پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه) / یادداشت سردبیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.
سلام دوستان!
در فرهنگ و ادبیات اسلامی، به کسی که خداوند متعال را باور ندارد، انکار و تکذیب میکند، "کافر یا ملحد" گفته میشود. اما دهری، مادهگرا، ماتریالیست و ... همه همان معناست و افزودن "ایسم"، حقیقتی را تغییر نمیدهد.
کفار، مادهگراها، تجربیون، ماترلیستها و به طور کلی منکران حقایق هستی، نه تنها پدیدهای جدیدی نیستند و از قدیم وجود داشتند، بلکه اگر مباحث، ادعاها و نظریات "ایسم"های جدید، با مباحث "کفار قدیم" تطبیق داده شود، روشن میگردد که به رغم رشد علمی و ادعاها، هیچ حرف و منطق جدیدی ندارند و همان مضامین را با جملات و ادبیات دیگری بیان میدارند تا چیزی به نامشان ثبت گردد.
در گذشته نیز ماتریالیستهای سنّتی، یا همان کفار، نزد پیامبر اکرم و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین و نیز دیگر دانشمندان مسلمان میرفتند و با آنها به ویژه در مقولهی "توحید و معاد"، بحثهایی میکردند که امروزه به آنها مباحث "فلسفی یا کلامی" گفته میشود؛ بنابراین پاسخها – چه حلّی و چه نقضی – همه استدلالی (فلسفی) و کلامی میباشد.
از جمله مناظره کنندگان با حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، دهری، کافر یا ماتریالیست معروف و البته متکبری بود به نام «ابن ابی العوجا»، که بیشتر مباحثات او در "اصول کافی، ج1، کتاب التوحید" درج شده است.
●- روزی او و دوستش "ابن مقفع" در مسجد الحرام نشسته بودند و (با تمسخر و تحقیر) به حجاج مینگریستند.
ابن مقفع در حالی که با دست خود به طواف کنندگان اشاره میکرد به ابن ابی العوجا گفت: این مردم را که میبینی، هیچ کدام از آنان را نمیتوان انسان نامید مگر آن مرد - یعنی امام صادق علیهالسلام - و اما بقیهی آنان، افراد بیاراده و بی منطق همچون حیواناتی هستند [که دور این خانه میگردند] .
ابن ابی العوجا، همین مقدار را نیز نتوانست بپذیرد و به او گفت: باید به من ثابت کنی که این پیرمرد همانند آنان نیست، و نمیتوان به وی [العیاذ بالله] چنین نسبتی داد. (دقت کنیم که کفار همیشه بدون شناخت، مطالعه، مباحثه و ... نسبت میدهند، چنان که امروزه مسلمانان را مرتجع، وحشی و حتی تروریست میخوانند).
ابن مقفع در پاسخ و بیان علت قایل شدن این امتیاز، به او گفت: من چیزهایی از او دیدهام که از بقیه ندیدهام.
ابن ابی العوجا گفت: باید برویم و با او صحبت کنیم تا سخن تو دربارهی او ثابت شود.
پس ابن مقفع به او گفت: با او سخن مگو، چرا که میترسم وی افکار تو را دگرگون کند.
ابن ابی العوجاء گفت: شاید تو میترسی به خاطر این رفتارت [یعنی احترام به امام صادق علیهالسلام] محکوم شوی!
ابن مقفع به او گفت: حال که چنین میگویی، برخیز تا نزد او برو، لکن مواظب سخنان خود باش و هر سخنی را مطرح مکن، آن چه به سود یا زیان تو باشد علامت گذار یا آزمایش کن [زیرا او تو را محکوم خواهد کرد و دست و پای تو را خواهد بست].
راوی گوید: من و ابن مقفع نشسته بودیم،
پس ابن ابی العوجا برخاست و نزد آن حضرت رفت و چون بازگشت به ابن مقفع گفت: «وای بر تو پسر مقفع! (که مقام او را کوچک داشتنی، به نظر من) این مرد از جنس بشر نیست، بلکه اگر در دنیا روحی باشد که هر گاه بخواهد با کالبد هویدا شود و هر گاه بخواهد روحی ناپیدا گردد، این مرد است! ابن مقفع پرسید: چطور (مگر چه شد و او را چگونه یافتی)؟
ابن ابی العوجا گفت:
نزد او نشستم، چون دیگران رفتند و من تنها ماندم، بیپرسش به من فرمود: «اگر حقیقت چنان باشد که اینها (مسلمانان طواف کنند) میگویند – و همانطور هم هست – آنها رستگارند و شما هلاکید؛ و اگر چنان باشد که شما میگویید – در صورتی که چنان نیست – شما با آنها مساوی هستید».
من گفتم: «خدایت رحمت کند، مگر ما چه میگوییم و آنها چه میگویند؟ گفتهی ما و آنها یکی است»! (به نفاق او که خدا را قبول نداشت دقت کنید)
فرمود: چگونه گفتار تو با آنها یکی است، در صورتی که آنها معتقدند که معاد و پاداش و کیفری دارند و معتقدند که در آسمان معبودی است و آنجا (با نظم حیکمانه و فرشتگان و ...) آباد است، و شما عقیده دارید که آسمان خراب است و کسی در آن نیست (خالق، رب، نظم حکیمانه، فرشتگان و ... در آن نیست).
ابن العوجاء گوید: من این سخن را از از غنیمت دانستم و گفتم: «اگر مطلب است که اینها میگویند (و خدایی هست)، چه مانعی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود خواند، تا حتی دو نفر از مردم با هم اختلاف نکنند؟ چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی ایشان گسیل داشت؟ اگر خود بیواسطه این کار را میکرد، راه ایمان مردم به او نزدیکتر میشد»!
به من فرمود: وای بر تو! چگونه پنهان گشته بر تو کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده است؟ پیدا شدنت بعد از هیچ بودنت – بزرگسالیات بعد از کودکی – خرسندیات بعد از خشم و خشمت پس از خرسندی – و اندوهت پس از شادی و شادیات پس از اندوه – دوستیات بعد از دشمنی و دشمنیات پس از دوستی – تصمیمت بعد از درنگت و درنگت پس از تصمیم – خواهشت پس از نخواستن و نخواستنت پس از خواهش – تمایلت بعد هراسات و هراسات پس از تمایل – امیدت پس از ناامیدی و ناامیدیت پس از امید – به خاطر آمدنت، آن چه در ذهنت نبود و ناپیدا گشتن آن چه نیک میدانی از ذهنت (فراموش کردن بدیهیات و مهمات ذهنی) ... .
وی افزود: به همین نحو، پشت سر هم قدرت خدا را که در وجودم بود و نمیتوانستم انکار نمایم، برایم میشمرد که معتقد شدم به زودی در این مباحثه بر من غالب خواهد شد.
راوی گوید: روز دیگر ابن ابی العوجاء برگشت و در مجلس امام صادق علیه السلام خاموش نشست و دم نمیزد. امام فرمود: گویا آمدهای که بعضی از مطالبی را که در میان داشتیم تعقیب کنی؟ گفت: همین را خواستم ای پسر پیامبر!
امام به او فرمود: تعجب است از این که تو خدا را منکری و به این که من پسر رسول خدایم گواهی میدهی!
گفت: عادت مرا به این جمله وادار میکند. امام فرمود: پس چرا سخن نگویی؟!
عرض کرد: از جلال و هیبت شما است که در برابرتان زبانم به سخن نیاید! من دانشمندان را دیده و با متکلمین مباحث کردهام، ولی مانند هیئتی که از شما به من دست دهد، هرگز به من روی نداده است.
فرمود: چنین باشد. ولی من باب پرسش را به رویت باز میکنم. سپس به او توجه کرد و فرمود:
«تو مصنوعی یا غیر مصنوع؟ (ساخته شدهای یا همینطوری و خودرو پدید آمدی).
عبدالکریم ابن ابی العوجاء (که میدانست اگر بگوید مصنوعم، یعنی صانع دارم) گفت: ساخته نشدهام!
امام فرمود: برای من بیان کن که اگر ساخته شده بودی چگونه میبودی؟!
عبدالکریم مدتی دراز سر به گریبان شده و پاسخ نمیداد و به چوبی که در مقابلش بود ور میرفت و با خود میگفت: دراز – پهن – گود – کوتاه – متحرک – ساکن ... (با خود فکر کرد که) همه اینها صفت مخلوق (مصنوع) است!
امام فرمود: اگر برای مصنوع صفتی جز اینها ندانی، باید خودت را هم مصنوع بدانی، زیرا در خود از این امور حادث شده مییابی.
عبدالکریم گفت: از من چیزی پرسیدی که هیچ کس پیش از تو نپرسیده و کسی پس از تو هم نخواهد پرسید!
امام فرمود: فرضا بدانی در گذشته از تو نپرسیدهاند، اما از کجا میدانی که در آینده نمیپرسند؟ علاوه بر این که با این سخن، گفتار خود را نقض کردی. زیرا تو معتقدی که همه چیز از روز اول مساوی و برابر است، پس چگونه چیزی را مقدم و چیزی را مؤخر میداری؟!
(یعنی منکر صانع و مصنوع، نباید معتقد به حدوث باشد و باید نسبت حدوث و قدم را به اشیاء برابر بداند، و قایل به تقدم و تأخر که دال بر پیدایش پس از نبودن است، نباشد).
ای عبدالکریم! توضیح بیشتری برایت دهم: بگو بدانم اگر تو کیسه جواهری داشته باشی و کسی به تو بگوید: در این کیسه اشرفی هست و تو بگویی نیست، او به تو بگوید: "اشرفی را برای من تعریف کن"؛ و تو اوصاف آن را ندانی، آیا میتوانی ندانسته بگویی: «اشرفی در کیسه نیست»؟ گفت: نه!
امام فرمود: جهان هستی که درازا و پهنایش از کیسه جواهر بزرگتر است، شاید در این جهان مصنوعی باشد، زیرا که تو صفت مصنوع را از غیر مصنوع تشخیص نمیدهی!
عبدالکریم درماند، ولی بعضی زا رفقایش اسلام آوردند و برخی نیز با او به کفر باقی ماندند.
(اصول کافی، ج 1، کتاب التوحید)
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
مباحثه یک مادهگرا (ماتریالیست) با حضرت امام صادق علیه السلام
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8712.html
- تعداد بازدید : 2453
- 28 تیر 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت