اعتقادات در میان جوانان کمرنگ شده. خیلیها به خدا اعتقادی ندارند و میگویند: «جهان تصادفی خلق شده است»؛ چه پاسخی دهیم؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): "اعتقادات میان جوانان کمرنگ شده"، بیش از آن که واقعیت داشته باشد، یک شعار و فرافکنی، در جنگ نرم است. دشمنان میدانند که ملت ما هنوز (الحمدلله) جوان است و قدرت دست جوانان است و بیشتر جوانان ما عاقل، مؤمن و بصیر هستند و کثرتشان را با حضور به موقع در مواقف گوناگون، به رخ جهانیان میکشند.
در هر حال، کمرنگی و یا پر رنگی اعتقادات، هر دو موج است و این موج، متناسب با شرایط جوّی، خوبی یا بدی آب و هوای محیطی و ...، میآید و میرود. گاه در دریای آرام، سونامی پدید میآید و گاه رودخانهی زیبا و آرام طغیان میکند و کوه استوار، دچار آتشفشان یا ریزش میگردد. وضعیت قلب و ایمان آدمی نیز چنین است.
همان جوانی که امروز بر اعتقادات پافشاری دارد، ممکن است فردا با یک هوس یا ناملایمتی روزگار، از دین برگردد و همان جوانی که امروز ادعای انکار دارد، ممکن است فردا با یک تلنگر منقلب گردد. در همین انقلاب که انصافاً انقلاب بود و همه چیز را زیر و رو کرده و میکند، چه بسیار بودند و هستند، آیات عظام، حجج اسلام و حتی سردمدارانی که چپ کردند و در منجلاب هوا و هوس خود و دیگران غرق شدند؛ و چه بسیار بودند و هستند نوجوانان و جوانانی که نه تنها حداقل تقیدات لازم را نداشتند و رعایت نمیکردند، بلکه گاه از روی جهل و تکبر، منکر وجود خدا یا حقانیت اسلام نیز میشدند، اما با یک حادثه یا تذکر و تلنگر، زیر و رو شدند و تا مقام شهادت نیز پیش رفتند! چنان که در تاریخ صدر اسلام، هم میزان پایداری (استقامت) و عاقبت زبیر که از اصحاب پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما بود را دیدیم، و هم حرّ که راه امام را بست، اما در همان رکاب به شهادت رسید. هم شیهد آیت الله دکتر بهشتی رحمة الله علیه را دیدیم، و هم برخی از همسنگران او را که خیلی زود تغییر مسیر دادند.
این که در سوره حمد آمده و هر روز چند بار به هنگام اقامه نماز میگوییم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» و آن را به «راه راست» ترجمه کردهاند، فقط درخواست هدایت به "راه راست" نیست؛ بلکه درخواست هدایت به راه ماندگار و راه استقامت و پایداری میباشد.
جهان تصادفی:
این که جهان خالقی دارد و یا تصادفی خلق شده است؟ یک مبحث عقلی و علمی میباشد.
هر چند که شناخت مقدم و مقدمه است، اما ربطی به ایمان و عمل ندارد. ابلیس لعین نیز خدا را میشناخت و خوب هم میشناخت؛ چنان که سامریِ گوسالهساز و بلعم باعورِ مستجاب الدعوة، هر دو از مؤمنان و عارفان قوم حضرت موسی علیه السلام بودند! خداوند متعال، مکرر فرموده که اکثر کافران، مشرکان و معاندان، خودشان حق را میدانند، اما لجاج میکنند و انکارشان از روی تعصبات جاهلی است، نه دلایل عقلی. چنان که فرمود: این بزرگان قوم یهود و نصاری، خود پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله را میشناختند، و حتی از پسران خود بهتر و بیشتر میشناختند، اما انکار نمودند. پس درد جای دیگری است، بالتبع درمان جای دیگری.
●- حال فرض کنیم که "نه میدانیم جهان خالقی دارد یا ندارد" و "نه میدانیم که خلقت تصادفی و یا چگونه بوده است" و میخواهیم بشناسیم و دریابیم. چه میکنیم و ملاک و محک شناخت ما چیست؟!
این آقا یا آن ایسم، میگوید: «جهان تصادفی خلق شده است»! بنده هم میگویم: اولاً بگو که منظورت از جهان کدام است و وسعت و طبقات این جهان تو چقدر است؟ و ثانیاً بگو که تعریف تصادف چیست؟ و اگر هیچ کدام را نمیدانی، پس چرا مدعی هستی؟!
***- میگوییم: تو وقتی میگویی "جهان"، منظورت این است که عالم هستی، سراسر ماده است و جز ماده چیزی نیست؟! خب سؤال ما این است که "از کجا فهمیدی"؟! آیا سراسر عالم هستی را گشتی و تجربهی عینی و علمی کردی و فهمیدی چیز دیگری نیست؟! خب شاید باشد! تو که قائل به ماده و علوم تجربی هستی، چگونه بدون علم و تجربهی تمام عالم هستی، حکم میکنی که چیز دیگری نیست؟! پس این نظریه و حکم جنابعالی را به علت مغایرت با عقل و علم، نمیشود پذیرفت.
***- سپس میگوییم: تو میگویی که به غیر از ماده، هیچ چیزی وجود ندارد و ماده نیز نبوده و تصادفی به وجود آمده است. خب اگر چیزی نبوده، ماده هم نبوده، پس تصادف چگونه رخ داده است – مگر آن که اصلاً ندانی تصادف یعنی چه؟! عدم که تصادف ندارد - هیچ که با هیچی برخوردی ندارد – هیچی که وجودی ندارد، تا درونی داشته باشد و ناگهان و تصادفی، انفجاری بزرگ (بیگ بنگ) در درونش اتفاق بیفتد!
بنابراین، در مورد عالم هستی، جهان ماده و چگونگی پیدایش، دچار اوهام نشو و قصههای خیالی نگو.
***- میگوییم: این که هر معلولی، علتی دارد – هر پدیدهای، پدیدآورندهای دارد – هر نظمی، ناظمی دارد – هر حرکتی، محرک دارد ... و خلاصه آن که کل عالَم هستی، هستی بخشی دارد که دیگر خودش معلول و پدیده و حادث نیست، حکم عقل است و دلیل زیادی هم نمیخواهد، و به هر چه بنگری، دلایلش را میبینی، حتی کتاب خواندن هم نمیخواهد، چرا که عالم هستی خود کتابی است پیش روی تو که سراسر اثبات این مدعاست؛ اما اگر تو نظر و ادعای دیگری داری، این تو هستی که باید "دلیل و برهان بیاوری" و اثبات نمایی. نه این که تو چشم ببندی و دهان باز کنی و بگویی نیست، بعد من بدوم دلیل و شاهد و سند بیاورم تا اثبات کنم که هست.
«أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (النّمل، 64)
ترجمه: یا [کیست] آنکه آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید میکند، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی میدهد؛ آیا معبودی با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست میگویید!»
"او" شناسی:
آدمی، موحد باشد و یا کافر، خداگرا و معادگرا باشد و یا دنیاگرا، ناچار است اقرار نماید که عالم هستی را یک "او" [سوم شخص غایب]، خلق کرده است، خواه بگوید این "او" خداست، و خواه بگوید: تصادف یا انفجار یا مادهی اولیه، یا انرژی ناشناخته و ... میباشد. حال چرا ناچار به این اقرار است؟ چون میداند که عالَم هستی را نه خودش آفریده و نه از هیچ خلق شده است، پس لابد دست "او"یی در کار هست. این گواهی، پاسخ عقل است، به پرسش خداوند متعال: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ – آیا از هیچ خلق شدهاند، یا خودشان خالقند؟! / الطّور، 35».
حال عقلی که به نور علم میبیند، میرود به دنبال این که این "او" کیست؟ زنده (حیّ) است، یا مرده و بیجان؟! علم و حکمت دارد، یا بیشعور است؟! قادر و اندازهگذار و حاکم بر این اندازههاست، یا ضعیف و ناتوان و مقهور؟! ربّ است و صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور، و یا مربوب است و منفعل حوادث؟! سمیع، بصیر و خبیر است، یا کَر، کور، بیخبر و ...؟! و البته پاسخ روشن است و هر چه در عالم هستی هست، این "او" را درست معرفی میکند.
ژست انکار:
منکر حقایق، هم جاهل است و هم متکبر! لذا گمان دارد که جهل و انکار، یک امتیازی است که میتواند به آن ببالد! تکبر، به خاطر همان ذلت و حقارت درونی پیش میآید، لذا متکبر برای سرپوش گذاشتن روی آن، مجبور است ژست بگیرد، و چون چیزی ندارد، بر همان جهل، تکبر و انکارش ژست میگیرد. با چنان قیافه و پُزی میگوید: «من خدا را قبول ندارم»، که گویی خداوند سبحان، با قبول او به وجود میآید و با انکارش از بین میرود و یا به التماس میافتد و رشوه هم میدهد که قبولش کنند! خیر میفرماید: همینی که هست، خواه قبول کنی، یا نکنی.
●- دانشآموز دبیرستانی یا دانشجوی دانشگاهی، هنوز از علم چیزی حاصل ننموده است؛ و هر چه علم آموخته باشد، در برابر پرسشی بالاتر، نادان و ساکت میماند، اگر به کشور و شهر جدیدی برود، گم میشود و چه بسا به دام تبهکارانش بیفتد، آن وقت قیافه میگیرد که «من خدا را قبول ندارم»؛ باید گفت: خب، نداشته باش – این جهل و تکبر مشکل توست – چنین جهل و تکبری، خجالت دارد، نه ژست متکبرانه! تو که میگویی: جز ماده چیزی نیست، هنوز حتی ماده را نیز نمیشناسی، و برای این که بگویی خدایی هست یا نیست، هیچ دلیلی نداری. نه در اثبات و نه در انکار.
«ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى» (النّجم، 30)
ترجمه: اين منتهاى دانش آنان است پروردگار تو خود به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به كسى كه راه يافته [نيز] آگاهتر است.
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
اعتقادات در میان جوانان کمرنگ شده. خیلیها به خدا اعتقادی ندارند و میگویند: «جهان تصادفی خلق شده است»؛ چه پاسخی دهیم؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9588.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 3531
- 22 دی 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون جنگ و جهاد جوان