یه جایی از قوانین اسلامی خوندم که برای بیضه مرد قانون و دیه تعیین شده ولی برای زن اسلام کمترین ارزشی قائل نشده! با این وجود یعنی ببخشیدا هرتخم مرد برابر یک زنه؟! اگه میشه یه جواب قانع کننده ودرست بدین. میدونم خدا وجود داره ولی این شبههها نمیزاره من به خدا ایمان بیارم. سال پیش یه مسلمون معتقد بودم دیگه خسته شدم. هر دفعه که میخوام ایمان بیارم، یه شبهه جدید نمیزاره! من خیلی مطالعه و تحقیق کردم لطفا جوابهای پیش پا افتاده و ساده ندید. میدونم وظیفه شما نیس جواب منو بدید، ولی اگه جواب بدین لطف خیلی بزرگی میکنید. (یازدهم تجربی / گرگان)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
پاسخ (به حد توان و مقدور) وظیفهی ماست.
آدمی تا زنده است و عقلش سالم است، سؤال دارد و سؤال شبهه نیست. پس اگر قرار باشد آدمی با پیدایش هر سؤالی به همه چیز شک و شبهه نماید، در یک سرگردانی کامل، هلاک میگردد. منتهی تفکر در سؤالات یا حتی شبهات نیز باید ساختار و تناسب منطقی داشته باشد.
*- آیا زن نیز بیضه دارد که مقایسه نمودهاید؟! آیا ارزش مرد به بیضهاش است و چون زن بیضه ندارد، پس ارزشی ندارد؟! پس چطور چنین فرمولی را برای ذهن خود مطرح نمودید که «برای بیضه مرد قانون و دیه تعیین شده ولی اسلام برای زن کمترین ارزشی قائل نشده!» و چگونه این مسئله حقوقی، سبب احساس شک و شبهه در "وجود خداوند متعال" شده است؟!
*- « یه جایی از قوانین اسلامی خوندم » یعنی چه؟! بالاخره یا در حقوق و فقه اسلامی مطالعه داشتهاید و یا خیر؟ یقیناً با خواندن دو تا شعارِ ضد تبلیغی در فضای مجازی، در وجود خداوند سبحان، دچار تردید نشدهاید.
*- « دیگه خسته شدم » یعنی چه و از چه چیزی خسته شدهاید؟! این که به جای تسلیم هوای نفس خود و دیگران بودن، تسلیم خدا شدهاید، شما را خسته کرده است؟! یا تفکر و پیدایش سؤالات متعدد که نشان از عقل سالم است، شما را خسته کرده است؟!
*- پس اولین مسئله برای "شناخت" در هر امری (چه شناخت خدا و یا هر موضوع دیگری)، سازماندهی "ذهن" است؛ اگر فلهای از سیمان، گچ، آجر، میل گرد و ... را در انباری روی هم بریزند، ذهن نمیفهمد که قرار است با این مصالح، خانهای ساخته شود، یا جایی تعمیر شود، یا اصلاً همینطور فله به فروش رسد و یا ...؟! هم چنین از نوشتن پراکندهی اعداد ریاضی و یا اشکال هندسی روی کاغذ، معلوم نمیشود که مقصود چیست؟!
ذهن نیز مثل یک انبار یا کتابخانه میماند. باید مباحثش و موضوعاتش از هم تفکیک شوند، سپس در یک رابطه منظم و منطقی قرار گیرند، تا شکل، موضوع و نتیجهای روشن گردد. پس اگر ذهن نتواند تفکیک موضوع کند و سپس ارتباط منطقی بین اجزای سؤالش پیدا و برقرار نماید، هیچ گاه به پاسخ متقنی نمیرسد. قضایا و مسائل ذهنی و فکری، نباید مانند مانند قضیهی «پیدا کنید پرتقال فروش را» طرح گردد.
حال به عنوان مثال، در همین موضوعی که مطرح نمودید، چند سؤال را برای ذهن خود مطرح نمایید، تا بر اساس آنها، تفکیک ساختار اولیه به دست آید، مانند:
● – مگر وجود خداوند متعال، با ارزش دیهی بیضه شناخته، اثبات یا نفی میگردد؟! کجا شنیده یا خواندهاید که کسی برای اثبات وجود خدا و یا انکار آن، استدلالی مبتنی بر مقدار دیهی بیضه اقامه کرده باشد؟!
● – آیا اگر دیهی انگشت دست چپ بانوان، برابر با دیهی بیضه، مغز یا عضو دیگری از آقایان بود، خدا اثبات میشد؟! یا اگر بیشتر یا کمتر بود، نفی و انکار میشد؟!
● – شناخت خداوند متعال، کار "عقل" است و ایمان به این شناخت نیز کار "قلب" است. اگر عقل محبوس نگردد و قلب نیز محجوب نگردد، هم شناخت حاصل میگردد و هم ایمان پرتو افکنی مینماید.
● – فرض نمایید که نه مسلمان هستید و نه مسیحی یا اهل کتاب، و میخواهید فکر کنید که «آیا عالم هستی، خالقی دارد یا خیر»؟! یا خیلی هم مسلمان و معتقد هستید، اما میخواهید در این زمینه مطالعه نمایید و شناخت بیشتری حاصل نمایید؛ آیا از "احکام" و آن هم "نرخ دیهی بیضه" شروع میکنید؟!
● – سپس با خود اندیشه نمایید که مگر نرخ دیه، ارزشگذاری روی انسان است و ارزش مرد با نرخ دیهی بیضهاش تعیین میگردد که نتیجه هم بگیرید «هر تخم مرد، برابر با یک زن است» یا به طور کلی زن در اسلام ارزشی ندارد؟! ارزش انسان (اعم از زن و مرد) در اسلام چنین بیان شده است:
« وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا » (النساء، 124)
ترجمه: و كسانى كه كارهاى شايسته كنند چه مرد باشند يا زن، در حالى كه مؤمن باشند آنان داخل بهشت مىشوند و به قدر گودى پشت هسته خرمايى مورد ستم قرار نمىگيرند.
● – با خود بگویید: «ای نفس بهانهگیر و این شیطان وسوسه کن در سینهها، مرا رها کنید»؛ سپس هم نفس و هم ذهن خود را متنبه کنید و متذکر شوید که صرف نظر از مبحث "وجود یا عدم وجود خدا، که یک مقولهی عقلی است"؛ اگر واقعاً میخواهی «ارزش زن و مرد در اسلام» را مطالعه نمایی، چرا به آیات قرآنی در مورد ارزش زن، مرد، جهات برابری، جهات نابرابر و به طور کلی ارزش انسان [اعم از زن و مرد] مراجعه نکردی و کار را با نرخ دیهی بیضه شروع کردی؟!
● – ذهن خود را تمرین دهید که از خلط مبحث رهایی یابد. مگر میشود مباحث شناختی را از طریق احکام (حقوق) به دست آورد؟! فرض نمایید که یک محقق و پژوهشگری بخواهد به لحاظ عقلی، بشناسد که آیا زندگی پس از مرگ و معادی وجود دارد یا ندارد، سپس در مورد جریمه سرقت، قتل، یا توقف در منطقهی ممنوعه مطالعه نماید! آیا میشود گفت: چون جریمهی یک ساعت با دو ساعت توقف در مکان توقف ممنوع، برابر است، پس معادی وجود دارد یا ندارد؟!
● – آیا قانونی چون خدمت نظام وظیفه، اثبات کننده یا نفی کنندهی توحید و معاد و یاارزشگذاری روی انسان است؟! حال که در کشورهای بسیاری (چون ایران)، خدمت نظام وظیفه، برای مردان اجباری است و برای بانوان چنین اجباری وجود ندارد، معنایش چیست؟ آیا آن دو سال ارزش مرد است؟ آیا ارزش مرد بیشتر است که بر او واجب شده، یا ارزش زن بیشتر است که بر او واجب نشده است؟! پس چرا برای شناخت توحید و معاد، از احکام شروع میکنند؟!
جوابهای پیش پا افتاده وساده!
به ویژه در مباحث عقلی [عقل شناختی، عقل ریاضی، منطق و ...)، جواب پیش پا افتاده و ساده یعنی چه؟ مثلاً اگر گفته شود: «یک به اضافه یک، دو میشود»، خیلی ساده و پیش افتاده است، و پاسخ سنگین و پیچیده، غیر از "دو" میشود؟! یا آن که همین پاسخ درست، زیر ساخت تمامی محاسبات میباشد؟
شما اگر وارد اتاقی شوید و ببینید که از شکل آن معلوم است که اینجا اتاق نشیمن است و اتاق جراحی نیست و لابد شخص یا اشخاصی با هدف معینی این چیدمان را انجام دادهاند، بسیار ساده به نظر میرسد، در حالی که این نتیجهگیری ساده که با یک نگاه سطحی به دست آمده، مبتنی بدیهیات اولیه عقلی و نیز برهان نظم میباشد.
مقولهی عقلی «حرکت و محرک»، از دیرباز مورد بحث فلاسفه بوده است، از ارسطو گرفته تا ملاصدرا و حرکت جوهری و ...، در این مقوله، مباحث بسیار سنگین و پیچیدهای را مطرح نمودهاند؛ اما وقتی پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله، از آن پیر زن بیسواد و ریسنده، میپرسند: «خدای تو کیست؟» و او پاسخ میدهد، خالق زمین و آسمانها؛ سپس (چون اصول عقاید تقلیدی نیست)،
میپرسند: «از کجا دانستی و فهمیدی؟!» و او به چرخ ریسندگیاش استدلال مینماید، و میگوید: «چرخش این، چرخاننده میخواهد، پس زمین و آسمان نیز چرخاننده میخواهند و ...»، همان مقولهی سنگین و پیچیده در قانون «حرکت و محرک» است، که بسیار ساده بیان شده است؛ همان گونه که ارسطو استدلال نمود که حرکت محرک میخواهد، یک بچهی سه ساله نیز میداند که اگر به توپش ضربهای نزند، حرکتی نمیکند.
● – بنابراین، شناخت را موکول به جملات، استدلالها و فرمولهای پیچیده ننمایید؛ اگر کسی به همین مسائل به ظاهر ساده و پیش افتاده دقت نماید، هم فیلسوف میشود و هم عارف.
قرآن کریم را مطالعه نمایید و ببینید که چقدر استدلال شده به زمین، آسمان، خورشید،ماه، ستارگان، شب، روز، نطفه، باد، طوفان، باران و ... که به ظاهر ساده و پیش افتاده است، اما تمامی علوم عقلی و طبیعی (تجربی) ما، از دقت در همین به ظاهر سادهها به دست میآید. انصافاً کجای این خلقت با عظمت، ساده و پیش افتاده است؟!
یک مثال:
ابن ابی العوجاء که به اصطلاح یک فیلسوف مادهگرا (ماتریالیست) بود، برای این که از سویی ژست علمی بگیرد و از سویی دیگر به گمان خود در بحث به امام صادق علیه السلام غلبه نماید و به دوستانش (ابن مقفع و ...) بگوید: «او چیزی نمیدانست و من بیش از او کتاب خواندم و میدانم»، از امام پرسید: «دلیل شما بر حدوث اجسام چیست؟»
خب، این پرسش بسیار فلسفی و سنگین است؛ مضافا بر نکات دیگرش، مثل این که اولاً: مادهگرا از حدوث اجسام میپرسد، چون وجود به غیر از ماده و جسم را قبول ندارد - ثانیاً حدوث اجسام را خود با چشم میبیند، اما میخواهد انکار جاهلانهاش را با ژست علمی بپوشاند و دلیل بخواهد – و ثالثاً اگر چه سؤال او از ماده بود، اما مادی نبود، چرا که "دلیل برای حدوث" میخواست و "دلیل"، یک مقولهی عقلی میباشد.
در هر حال، امام علیه السلام، به ایشان پاسخی دادند که به حسب ظاهر، بسیار هم ساده و کوتاه است، اما یک استدلال قوی و متقن میباشد. ایشان فرمودند:
«من هیچ چیز کوچک یا بزرگی را نمیبینم، مگر آن که اگر مثل خودش را به آن بیفزایند، بزرگتر میشود، همین یعنی عدم حالت اول (کوچکی) و پیدایش و حدوث حالت دوم (بزرگی)،پس اجسام حادثند.» (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید)
● – حال آیا این پاسخ ساده است، یا اتفاقاً بسیار هم ژرف و پیچیده است؟! چرا فرمود: «هیچ چیز کوچک یا بزرگ»؟ چون او از اجسام پرسیده بود و اجسام حتماً ابعاد و وزن دارند. چرا فرمود: «اگر مثل خودش را بیفزایند»، چون عقل ریاضی و منطقی ثابت کرده که دو غیر هم سنخ را با هم جمع نمیزنند تا یک نتیجه بگیرند. نمیشود گفت: دو متر آهن، با 5 کیلو نخ و سه انسان، جمعاً ده میشود؟ چرا بحث از «عدم حالت اول و حدوث حالت دوم نمود»، چون او دلیل عقلی خواسته بود، و عقل اثبات میکند که اگر "از بین رفتن و پیدایش" به چیزی راه یابد، آن چیز ازلی و ابدی نیست، پس حادث است.
حال فرض کنید که کسی در انتهای چنین بحثی بپرسد: اگر چنین است که استدلال میکنی، پس چرا نماز صبح دو رکعت است؟ یا نرخ دیه چنین و چنان است؟!
نکته:
هستی، با حقوق و احکام اثبات و یا نفی نمیشوند. آیا کسی میتواند بگوید: کشوری به نام آلمان وجود دارد، به این دلیل که قوانین ترافیکی در آنجا کاملتر است و بیشتر رعایت میشود؟ و یا کشوری به نام امریکا وجود ندارد، چون هنوز قائل به تبعیض نژادی و آزادی حمل سلاح هستند؟!
پس چگونه میشود که برای نفی وجود خداوند سبحان، به احکام دیه و ... استدلال مینمایند؟! برای همین فرمود: «اصول عقاید تحقیقی است و تقلید در آن جایز نیست» یعنی هر کسی باید به تناسب ظرفیت عقلی و علمی خود، بشناسد – و فرمود: «در احکام، یا تحصیل تخصصی در علم حقوق بنمایید [حقوقدان، مجتهد و فقیه شوید]، و یا از متخصص تبعیت نمایید».
ایمان:
اما "ایمان یا متقابلاً کفر (که به معنای پوشاندن حق است)، مقولهی دیگری است.
اگر چه شناخت، مقدمهی ایمان (به هر چیزی) است، و آدمی نسبت به چیزی که نمیشناسد، نه ایمان دارد و نه کفر (مگر این که جدل جاهلانه کند)، اما "شناخت" که کار عقل است، به هیچ وجهی دلیل بر ایمان یا کفر نمیباشد، چرا که "فهم و ایمان" و بالتبع آن "حبّ و بغض"، کار قلب است.
ابلیس لعین، خدا را میشناخت، خوب هم میشناخت و میشناسد، اذعان میکند که معادی هست، اما تکبرش، مانع از ایمانش میگردد.
ایمان، یعنی آدمی خود را در چارچوب و پناه کسی یا چیزی در امنیت ببیند. خواه ایمان به الله باشد و یا ایمان به طاغوت - ایمان به معاد باشد، یا ایمان به ثروت، قدرت، شهرت، لذت و ... (متاع دنیا).
پس اگر "عقل" محبوس شد، شناخت حاصل نمیگردد و اگر "قلب" در پس پردهها و زنگارهای نفس محجوب (پنهان) شد، ایمانی حاصل نمیگردد.
●- آیا کسی که در رانندگی مرتکب خلاف شده و از چراغ قرمز رد میشود، چراغ قرمز و خطرات عبور از آن را نمیشناسد، یا رفاه و لذت خود را در عبور از آن دیده است؟! همینطور استوقتی آدمی مرتکب گناه میشود؛ خدشهای به علم و شناخت او وارد نمیشود، اما ایمانش متزلزل و مخدوش میگردد.
به همین دلیل است که شاهدیم، بسیاری در مباحث عقلی، علمی، و حتی خداشناسی و اسلامشناسی و ...، بسیار دانشمند و متبحر هستند و چه بسا حقوقدان یا فقیه نیز باشند، اما فاسد و فاسق میگردند. چنان که حقوق بشر مینویسند، به آن رأی میدهند، و حتی آن را جایگزین احکام الهی برای بشر میکنند، اما خودشان نیز رعایت نمیکنند!
به قول امام خمینی رحمة الله علیه (مضمون): چه بسا کسی کتاب توحید بنویسد، خوب هم بنویسد، اما موحد نباشد – یا کتاب اخلاق بنویسد و خوب هم بنویسد، اما خودش متخلق نباشد.
*** - بنابراین، ضمن مهندسی و ساختار ذهن، جهت تفکیک موضوعی و نیز پرهیز از خلط مبحث، برای شناخت باید به عقل که به نور علم میبیند توجه نمود – برای ایمان، باید به قلب و فطرت توجه نمود و بتها را از این بیت الله بیرون ریخت تا برای مؤمن طاهر گردد - و برای حقوق (که در اسلام به آن احکام، شریعت و به قول امروزی فقه) گفته میشود، باید تحصیل تخصصی نمود. و اگر کسی میخواهد چند و چونها، چراییها و حکمتهای حقوقی را نیز بداند، باید پس از اتمام تحصیل تخصصی در حقوق، در فلسفه حقوق (فلسفه احکام) تحصیل نماید.
●- خداوند متعال، مکان ایمان را به ما نشان داده است، که "قلب" است، پس برای ایمان، باید خانهی دل را از آلودگیها پاک کرد:
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ » (الحج، 26)
ترجمه: و چون براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم [بدو گفتيم] چيزى را با من شريك مگردان و خانهام را براى طوافكنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان [و] سجده كنندگان پاكيزه دار.
شاید ظاهر ساختن یا تعمیر یک چهاردیواری و تمیز و پاک کردن آن، بسیار ساده و پیش افتاده باشد، اما باطنش، بسیار پیچیده و ژرف است. بحث از دیوار و خانهی گِلی نیست، این نمود و سمبل خارجی است، بلکه بحث از توحید، دوری از شرک و طهارت (نه تمیزی) است و حکمتش را نیز بیان نمود که "مساعد شدن مکان و شرایط، برای عبادت موحدان میباشد". این قصهی دل (قلب) است. «القلب حرم الله» - «القلب بیت الله»، و فرمود: خانهام را از شرک و مظاهرش طاهر بگردان.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
جایی خواندم که برای بیضه مرد دیه تعیین شده و زن در اسلام هیچ ارزشی ندارد! لذا به رغم آن که میدانم خدا هست، دچار شبهه شدهام!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9388.html
- تعداد بازدید : 4385
- 23 شهریور 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید
نظرات کاربران
...
سایت - آیا نمیتوانید یک جمله را بدون بیادبی آغاز کنید و بدون درشت گویی به پایان برسانید؟! با این حال در اسلام و احکام الهی چون و چرا می نمایید؟!
سلام..یک عابری با ماشین پارک شده از پشت ماشین برخوردی انجام میده و تصادف ساختگی انجام میده.... .
سایت - این حقهبازیها همیشه بوده و هیچ راهی جز شکایت و پیگری حقوقی ندارد که البته بسیار هم سنخت است. اگر شکایت شود، او را پزشک قانونی می برند و گواهی می دهند که این بیماری ها قدیمی بوده است و ربطی به تصادف نداشته است.