوند سبحان" را بشناسی و بفهمی – دوماً برای این که در مقابل متکبر، ذلیل نگردی – اما کنترل و مهارش را نیز به دست خودت دادهاند، تا در مقابل خداوند سبحان، یا بندگان متواضع خدا، یا ضعفا، تکبر ننمایی.
بهشت جای متکبرین نیست:
برخی میدانند که بهشت، جای انسان خوب با عمل خوب است، در ازای ایمان صحیح و عمل صالح است، اما توجه ندارند که اینها نیز سازوکارهایی دارند.
نیتهای خوب، باید از مرحلهی وهم، خیال، تصور و تصدیق گذر کنند و به مرحلهی «اراده» برسند. پس از اراده، اقدام به عمل میشود، حال چه انسان موفق به آن شود و چه نشود؛ پس مهمتر از عمل، "اراده"ی انسان میباشد.
از این رو فرمود: بهشت جای کسانی است که "اراده"ی برتریجویی و فساد نکردهاند، چه رسد به "عمل". چرا که ممکن است بسیاری اراده کنند، اما در عمل موفق نشوند. چنان که ابلیس لعین اراده کرده که همه را منحرف کند، اما خودش هم میگوید: «به غیر از بندگان خالص تو»؛ چرا؟! آیا برای آنان احترام ویژهای قایل است؟! خیر؛ بلکه میداند آنها را نمیتواند منحرف کند.
« تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » (القصص، 83)
ترجمه: (آری،) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمیدهیم که ارادهی برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است!
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
با توجه به سوابق عبادی، آیا شناخت انسان نسبت به عظمت خداوند موقنتر ودقیقتر است یا شیطان؟ اگر شیطان، چرا لعنت را برگزید و مگر اختیار داشت؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8112.html
کلمات کلیدی:
گوناگون قیام